در حال بارگذاری ...
نقد نمایش ملاقات به کارگردانی پارسا پیروزفر

چه کسی قهرمان است و چه کسی ضد قهرمان?

ایران تئاتر- سید علی تدین صدوقی :  آیا عدالت را می توان خرید؟ آیا عدالت را می توان فروخت ؟ آیا اصولا عدالت خریدنی وفروختنی است ؟ اگر اینچنین است بهای آن چقدر است ؟

آیا عدالت را می توان خرید؟ آیا عدالت را می توان فروخت ؟ آیا اصولا عدالت خریدنی وفروختنی است ؟ اگر اینچنین است بهای آن چقدر است ؟

آیا " کلر " بانویی که به زعم  اکثر تحلیل گران ومنتقدان برای انتقام آمده است و از او چون عجوزه ای دنیا پرست  و نمادی از دنیا پرستی وسرمایه داری یاد می کنند ؛ و زنی بی عاطفه و بی احساس از او ساخته‌اند، به واقع اینگونه است ؛ و یا  " آلفرد ایل " که در ابتدای نمایش محبوب مردم شهر وکاندیدای بعدی شهرداری است آنقدر منفوراست و به زعم مردم " کثیف " که باید کشته شود تا شهر آنان پاک گردد؟ آیا نمایش " ملاقات با بانوی سالخورده " درخصوص انتقام است وخریدن عدالت  و سنگدل نشان دادن یک زن و ایضا مظلوم نمایاندن یک مرد ؟ آیا مسئله فقر است  و واجد این معنا  " که اگر فقر از یک در وارد شود ایمان وانسانیت وعدالت وشرف و ... از در دیگر خارج می شود ؟ "

آیا نمایش نشان دهنده دنیای مدرن غرب است که برای پیشرفت همه چیز را فدا می کند؟ دنیایی صنعتی و رو به توسعه که لجام گسیخته درحال تغییر سنت ها واخلاقیات وباورها است و فقط به تولید ومصرف وپیشرفت و توسعه صنعتی وعلمی و... فکر می کند؛ آنقدر که شهرهای کوچک و پررونق از رهگذر این انقلاب صنعتی عظیم  زیر چرخ  دنده های صنعت و توسعه و سرمایه داری له می شوند و از بین می روند تا آهن و دود و ماشین و چرخ دنده وکارخانه و گردش سرمایه و مصرف گرایی و تولید انواع سلاح  و ... رونق پیدا کنند . آیا نمایش " ملاقات " بیانگر همه اینها ست و یا نه مفاهیم دیگری را نیز مطمح نظر دارد ؟

شاید به نوعی بتوان گفت تحلیل ها ونقدهایی که در خصوص این نمایش مشهور " درونمات " نوشته شده تقریبا تا نود درصد شبیهه به یکدیگر هستند درواقع این شامل نقدهای خارجی نیز می شود . همگی " کلرا ساخاناسیان " را زنی سنگدل وانتقام جو و بی عاطفه و بی احساس  معرفی می کنند . زنی که با پول می خواهد همه چیز را بخرد حتی عدالت را . هرچند که تحلیل گران در بخش هایی حق را به او می دهند  اما از سویی در مورد " آلفرد ایل " نیز می گویند که او درجوانی کاراشتباهی کرده  ، خب جوان بوده ؛ اما بعدها پشیمان شده  و سعی کرده که اشتباه وگناه و بی عدالتی ای را که نسبت به  " کلرا" روا داشته جبران کند . اما نتوانسته او را بیابد پس سعی کرده که همشهری خوبی باشد واتفاقا هم موفق شده و درشهر به عنوان مردی شریف  ودرستکار شهره است و همشهری خوبی برای مردم . از همین روست که مردم ودرراس آن ها شهردار ومعلم و کشیش در ابتدا با پیشنها " کلرا" با تمام قوا مخالفت می کنند ؛ اما به مرور و به بهانه  مصالح شهر با اوهم نوا می شوند . تا جایی که کمر به قتل " آلفرد " می بندند و آنگونه که کلرا خواسته عمل می کنند . به همین دلیل متن به لحاظ دراماتیک دارای کنش و ریتم درونی بالایی است .اما به راستی دورنمات می خواهد چه بگوید ؟

" کلرا ساخاناسیان " پس ازچهل سال به شهر زادگاه خود آمده تا به هر قیمتی که شده  عدالت را برای خویش بخرد . شهر او دیگر آن رونق چهل سال قبل را ندارد درواقع  تبدیل به یک شهرفراموش شده دورافتاده وحاشیه ای  گردیده .شهری که مسئولان ودولتمردان نیز زیاد کاری به کارش ندارند . شاید اصلا نمی دانند که چنین شهری وجود دارد . در این شهر حتی قطارها نیز دیگر توقف نمی کنند ، مگر یک قطار قدیمی که شاید قطاری باری باشد . کلرا با یک قطارسریع السیر به این شهر می آید . او آمده  تا انتقام بگیرد و با شناختی که از مردم شهرش دارد می داند که نهایتا دراین کارالبته با خریدن عدالت برای خود موفق خواهد شد .او یک میلیارد به شهردار برای کمک به رونق شهر پیشنهاد می کند . پانصد میلیون برای آبادنی شهر و پانصد میلیون هم برای تقسیم بین اهالی ومردم شهر . اما تنها یک شرط دارد کشتن " آلفرد ایل ." حالا مردم فقیر وبیکار" گولن " تحریک می شوند تا این پول را هر طور که شده بدست بیاورند . بهای آن  اما تحویل جنازه " آلفرد ایل " است ؛  تا کلرا آن را با خود  به قصرش ببرد او حتی تابوت ایل را هم با خودش آورده است .در نهایت شورای شهر حکم به گناهکار بودن آلفرد می دهد . به او فرصت داده می شود که خود را بکشد اما درنهایت بزرگان شهر دستجمعی او را به قتل می رسانند .

در اینجای  نمایش کلارا منفورمی شود و آلفرد ایل مظلوم . اما آیا کشتن ایل فقط بخاطر پولی بوده که کلرا پیشنهاد کرده و یا عوامل دیگری نیز در اینکار دخیل بوده اند که اتفاقا مهم هستند . از فحوای داستان می فهمیم که کلرا دختری زیبا بوده که همه جوانان شهر آرزوی دوستی با او را داشته اند. جوانانی که درحال حاضرهمین بزرگان و صاحب منصبان و... شهر هستند .اینها به دوستی آلفرد با کلرا و ساعات خوشی که این دو با  یکدیگر می گذراندند حسودی میکرده ا ند.حتی قاضی ودیگران نیز آرزوی دوستی با " کلرا " را داشته اند. پس یکی ازعلت های موافقت  با کشتن ایل که کمتر به آن پرداخته شده همین حسادت دیرینه بوده است . این معنا در کشتن دستجمعی آلفرد توسط مردان شهر تبلور پیدا می کند . تو گویی  حالا که فرصت مغتنمی بدست آورده اند  می خواهند انتقام خود را از او بگیرند . چرا که با عشقش به کلرا نگذاشته آنان نیزبه نوایی برسند . آنها در واقع از خدا می خواستند تا کلرا رسوا شود و تبدل به یک روسپی گردد تا بتوانند با او ساعاتی را بگذرانند و از او کام جویند . اما کلرا در کمال درایت با رفتن از شهر این فرصت  طلایی را از آنان گرفته و داغ هم آغوشی با خود را بر دلشان می گذارد .

" آلفرد " ، " کلرا"  را باردار می کند؛ اما زیر بارعمل شنیع خود نمی رود شاید هم می خواسته موقعیت بهتری را نصیب کلرا کند  چون درجایی به این مطلب گذارا اشاره ای می کند . اما شاید در ترجمه و تمرکز پیروز فر بر روی فقر و عدالت  و تنگدستی و... رابطه علی ومعلولی افراد و روابط بین شخصیتها به نوعی کم رنگ شده است .  آلفرد به دونفر پول می دهد تا علیه کلرا شهادت دروغ  بدهند . کلرا گناهکار شناخته می شود و ادعایش بی پایه و اساس ، به همین دلیل ترجیح می دهد از آن شهر برود و به نوعی تبعید خود خواسته دست زند . درآن هنگام مامورقانون نیز می دانسته که  آلفرد گناهکار است در واقع به طریق اولی همه به نوعی در اعلام بیگناهی آلفرد و محاکمه نا عادلانه کلرا سهیم بوده اند . حالا که پس از چهل سال موضوع دوباره مطرح شده است به گونه ای میخواهند با کشتن آلفرد گناه خود را پاک کرده وجدان معذب خویش را راحت سازند .عذابی که چهل سال در ضمیر ناخود آگاهشان و بر روح و جسمشان سنگینی میکرده و آنان  به نوعی خویش را به فراموشی زده اند . حالا با این کار می خواهند خود را از بار  این گناه خلاص کرده و به زعم خویش آمرزیده شوند. دراین میان کشیش نیز برایشان دعا می کند .

تا اینجا حسادت مردم و پاک کردن گناهشان و راحت شدن از دست عذاب وجدانشان یکی از دلایل اصلی کشتن آلفرد به حساب می آید . آنان چون قتل " ژولیس سزار" هرکدام ضربه ای به آلفرد می زنند و مشترکا او را به قتل می رسانند و اینگونه خود را  توجیه میکنند  و وجدانشان را گول می زنند و راضی نگاه می دارند و ازهمه مهمتر انتقام خود را  در خصوص عدم کام جویی از کلرای زیبا از او میگیرند .

 حال بدین شکل  دیگر کسی قاتل او نیست و ایضا به نص صریح به اصطلاح  دموکراسی  پوسیده ای که دارند بیعدالتی چهل سال قبل را نیز جبران کرده اند . دکتر اعلام میکند که او از خوشحالی سکته کرده . در واقع تمام مردم شهر باعث روسپی شدن کلرا و کشته شدن کودکش هستند . آنها این را خوب می دانند و از همین رو با قیافه ای حق به جانب و ظاهرفریب و چاپلوس با پیشنهاد کلرا موافقت می کنند تا او را راضی نگه دارند و گناه خویش را به نوعی جبران نمایند ،  آلفرد همان قدر مقصر است که دیگر مردم شهر . و کلرا ساخاناسیان این را خوب می داند . 

در این میان البته رکن چهارم دمکراسی یعنی رسانه و مطبوعات  نیز تحت تاثیر تبلیغات و شور و هیجان شهردار و سخنرانی معلم و.... قرار می گیرند . آن ها میخواهند از این واقعه  هر چه بیشتر به نفع خود استفاده کنند تا تیترها وداستان های پرفروش تری را به چاپ برسانند .آنان اصلا آلفرد ایل را نمی بینند و به دنبال حقیقت ماجرا  هم نیستند . هر چه که مشاهده میکنند و می بینند  شهرت کلرا ساخاناسیان است و کاری که می خواهد بکند . این نشان می دهد که مطبوعات و رسانه درغرب چه اندازه درخدمت سرمایه داری و شهرت وپول است .

دورنمات خواسته با مصنوعی جلوه دادن دست و پای کلرا او را به نوعی عاری از احساس وعاطفه نشان دهد . زنی سنگدل و انتقام جو و بی رحم ، کلرا عملا با پیشنهادش ، به همه باورها و سنت ها و اخلاقیات و افتخارات وتمام خصایل وخصیصه های شهری که مردمش به ظاهر مدعی اش هستند  و به آن می بالند ، نیشخند می زند وهمه چیز را به باد تمسخر و استهزاء میگیرد؛ و درست همین جاست که " گروتسک " دورنمات خود را نشان می دهد و نقاب از چهره ظاهرفریب مردم شهر برمی دارد . آلفرد اما در واقع انسان ترین وشریف ترین فرد این شهراست . چرا که واقعا وجدانش درد عذاب است و به گناهش اعتراف می کند و زمانی که فرصت گریختن را دارد سوار ترن نمی شود . شاید میخواهد به نوعی از این عذاب چهل ساله خلاص شود و خود را راحت کند .

در واقع دست و پای مصنوعی کلرا حکایت از جامعه صنعتی و بی روح  کشور و به طریق اولی اروپا دارد . کلرا نشانه ای از سرمایه داری و مصرفگرایی لجام گسیخته نیز هست . برعکس تحلیل های رایج ، او زنی قابل ترحم است . با همه دارایی که  دارد باز این آتش انتقام است که در وجود او زبانه می کشد ، انتقامی آمیخته با عشق و تنفر . او چون " بانوی سیاه پوش " یا " عروس سیاه پوش " است . ماده عنکبوت سیاهی که در لحظه جفتگیری عنکبوت نر را می خورد و عنکبوت نر این را می داند ؛ اما برای بقاء نسل و لذت هم آغوشی آن را با جان و دل میخرد وخویش را فدا می کند ؛ و این البته یکی از درسهای شگفت انگیزآفرینش است .

با این اوصاف کلر نه به عنوان یک عجوزه انتقام جوی بی احساس سنگدل ، بلکه به مثابه یک زن شکست خورده دل سرد که مردمان شهرش او را با بی عدالتی بی آبرو کرده و به روسپی خانه هدایت  نموده اند و فرزندش را به کشتن داده اند و لذت مادرانه را از او گرفته اند نگریسته می شود .هرچند که آلفرد گناهکار اصلی است ؛ اما مردم شهرگناهکارتر از اویند . چرا که یک بار چهل سال پیش عدالت را زیر پا گذاشته اند و حال این بار نیز عدالت را می فروشند تا مثلا آن گناه و اشتباه چهل سال پیش را جبران کنند . " در واقع عذر بدتر از گناه مرتکب  را می شوند ".

 کلرا آمده این بی شرافتی و این خیانت و این بی مبالاتی و این بی قانونی و این شعار دمکراسی سر دادن و این حرص و طمع  و سبعیت و این اجرای به اصطلاح دمکراسی  و عدالت پوسیده  و... در یک کلام  این مضحکه تراژیک را به رخ شا ن بکشد و چهره کریه مردمان شهر را به خودشان نشان دهد و نقاب از چهره پلید وسخیف و کثیفشان بردارد ؛ و" درست به همین دلیل است که می تواند قهرمان داستان باشد." آلفرد نیزبه نوعی همان کار" کلرا " را انجام می دهد . زمانی که می بیند آنان چه اندازه سود جود و روبه صفت و ملون و... هستند و برای سود و حفظ موقعیت و رسیدن به مطامع خویش دست به هر دروغی وهرکاری می زنند ،  ترغیب می شود که این بار برای همیشه و تا آخر عمر وجدان آنان را به عذابی ابدی دچار سازد؛ از همین روست که تصمیم خود را می گیرد و سوار ترن نمی شود و در دل به حماقت و بلاهت این بزدلان می خندد .

پارسا پیروزفر توانسته تا حدودی مفاهیم زیرمتن را بیرون کشیده و نشانمان دهد. او البته بر روی بی عدالتی و تاثیرفقر بر اعمالی که مرد م شهر انجام می دهند تا به پول پیشنهادی کلرا برسند تمرکز بیشتری کرده . موضوعی که با مسایل روز جامعه ما بیشتر همسو است . خرید و فروش وجدان و عدالت و باورها و... درکمال تاسف باید گفت در جامعه امروز ما بعضی ازافراد به راحتی اینها را زیر پا می گذارند و درنهایت خودشان را به انحاء مختلف توجیه می کنند. شروع نمایش البته مانند شروع نمایش بانوی سالخورده به کارگردانی  " زنده یاد استاد  حمید سمندریان است ".  نشان دادن مردم مضحک وگروتسک شهر " گولن " که  سرگرمی ای جز انتظار رسیدن و گذشتن قطارها را ندارند. طراحی صحنه سرد با رنگ های خاکستری حاکی از تمایلات مردم گولن و فضای بی روح حاکم بر آنجاست . کلیسایی که نشان دهنده باورهای به ظاهر مذهبی مردم شهراست ؛  بدون آنکه به این باورها عمل کنند . مردمی ظاهر ساز و ظاهرفریب و چاپلوس ، حتی کشیش هم در نهایت با دیگران هم داستان می شود . محور عدالت و بی عدالتی و فقر و گرسنگی و... در سخنرانی معلم شهر کاملا مشهود است .اما او نیز چاره ای ندارد جز آنکه  به نوعی هم رنگ جماعت شود . یکی از دراماتیک ترین لحظات نمایش زمانی است که آلفرد در دقایق پایانی زندگی اش سیگاری را طلب می کند و درسکوت کامل آن را تا به انتها میکشد . پکهای عمیقی که پر از حرف هستند . هرچند که در نمایش به این لحظه آنطور که بایسته است پرداخته نشده . در این لحظات تمام زندگی آلفرد از جلوی چشمانش می گذرد . حسی غریب و حالتی حاکی از رضایتی روحی و درونی بابت تصمیمی که گرفته و رها شدن از شرمردمان این شهرگناه .

بازی ها روان و با درک نسبتا درست و تحلیلی نزدیک به اصل صورت پذیرفته . به ویژه بازی پانته آ پناهی ها ، رضا بهبودی ، پارسا پیروزفر و سیاوش چراغی . پناهی ها با بازی اش درونیات خویش را نسبت به آلفرد ومردم شهر نشان میدهد . تو گویی هنوز عشق به آلفرد در او زبانه میکشد و تنفرش نه از آلفرد بلکه ازمردم شهراست . حالا آمده تا شریف ترین مرد شهر را ، تا عشقش را از آنها  بازپس بگیرد .  دراین میان باید به بازی داریوش موفق نیز اشاره کرد که در دو نقش به خوبی توانست شخصیت ها را نشان دهد . بخصوص در بازیهایی که روی تراس هتل انجام میدهد بازی هایی که در سکوت است .

 طراحی صحنه یعنی اشراف تراس هتل به محوطه میدان شهر یکی از نقاط قوت نمایش است . چرا که در یک لحظه می توانیم دو بخش از نمایش را با دو کنش و واکنش و تحول های حسی دیگرگونه در دو مکان مختلف نظارهگر باشیم  و البته نشان دادن اشراف و حاکمیت و تسلط " کلرا" را بر شهر و مردمش .  

درنهایت میتوان چنین نتیجه گرفت که کلرا و آلفرد دو روی یک سکه اند . هردو قهرمانان و ضد قهرمانان این نمایش هستند ؛ اما هرکدام به نوعی و از منظری  . از اینها که بگذریم به ریتم کار می رسیم که می توانست مطلوب تر از این ها باشد . بخصوص ریتم های درونی و بیرونی متن و شخصیت ها .

در پایان باید به انتخاب پارسا پیروزفر در این برهه حساس ازجامعه اشاره کرد . زمانیکه همه ما نیاز به همدلی ، دوستی ، عدم ظاهرسازی ، ایمان و عمل به باورها ، عدالت محوری و عدالت گستری و فقر زدایی داریم . به کارگردان وگروه خسته نباشید میگویم .

 




مطالب مرتبط

در گفت‌وگو با کاوه مهدوی مطرح شد

«آبی‌گونه»؛ نمایشی با محوریت اخلاق با پرهیز از کلیشه‌ و شعار
در گفت‌وگو با کاوه مهدوی مطرح شد

«آبی‌گونه»؛ نمایشی با محوریت اخلاق با پرهیز از کلیشه‌ و شعار

کاوه مهدوی، نویسنده و کارگردان نمایش «آبی‌گونه» می‌گوید، بسیاری از مسائل  و موضوعات در شخصیت و فرهنگ ما نهادینه شده است و موفقیت یک اثری هنری در پرهیز از پرداخت شعارگونه و دوری از کلیشه‌های مرسوم است.

|

گفت‌وگو با مرتضی کوهی، نویسنده و کارگردان نمایش «پس از»

جایی که آرامش درگیر چالش‌های عجیب می‌شود؛ هنر  همان کشتی نجات‌دهنده است
گفت‌وگو با مرتضی کوهی، نویسنده و کارگردان نمایش «پس از»

جایی که آرامش درگیر چالش‌های عجیب می‌شود؛ هنر همان کشتی نجات‌دهنده است

مرتضی کوهی، نویسنده و کارگردان نمایش «پس از» با بیان اینکه در این اثر به جنبه رهایی‌بخش و نجات‌دهنده هنر تاکید دارد، گفت جایی که فضا متلاطم است، جایی که آرامش درگیر چالش‌های عجیب می‌شود؛ هنر همان کشتی نجات‌دهنده و همان ریسمان محکمی است که می‌توان به آن متوسل شد.

|

آمار فروش تالار هنر و سنگلج اعلام شد

«هوش پشه‌ای» با صدای هوتن شکیبا بیش از 100 میلیون فروخت
آمار فروش تالار هنر و سنگلج اعلام شد

«هوش پشه‌ای» با صدای هوتن شکیبا بیش از 100 میلیون فروخت

آمار فروش و تماشاگران نمایش‌ تالار هنر و تماشاخانه سنگلج تا پایان روز جمعه 17 فروردین‌ ١۴٠٣ اعلام شد. طبق این گزارش نمایش «هوش پشه‌ای» به کارگردانی سامان کرمی و بازی هوتن شکیبا با 24 اجرا به فروشی 130 میلیون تومانی دست پیدا کرد.

|

امیرموسی کاظمی:

«هم‌آغاز»، فرصت ورود جوانان به بزرگ‌ترین مجموعه نمایشی کشور را فراهم کرد
امیرموسی کاظمی:

«هم‌آغاز»، فرصت ورود جوانان به بزرگ‌ترین مجموعه نمایشی کشور را فراهم کرد

امیرموسی کاظمی، دبیر نخستین جشنواره «هم‌آغاز» تئاترشهر، براین باور است که این رویداد هنری فرصت ورود هنرمندان جوان را به بزرگ‌ترین و معتبرترین مجموعه نمایشی کشور فراهم کرد.

|

نظرات کاربران (1)