یادداشتی بر نمایش محیطی نامیرا به کارگردانی امیرحسین شفیعی؛
میرای نامیرا
ایران تئاتر_ارمغان بهداروند:تئاتر اگر چه در تاریکی صحنه میمیرد اما در خاطر مخاطبانش به هیئت نور و صدا و حرکت، زنده باقی میماند و زایاست. در این مرگ و زندگی به دنبال مرگ، نبایدها و امیدوار به زندگی، بایدهاست.
چشم اگر بچرخانیم قرائتهای جعلی از دین و انتساب خشونتها به مذهب از جمله نبایدهای روزگار ماست که همین جهل مدرن، خاستگاه تولد تفکرات خشونت ورزی شده که پیدا و پنهان، سبب ساز تنازع بقای قدرتها و قدرت اندیشان گردیده است. مصیبتی که با ارجاع بدوی انسان به دوران پارینه سنگی، از مرگ دیگری، فضیلت آفریده است و چهرهی رحمانی ادیان را با چنگال خشم مخدوش میکند. یادآوری غمگینانهی کشتارهای جمعی و قتل عامهای فجیعی که بهانهی مجعول خود را، مذهب قلمداد میکردند. تئاتر به عنوان سرباز فرهنگی روزگار خویش، هرگز از جنگاوری در میدان فکر و جبهه فرهیختگی نگریخته است و با به نمایش گذاشتن واقعیتهای مکتوم انحرافات فکری و خرافات عقیدتی، نقش اثرگذاری ایفا کرده است. نمایش «نامیرا» مبارزهی معصومانه هنر با عقاید التقاطی و تحجر تفکراتی است که شرمساری انسان این روزگار را رقم زدهاند. به کارگیری متمایز عناصر صحنهای هم چون اشکال حیوانی، صور وحشیانهی انسانی، آواها و آوازهای رعبآور و توحش کرداری و القای صحیح وضعیت روحی و گفتمان منحرف و هماوردی اهوراییان و اهریمنان از جمله خصایص اعتباری این نمایش است. تأکید بر نسل سوزی و دستآموز بودن و انقضای زمانی و در نهایت فناپذیر بودن چنین تفکری در پریشانی احوالی زنان و کودکان معصوم، صندلیهای ناپایدار در صحنه و غلظت رنگهای استرس زا و همگونی و همگنی مبارزان آزادی مشهود است. شاعرانگی بسیاری از صحنههای نمایش نامیرا، به نامیرایی آن ختم شده است و این گوهر متن و جوهر نقش است که پایان نمایش، پایان دانایی و درگیری ذهنی مخاطبان نیست و داستان اثرگذاری و اتفاق فرهیختگی، پس از اتمام نمایش ادامه مییابد. امیر حسین شفیعی فقط نخواسته است که داعش را بیافریند بلکه به هر کدام از مخاطبانش فرجام خودخواهی و عاقبت جهل و نتیجه قرائت مذموم از دین را یادآوری کرده است. نمیتوان «نامیرا» را دید و از صحنهی کتاب شعلهوری که از جهل قاریاش، آتش زا بود به فکر فرو نرفت. همین ما را بس!