نقد نمایش «سرباز شال بلند» به کارگردانی علیرضا حنیفی حاضر در بخش فجر پلاس فجر 37:
شالی به بلندای بیست سال انتظار
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نام علیرضای حنیفی با تئاتر دفاع مقدس به نوعی عجین شده است . تئاتر دفاع مقدس را نمی توان بدون نام استادعلیرضا حنیفی تصور کرد . او و خانواده واطرافیانش که طمع تلخ جنگ را از نزدیک حس کرده اند وتبعات ناخوشایند آن را با پوست واستخوانشان لمس نموده اند خود از رزمندگان و مجروحین وجانبازان دفاع مقدس است .
نام علیرضای حنیفی با تئاتر دفاع مقدس به نوعی عجین شده است. تئاتر دفاع مقدس را نمیتوان بدون نام استاد علیرضا حنیفی تصور کرد. او و خانواده و اطرافیانش که طمع تلخ جنگ را از نزدیک حس کردهاند و تبعات ناخوشایند آن را با پوست و استخوانشان لمس نمودهاند خود از رزمندگان و مجروحین و جانبازان دفاع مقدس است. از این رو نمایشنامههای حنیفی و کارهای صحنهای او ملموس و واقعی است و با مخاطب ارتباطی درونی و قوی ایجاد می نمایید. چرا که از دلش بر آمده پس لاجرم بر دل مینشیند. از همین رو کارهای حنیفی با دیگران متفاوت است. نمایش «سرباز شال بلند» با تلفیقی از واقعیت و فرا واقعیت ماجرای پدر مادری را میگوید که حالا روزهای میانسالی خود را میگذرانند و بیست و اندی سال است که منتظر پسرشان هستند. فرزندشان زمان جنگ به سربازی رفته و دیگر باز نگشته است. آنان بیست سال است که چشم انتظارند. مادر برای پسر شال میبافد. او در این سالها کارش شال بافتن بوده، این شال آنقدر بلند است که عرض صحنه را پوشانده. و زن همچنان کاموا میخواهد شوهر به او میگوید مغازه کاموا بافی سالهاست تعطیل شده است و کاموایی نیست که او بخواهد به بافتن شال ادامه دهد. مرد به ناچار هر بار شال بافته شده را میشکافته و کامواهایش را دوباره به زن میدهد. حداقل اینگونه او سرش گرم بافتن میشود. شال بلند نشانه آرزوی های بلند مادر برای فرزند است. نشانه سالها انتظار او برای دیدار یک لحظه پسر. نشانه انتظار و خیال و آمال بلندی که یک مادر برای فرزندش دارد. حنیفی بسیار دراماتیک شال را استعارهای از درد و غم ناشی از سالهای انتظار و امید و آرزوی مادر برای تنها فرزندش گرفته است. تو گویی زن در لابهلای سالها و روزها و لحظههای انتظارش برای بازگشت پسر سربازش که مفقودالاثر شده است در زمان مانده است. زمان برای او متوقف شده و هنوز همان روزهایی است که پسرشان به جبهه رفته، زن نمیخواهد از آن روزها خارج شود.
مرد اما نمیداند با او چه کند. انگار او بازیای را شروع کرده و فقط آن را ادامه میدهد تا بلکه زن روزی متوجه بشود که دیگر فرزندشان باز نخواهد گشت. اما این بازی او این افسردگی در زمان گویی تمامی ندارد و نمیخواهد تمام شود.
مرد با نجواهای زن میگرید و با او همراهی میکند نمیخواهد او بیش از این آسیب ببیند و رنج بکشد اما کاری از دستش بر نمیآید. زن اما همچنان به بافتن ادامه میدهد او کاری جز این ندارد. بافتن و انتظار و خیال بافی و آرزوی بازگشت پسر و باز بافتن و بافتن و انتظار. مرد اما بار سنگینتری را به دوش میکشد؛ او هم درد و رنج از دست دادن تنها فرزندش و یگانه پسرش در دل دارد و هم لحظهلحظه آب شدن همسرش را، کسی که از صمیم جان دوستش دارد و تنها همدم اوست. طراحی صحنه در عین سادگی کاربردی و دراماتیک است. نخهای کاموایی که اینجاوآنجا از سقف آویزان شدهاند بر زمین پراکنده، پیراهنهایی که نشانه پسرشان است و.. هرچند که میشد از کامواها به گونه دیگری هم استفاده کرد تا این فسردگی در زمان و زندانی شدن فکر و روح آنها در گذشته و ماندن و فسردن در خود و در یک مقطع زمانی را بهتر نشان داد. اینگونه به لحاظ ایجاد مفاهیم دیگری که ساختار صحنه بر اجرا میافزود دستشان برای بازیهای متفاوتتر بازتر بود. اما باید گفت طراحی صحنه خلاقه بود و با خواست متن و اجرا همسو. بازیها نیز روان صورت پذیرفت علیرضا حنیفی در نقش پدر باور پذیر و تاثیر گذار بازی میکند.
همچنین بازیگر نقش مادر، سحر صفانیا، نیز درک خوبی از نقش دارد. البته میتوانست تحول حسی و ریتمهای درونی و بیرونی متفاوتتری نیز داشته باشد. ارتباط بازیگران با تماشاکنان یکی از نقاط قابل توجه نمایش است. آنجا که مادر به سوی مخاطبان میرود و تاریخ را میپرسد و مرد از تماشاکنان میخواهد که بگویند مغازه کاموا فروشی تعطیل است.
علیرضا حنیفی با قلمی روان و دراماتیک موضوعی را به صحنه میکشد و درد مشترکی را مطرح میکند که هنوز در میان بسیاری از خانوادههایی که فرزندانشان را تقدیم ایران و اسلام و انقلاب اسلامی کرده اند وجود دارد. خانوادههایی که فرزندان برومندشان مفقودالاثر هستند و ما تا آخر دنیا بدهکارشان هستیم و خواهیم بود.
درنهایت باید گفت نمایش سرباز شال بلند هرچند که اجرای عموی رفته اما آیا مگر پانزده اجرای برای نمایشی اینچنین که در حوزه دفاع مقدس و مقاومت است کافی است؟ مدیران تئاتر باید با حمایتهای کافی و لازم مادی و معنوی شرایط اجراهای بیشتری را برای چنین نمایشهایی فراهم آورند. به علیرضا حنیفی و گروهش خسته نباشید میگویم .
عکس; سید ضیاالدین صفویان، تیوال