در حال بارگذاری ...
نگاهی به «اپرای حلاج» به بهانه اجرا در اریکه ایرانیان ؛

امید به پرواز همایی بر فراز اپرای ایرانی

ایران تئاتر- مجید گیاه‌چی: پرواز همای را دوست دارم، صدای زیبایی دارد و شاید از جهاتی مهم‌تر از آن، اجرا و اشعار خوب و معاصری، که توانسته موسیقی سنتی ایران را به خواست و توقعات بخش‌های بزرگ‌تری از جامعه‌ی امروزمان، نزدیک کند و خوش‌بختانه با استقبال به‌حق و بسیاری هم روبه‌رو بوده است.

آن بخش از زندگی‌اش که از طریق فضاهای مجازی قابل‌شناسایی است، برخلاف بسیاری دیگر از سلبریتی‌ها که احساسی نادرست نسبت به نقش و جایگاه خود در میان مردم و مسائل جامعه دارند و البته بخشی از آن هم به منافع برخی سیاسیون و دیگر کاسبان و سرمایه‌داران و البته فرهنگ مردم و باورها و رفتارهایشان بازمی‌گردد، منطقی و متعادل به‌نظر می‌رسد. از دماغ فیل افتاده نیست و مهربانی و افتادگی و خضوعی قابل‌توجه دارد.
بماند این‌که زادگاه‌مان که کودکی و نوجوانی‌ هر دو در آن گذشت و به‌نظر هم‌چنان به‌سختی به آن تعلق‌خاطر داریم، فاصله‌ای نزدیک و اندک دارد.
به‌تماشای "اپرای حلاج" در تالار وحدت نشستم، بدون در نظر داشتن اپرای "موسی و شبان" که با خوانندگی همای در آمریکا اجرا شد، این دومین اپرایی است که از پرواز همای در ایران به‌اجرا در آمده است.
اپرای اول، "عشق، عقل و آدمی" بود که گویا فقط پنج اجرا داشت، اما "حلاج" که پیش‌تر اجرایی حدود یک ماه در ایوان عطار کاخ سعدآباد داشته، در شهرهای تبریز، رشت و شیراز هم بر صحنه رفته و پس آن بر صحنه‌ی تالار وحدت به اجرا درآمده است، در حالی‌که به‌نظر در تمامی اجراها سولدآوت شده و تمامی بلیت‌هایش به‌فروش رسیده و چندین بار و از جمله این بار تمدید هم شده است (از یکم اسفند ۱۳۹۷، اجراهای آن از سر گرفته خواهد شد).

یک تفاوت در این دو اپرا که بیش از نکات دیگر موردتوجه این یادداشت است، به‌کارگردانی آن‌ها بازمی‌گردد، اپرای اول را امیر دژاکام که از هنرمندان شناخته‌شده‌ی تئاتر است، کارگردانی کرده بود، البته متاسفانه موفق نشدم آن‌را ببینم، اما بخش‌هایی از آن‌را در اینترنت دیدم، "حلاج" اما به‌سرایندگی، آهنگ‌سازی، خوانندگی و کارگردانی، خود همای، بر صحنه رفته است که مسئولیت تمام محاسن و معایب اجرا را مستقیماً متوجه شخص او می‌کند.

پیش از آغاز اجرا، با دکور مواجه می‌شویم، نحوه‌ی ساخت و چینش دکور و محل قرار گرفتن نوازندگان، حتی پیش از آغاز، پرسش‌هایی مطرح می‌کند، تا جایی که با توجه به ساخت و ساز، یا نحوه‌ی قرار گرفتن دو قاب پرده‌ی بزرگ در طرفین صحنه که برای نمایش ویدئوپروژکشن پیش‌بینی شده و محل استقرار خود ویدئوپروژکشن‌ها، که همه خیلی ابتدایی و بی‌سلیقه به‌نظر می‌رسد و علاوه بر آن‌که ابداً به جزئیات و ظرافت‌های ساخت توجهی نشده، از اشکال و موتیف‌های یونانی استفاده شده است، آن هم در فضایی که قرار است به رویدادهای ایران قرن سوم هجری بپردازد و ... به‌نظر نمی‌رسد در این اجرا از طراح صحنه، بهره‌ای گرفته شده باشد.
وقتی به‌خاطره‌ام از ایوان عطار کاخ سعدآباد رجوع کرده و آن‌را به‌یاد می‌آورم، در می‌یابم که تلاش شده عین سازه‌ی ثابتی که در آن مکان وجود دارد، بازسازی شود، تلاشی سخت و پرزحمت و نه تنها بی‌نتیجه، که حتی محدودکننده و بی‌ربط با روح اجرا، که شاید در آن‌جا به‌دلیل ثابت بودن سازه، توجیه‌پذیر و قابل‌اغماض بود، اما در جدایی از آن فضا، تکرارش بسیار غیرمنطقی و حتی در تعارض با روح و اقتضائات اجرا به‌نظر می‌رسد.

در ابتدای اجرا تبلیغات شرکت آپ، که اسپانسر اجراست، دیده می‌شود.
البته به نمایش آرم بسنده نشده و کلیپی در مورد فعالیت‌های این شرکت، بر همان صحنه‌ای که قرار است تا لحظاتی دیگر حلاج به نمایش در آید، پخش می‌شود.
اما حتی باز به این نیز بسنده نشده و گوینده‌ای در آستانه‌ی اجرا مجدداً بر اسپانسر بودن آپ تاکید کرده و ضمن ارائه‌ی توضیحاتی دیگر درباره‌ی این شرکت، تماشاگران را به تماشای اپرای "فاخر" حلاج، دعوت می‌کند.
کار شرکت آپ در اسپانسرینگ و حمایت از یک کار فرهنگی، بسیار ستودنی و قابل‌توجه است، اتفاقی که با هر قصد و نیتی، می‌تواند درخور تقدیر و ستایش باشد.
جامعه‌ی فرهنگی، هنری لازم است قدر این‌گونه حمایت‌ها را بداند و در شرایطی که دولت، از وظایف و حمایت‌های لازم شانه خالی می‌کند، یا شاید در موقعیت‌هایی به هر دلیل، حقیقتاً چنین امکانی را ندارد، با قدرشناسی و سپاس و تفاهم و تعامل کامل، موجب استمرار این‌گونه حرکت‌ها و گسترش آن‌ها بشود.
اما این نحوه‌ی تبلیغِ شلخته و بی‌قاعده، ممکن است حتی نتایج ضدتبلیغاتی در بر داشته باشد.
این موضوع در کشور ما پرسابقه نیست و پسندیده‌تر است حتماً آداب چنین نوع تبلیغات و همراهی‌هایی بر مبنای الگوبرداری از کشورهای صاحب‌سابقه و البته بومی و آداپته کردن آن‌ها، با تفکر و دقت فراوان به‌انجام برسد.
مسلماً نیازی نیست تبلیغات تا روی صحنه‌ی اجرا و چند لحظه پیش از آغاز آن، ادامه پیدا کند و خود را ریاکارانه و متظاهرانه و نازل بنمایاند، یعنی می‌توان چون تمام دیگر کشورها به تبلیغی متناسب و معقول و منطقی در فضاهای بیرونی و پیرامونی، بر روی بلیت، پوستر، بیل‌برد، تیزرها و دیگر اقلام تبلیغاتی بسنده کرد و اندکی خام‌اندیشانه با افزایش میزان حضور اسپانسر تا روی صحنه، برخلاف هدف و نیت مجریان، به اجرا و حتی خود اسپانسر لطمه نزد.

از سوی دیگر مناسب‌تر است که صفت "فاخر" نه توسط مجریان و برگزارکنندگان، که توسط منتقدان و مخاطبان و مردم به اجرایی اطلاق بشود، در غیر این‌صورت ممکن است انتظارات را بالا برده و تاثیری معکوس و حتی بی‌جهت تقابل‌گرایانه ایجاد کند.

به هر حال اجرا شروع می‌شود و در همان ابتدا مشکلات دکور و محل قرار گرفتن گروه نوازندگان، هم‌چنین تمام حرکت‌هایی که پشت ستون‌ها و حجم دکور انجام می‌شود، مطابق پیش‌بینی، آزارنده و نا امیدکننده به‌نظر می‌رسد.
هرچند قطعاً با توجه به این‌که نمایش بسیار بزرگ و پرحجم دیگری در همین سالن اجرا می‌شود که بخش عمده‌ای از فضا و امکانات را به خود اختصاص داده و این اجرا از آن‌ها محروم است و از سوی دیگر احتمالاً طراحی انجام‌شده برای ویدئو مپینگ (پخش ویدئو با طراحی خاص و البته پرهزینه، بر روی احجام که فارغ از کیفیتش، در ایران تازگی دارد)، برای حجم‌ سازه‌های ثابت ایوان عطار طراحی شده است، ممکن است ناگزیری‌هایی برای عدم استفاده از عمق، یا اصرار بر استفاده از سازه‌ای مشابه، ایجاد کرده باشد، اما به هر جهت تماشاگر با اجرا روبه‌روست و نه مشکلات و مسائل پیرامونی‌اش و استفاده از چنین دکور و فضاهای دیداری و تماشای این اجرا، در این تالار و البته احتمالاً در هر فضایی خارج از ایوان عطار، چندان پذیرفتنی و مقبول نیست و لازم است هر اجرایی به‌شکل بدیهی با سالن نمایش آن مطابقت داده شده و از استانداردهایی حرفه‌ای برخوردار باشد.

مثلاً اگر به‌خاطر محدودیت در استفاده از عمق نمی‌شد از حفره‌ی آوانسن برای استقرار گروه نوازندگان استفاده کرد، می‌شد آن‌ها را در یکی از طرفین صحنه، یا به‌شکلی پراکنده، مستقر کرد و حتی در صورت پیش‌بینی پوشش و لباس مناسب، می‌توانستند نقشی بارزتر در اجرا یافته و تلفیق و ترکیب مناسب‌تری با آن پیدا کنند.

برخلاف این‌که مطابق انتظار، در این اجرا اثری از نام طراح صحنه نیست، اما از طراح لباس و گریم نام برده شده، در حالی‌که کار در این زمینه‌ها هم فاقد طراحی به‌نظر می‌رسد و به‌خصوص طراحی لباس به‌شدت لطمه‌زننده است، تا جایی که به‌غیر از لباس‌ها و تزئینات و ملحقات نامناسب، پاپوش‌ها و کفش بازیگران، که جز خود حلاج که گیوه‌ای به پا دارد، بسیاری‌شان کفش‌های کتانی مارک‌ و طرح‌دار پوشیده‌اند، به‌شدت ناهماهنگ، نامناسب، غیرحرفه‌ای و حتی با ایجاد احساس بی‌توجهی و بی‌احترامی به مخاطب، زننده خود می‌نمایاند، موضوعی که تا پایان اجرا به ارتباط با آن، لطمه می‌زند.
 این در حالی است که به‌نظر کم‌ترین نشانه‌ای از گریم وجود ندارد تا جایی‌که جدا از کمک به‌ شخصیت‌سازی، یا تاکید بر نمایش افکت‌ها و رویدادهای صحنه‌ای، حداقل مانع رفلکس نور شده یا حرکات و میمیک بازیگر را برجسته کند. تنها حسن این اجرا، حداقل در نسبت با دو اپرای پیشین البته، مو و ریش همای است که به‌شدت به جذابیت و تاثیر دراماتیک او افزوده است.

علی‌رغم ذکر نام رضا حیدری که از نورپردازان شناخته‌شده‌ی تئاتری است که تجربیات خوبی در زمینه‌ی نورپردازی دارد، هیچ اثر ویژه‌ای از نور و تاثیرات اعجازآورش بر اجرا، دیده نمی‌شود و نور و البته ویدئوها که بیش از حد لازم و معقول رنگی است، جز روشنایی عمومی صحنه، کارکرد ویژه‌ای ندارند و گاه حتی نورهای رنگی و ویدئوها تاثیری منفی می‌گذارند.

ممکن است نواقص مرتبط به نور و گریم و حتی تا حدودی صحنه، متاثر از محدودیت‌های ایجادشده برای گروه، به‌خاطر انجام هم‌زمان با اجرایی دیگر و استفاده‌ی چندمنظوره از تالار وحدت باشد، اما نواقص مربوط به لباس یا نحوه‌ی چینش دکور یا محل استقرار گروه موسیقی و محل‌های مشخص‌شده برای بازی بازیگران و مجموعه‌ی کمپوزیسون‌های صحنه‌ای و به‌طور کلی فضای دیداری و میزانسن اجرا را نمی‌توان به این محدودیت‌ها ارتباط داد، صرفاً برای مثال در صحنه‌هایی بازیگران پشت حجم دکورها به حرکت مشغولند، در حالی‌که پیش‌صحنه و مقابل دکورها خالی است و به‌راحتی می‌شد آنان را از ماسکه شدن، خارج و به مقابل دکور آورد.
اصولاً همین دکور، حتی گذشته از نوع ساخت و دقت در ظرایف و هماهنگی تاریخی و ... می‌توانست ۱۸۰ درجه بچرخد و دیواره‌ای که با ستون‌هایش تقریباً در میانه‌ی صحنه ایجاد مزاحمت جدی می‌کند، به انتهای صحنه منتقل شده، احساس محدود و تنگ‌کننده‌ی فعلی، به گشودگی و افزایش فضای عمل گروه حرکت و بازیگران و کلیت اجرا مبدل شود.
"عشق، عقل و آدمی" را ندیده‌ام اما بر مبنای آن‌چه از این اجرا می‌توان در اینترنت جست، بیش‌تر به اپرای آشنا و موردانتظار شبیه به‌نظر می‌رسد. حداقل هفت، هشت نفری آواز می‌خوانند و به آواز هم پاسخ می‌دهند و احساسی از دیالوگ به‌وجود می‌آورند، هرچند حتی در همان اجرا هم وجوه دراماتیک اثر چندان قدرت‌مند به‌نظر نمی‌رسد.

اصولاً به‌نظر نمی‌رسد اپرا ایجاد و فراهم کردن زمینه‌ای برای خرج کردن و به‌کارگیری یک یا چند قطعه‌ی آوازی از پیش ساخته‌شده باشد، یعنی این درام و اجرا نیست که در خدمت آواز است، بلکه این آواز است که باید در خدمت درام و اجرا و متناسب با آن طراحی شود، در حالی‌که در هر دو اثر به‌نظر رابطه‌ای معکوس وجود دارد.

"حلاج" به‌کلی فاقد هر نوع دیالوگ، بده‌بستان و طراحی دراماتیکی است، به‌شکلی که کمی به‌سختی و با اغماض بتوان آن‌را تنها اپرایی سولو نامید.
کل اجرا مونولوگی شامل روایت‌های طولانی، فاقد ریتم مناسب و بدون تصویرسازی‌های همراه و متناسب، توسط شبلی (با بازی محمدحسین صفری)، به‌عنوان یگانه راوی داستان، است که به نثر و بی‌بهره‌گیری از آواز، بیان می‌شود و به‌نحوی جانشین کُرخوانی‌های اپرا (به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین بخش‌های اپرا) شده و در فواصل آن، همای به‌تنهایی و البته به‌خوبی و زیبایی و با مهارت و قدرت، آواز می‌خواند.

قطعاتی که هرچند شاید با کلیت اجرا هماهنگ باشد اما انطباقی تام و تمام ندارد و مجموعه‌ای نسبتاً پراکنده به‌نظر می‌رسد که در مضامین عارفانه‌ی ادبی با هم سازگاری و سنخیتی دارند، اما قادر نیستند نمایش‌گر حتی شخصیتی ساده باشند، چه رسد به شخصیت‌هایی پیچیده و غامض، چون حلاج و شبلی! و تنها به ارائه‌ی سایه و تصویری تیپیک و کلی از آن‌ها که دم‌دستی و پیش‌پا افتاده است و در هر دائره‌المعارفی می‌توان یافت، بسنده می‌کنند و هیچ منظر نو و چشم‌انداز بدیع، تاثیرگذار، خلاقانه و ماندگاری ارائه نمی‌کنند، جز این‌که از طریق مشابهت و تطبیق با برخی مسائل معاصر ایران و جهان، رضایت نه سطح بالا و (به‌دلیل فرافکنانه بودن و نه ارجاع به خود)، نه توام با دانش و شناختی متناسب و عمیق را، ارضا کنند.

اصولاً متن، شاید به‌عنوان اصلی‌ترین مشکل کلیت این اجرا، فاقد هرگونه انسجام دراماتیکی است، یعنی نه متنی مدرن بر مبنای کولاژ‌هاست، نه اصول روایت‌گری دراماتیک را رعایت کرده و نه در چهارچوب اصول کلاسیک آغاز و میانه و پایانی دارد، یا تعلیق و گره‌افکنی و کشمکش و بحران و تحول و نقطه اوج و گشایشی و به‌طور کلی حتی در ارائه‌ی یک داستان ابتدایی و ساده هم ناموفق است و به‌جای داستان، انشا می‌گوید.

تنها نکته‌ی اندکی قابل‌توجه دیداری نمایش، شاید حرکات موزون آن است که توسط بهزاد جاودان‌فر که از طراحان حرکت شناخته‌شده‌ی تئاتری است، طراحی شده و شاید تنها اندکی به‌کمک اجرا می‌آید، هر چند در طراحی این حرکات هم، چون طراحی دکور و لباس، به دوره‌ی تاریخی داستان توجهی نشده و از سوی دیگر در اجرای همان حرکات هم، تسلط و مهارت و هماهنگی موردانتظار برای چنین سطحی از اجرا در شاخص‌ترین، یا حالا تشریفاتی‌ترین، تالار کشور، وجود ندارد و مجموعاً بسیار ناشیانه اجرا شده است. بماند که حرکت‌های چرخشی مداوم و مکرر، هم بیش از اندازه است و خسته‌کننده و تکراری به‌نظر می‌رسد.

به هر حال هر چقدر همای نه حتی در کلیت فضای شنیداری که نواقصی دارد، که در اجرای فردی آوازها، متکی به توانایی‌های صدا و آواز خودش، موفق و راضی‌کننده به‌نظر می‌رسد، در خلق فضای دیداری که در اپرا و هر اجرای دراماتیک صحنه‌ای، اگر اهمیتی بیش‌تر نداشته باشد، حداقل اهمیتی برابر دارد، به‌کلی ناموفق است.

البته شاید یک دلیل عدم‌بهره‌گیری از عوامل حرفه‌ای مکمل و بالابردن کمیت و کیفیت عوامل اجرا را هم بتوان در اقتصادی‌تر شدن پروژه و متاثر از آن نرخ‌گذاری مناسب‌تر بلیت، برای ایجاد امکان برخورداری طیف گسترده‌تری از مخاطبان با کنترل بهای تمام‌شده‌ی اثر دانست، که در صورت وجود چنین منظری، قابل‌توجه و حتی تا حدودی توجیه‌کننده است، هر چند به کمال اثر لطمه‌ای جدی زده است و باید تلاش کرد که تعادلی متناسب که به‌نظر خیلی هم دور از دسترس نبوده و نیست، ایجاد کرد.
در این اجرا هم در نسبت، بلیت‌ها به‌شکلی مناسب قیمت‌گذاری شده است و حتی در جایی دیدم که انگار همای اعلام کرده بود برای کسانی که قدرت خرید بلیت ندارند و علاقمند به حضور در اجراهایش هستند، تمهیداتی اندیشیده است.
در صورت اصالت چنین ایده‌ای، همای می‌توانست و می‌تواند این اجرا را به سالن‌های بزرگ و چند هزارنفره‌ی جنوب شهر، چون سالن شهید آوینی فرهنگ‌‌سرای بهمن، یا پردیس تئاتر تهران در خاوران، هم ببرد.

علی‌رغم همه‌ی آن‌چه به آن اشاره شد، این اجرا با استقبال و رضایت شدید قریب به اتفاق مخاطبان، که احتمالاً بیش‌تر دوستداران موسیقی هستند تا تئاتر (و البته اپرا باید احتمالاً فصل مشترک این دو باشد)، روبه‌رو می‌شود.
به هر حال همین‌که اجرای موسیقی سنتی از آن شکل سنتی و همیشگی و گاه فاقد جذابیتش، به یک اجرای صحنه‌ای به‌مراتب پرتحرک‌تر تبدیل می‌شود و خواننده که بسیار حرفه‌ای است و خوش‌بختانه توانایی و استعداد قابل‌توجهی در بازیگری هم دارد، خود را در برابر ریسک خواندن توام با بازی و حرکت، که کاری بسیار دشوار است، قرار می‌دهد، گامی بلند رو به جلو و برای تقریباً تمامی تماشاگران راضی‌کننده و جذاب است، اما صرف وقت و دقت و وسواس‌های لازم و توجه به ظرایف کار می‌تواند این لذت را به‌مراتب افزون‌تر و حتی از یادنرفتنی و جاودانه کند.

شاید این ادعا مطرح شود که در نسبت با بسیاری از نمایش‌هایی که روی صحنه می‌روند و حتی نمایش‌های برخی از شناخته‌شده‌ترین کارگردانان تئاتر ایران، "حلاج" کاری قابل‌مقایسه و برابر، به‌نظر می‌رسد و در آن‌ها هم بسیاری از مشکلات مشابه وجود دارد، که ادعایی قابل‌توجه و حتی پذیرفتنی است، در بسیاری از اجرای نمایش‌های موسیقایی یا موزیکال و حتی اجراهای متعارف صحنه‌ای، متاسفانه بسیاری از این نارسایی‌ها وجود دارد و از این منظر منحصر و محدود به اجرای همای نیست، اما در این‌ نوشته توجه به بضاعت‌ها و پتانسیل‌های اجرا و به‌خصوص شخص پرواز همای، در مقایسه‌ی کیفیت فضای دیداری با کیفیت صدای او بوده، که انگیزه‌ی نگارش و اشاره به برخی انتقادات شده است.
به‌عبارت دیگر با این توان و بضاعت و کیفیت در صدای همای و این میزان توجه و علاقه که نسبت به او در میان مخاطبان و علاقمندانش وجود دارد، دیگر تمهیدات الحاقی و فضای دیداری، متاسفانه برابری نکرده و سنخیتی ندارد که امید فراوانی هست که در اجراهای دیگر همین اثر و اجراهای دیگر همای، رو به بهبود بگذارد و ارتقا یابد.

همای که به‌عنوان نخستین خواننده و پدیده‌ی موسیقی ایران، علی‌رغم داشتن مخاطبان گسترده در کار موسیقایی‌اش، اکنون پای بر صحنه‌ی نمایش و اپرا گذاشته و خود را در معرض چنین قضاوت و ریسک دشواری قرار داده، پرشهامت و قابل ستایش است و بی‌اغراق نشان می‌دهد که تمام ظرفیت‌ها و توانایی‌های لازم را برای آن‌که به اپرای ایرانی تشخص و ارزش و اعتبار بدهد و نوعی قابل‌توجه از نمایش را که در ایران به‌شدت با خلا آن روبه‌رو هستیم به‌صورتی کاملاً حرفه‌ای و انشاالله مستمر بنیان بگذارد، دارد.
ایجاد و استمرار اپرای ایرانی بی‌حضور شخصیتی چون همای بعید و ناممکن به‌نظر می‌رسید و فقدان کسی مانند او مانع از تمایل به انجام تجربه‌‌ای جدی بود، اکنون اما پس از شکل‌گیری موفق اپرای عروسکی توسط بهروز غریب‌پور، می‌توان به حضور و توان قابل‌اتکای او برای ترسیم آینده‌ای نویدبخش برای اپرای ایران، امیدوار بود.
مشتاقانه استمرار حضور او را بر صحنه‌های نمایش انتظار می‌کشم.




نظرات کاربران