نگاهی به نمایش «آینه برعکس» به کارگردانی و بازیگری علی هادیپور
روال عادی جهان امروز، روایت واکاوی درون و پیرامون است
ایران تئاتر، کیارش وفایی: عصر معاصر، عصری پیچیده و رازآلود است. عصری که در آن همه چیز در ازای داده و یا داشتهای معیار قرار داده میشود تا انسانیت ملاکی برای تشخیص باشد. لذا هر چقدر که انسان در مدرنیته غرق شود به طور حتم زمان رهایی تاریخی نامشخص را نشان خواهد داد. بنابراین از این جهان در هم پیچیده که فضای مجازی آن بیشتر فضای حقیقی وسعت دارد نمیتوان انتظار داشت که آدمی را سالم به سرمنزل موردنظر برسند.
تاریخ معاصر جهان در روند رو به پیشرفت خود جوامع بشری را در انواع و شکلهای مختلفی روایت میکند. روایتی که در آن انسانها سعی داشتهاند چهرهای موثر و کارآمد داشته باشند و حتی در مواقعی خلاف جهت جهان را آن طور که میخواهند شکل بدهند. حال این اتفاق با پیش آوردن جنگهای جهانی، کشف اختراع در زمینههای مختلف و یا خدماتی برای بهتر زیستن صورت گرفته است که مورد آخر یکی از متمرکزترین اهداف به شمار میآید. زیرا وضعیت این گزینه دو سویه است که در زمان اکنون انسان را در صورتی که به آرامش ظاهری رسانده اما از درون دچار اضمحلال کرده به شکلی امروزه یک ربات توانسته با چهره آهنی و ماشینی خود به جای تفکر یک انسان کارآمدی خود را به نمایش بگذارد. لذا باید گفت که این روزگار مدرن نشان دهنده تاوانی که انسان در مقابل رهایی از سختیها در ازای فراموش شدن خود فراهم آورده است. بنابراین اهمیت پیشرفت با خلق رباتها و اسباب آزادی گزینهای است که تا زمان پایان جهان به آن پرداخت و نه چیز دیگری. حال این مسئله بغرنج در جهان هنر بعنوان عنصر آخرالزمان شناخته شده است که هنرمندان از آن جهت خلق یا تولید آثار انتزاعی بهره میگیرند تا سایر انسانها را متوجه مضرات این پدیده و ثمرات آن کنند. کارکردی که همچون مقوله مدرنیته وضعیتی دوسویه دارد که گاهی تبدیل به تغییر میشود و گاهی پیمان آدمی را با آن انسجام میبخشد.
نمایش «آینه برعکس» اثری است که در آن جهان به شکلی تنها کنش و واکنش انسان را نشانه رفته است تا از آن طریق بتواند سوی زوال و تنهایی را با شاخصهای نمایشی به تصویر بکشد. حال این اتفاق در ابتدا در جهان متن با در نظر گرفتن شرایط موجود و همچنین مواردی که بعنوان محرک عمل میکنند لحاظ کرده است تا دلیل برونریزی و پوستاندازی شخصیت مشخص شود. در واقع جهان متن با تنها شخصیت خود معنای تنهایی و گوشه نشینی را در فرم و روایت آورده تا در کنار واگویههای شخصیت، اهمیت معنای آن بیشتر مورد توجه مخاطب قرار بگیرد. لذا استفاده از فرم مناسب کارکردی برابر و در مواقعی بیشتر از محتوا دارد، زیرا مخاطب در ابتدا با آشفتگی و بینظمی فضای نمایش و آکسسوار آن روبرو میشود که شخصیت همچون موجودی سیال در فضا در میان آن مشغول پیدا کردن گمشده خود است. بنابراین باید اذعان داشت که شخصیت بعنوان نمونهای از انسانهای عصر حاضر در جهان اثر حضور دارد تا بتواند از زاویای تاریک و پنهان پرده برداشته و نسبت به داشتههایی که اکنون در اختیار ندارد سخن بگوید. در واقع او میخواهد با واکاوی گذشته خود به این نتیجه دست پیدا کند دلیل آنکه اکنون تا اندازهای آشفته و مجنون شده چیست؟ آیا خانواده و جامعه در این اتفاق مقصر بودهاند و یا تاثیرات درونش در اثر این واکاوی او را به این حال در آورده است؟ شاید بتوان دلیل و پاسخ شکل گرفتن این اتفاق را نزد مخاطب که نمایندهای از اجتماع قلمداد میشود جستجو کرد. زیرا افراد یک جامعه به طور خودآگاه و یا ناخودآگاه در سرنوشت یکدیگر اثرگذار هستند به طوری که لحظات زندگی را تحت تاثیر قرار میدهند. لذا شخصیت با این آگاهی به طور مستقیم با مخاطب خود ارتباط میگیرد و از آنها میخواهد که او را برای کشف و واکاوی دنیایش یاری کنند.
شکستن دیوارچهارم و دعوت مخاطب به دنیای اثر خود یکی از شگردهایی است که جهت باورپذیری و تلنگر زدن در جهان اثر استفاده میشود به شکلی که مخاطب دیگر از مقام قضاوت عزل و به نوعی همراه شخصیت شده است. حتی این امکان فراهم میآید که کشفهای درونی و بیرونی در ذهن و رفتار آنها رخ بدهد. بنابراین مرکز جهان اثر یعنی موقعیت مکانی محل دقیق شکل گرفتن رابطه بین شخصیت و مخاطب است. جایگاهی که در آن بسیاری از واگویههای شخصیت به مثابه اعتراف و در مواقعی بعنوان تلنگر و یادآوری برملا میشود. رهایی و نجات یافتن از شرایط اکنون مهمترین دلیل واگویهها و برونریزی شخصیت به شمار میآید، زیرا او قصد دارد با پیدا کردن مجدد خود راهی برای ادامه و بقا پیدا کند تا بتواند از تاوان و جبران به جایی امن و آرام پناه ببرد. جهان اثر با توجه به داشتههای خود و ساختار روایتی مونولوگ سعی دارد که فضایی متمرکز را فراهم آورد تا شیوه اجرایی نمایش بتواند خاطرات شخصیت که بعنوان محرک از آنها استفاده شده تعریف دقیقی از جهان معاصر باشد. لذا برای رسیدن به این هدف از کارگردان کوشیده است از نمادهایی برای شرح ماجرا و تصویرسازی بهره میگیرد تا بتواند ریتم اثر را هم راستا با محتوا و فرم هدایت کند.
ایجاد حس همذاتپنداری و ترغیب مخاطب به تفکر و کشف یکی از گزینههای اصلی اثر به شمار میآید که در آن اوج و فرود موقعیتها واکنشی موثر تلقی میشود. واکنشی که در آن مخاطب هم به درون وجودی و اندوختههای نگاه میاندازد و نیز جهان پیرامون را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد تا بتواند به نتیجهای قابل توجه دست پیدا کند. البته باید اشاره داشت که جهان اثر هرگز منطق و دیدگاه خود را به سوی نتیجهگرایی سوق نداده است، بلکه قصدش آن است که با میزانسنهای سیال که برای شخصیت در نظر گرفته شده است آشفتگی و بینظمی دنیای مدرنیته را نشانه بگیرد.
نمایش «آینه برعکس» به نوعی معرف لحظاتی است که هر انسانی در مدت کوتاه و یا طولانی آن را تجربه کرده که با درون بینظم و آشفته خود مواجه شده و بعد مدتی تصمیم به تغییر آن میگیرد که شخصیت این اثر یکی از آن کسانی است که درصدد تغییر است و دیگر هیچ.