در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش آلفرد نوشته پاسکال نوواکی و کار هادی عامل

وقتی زندگی از مدار بیرون بیاید

ایران تئاتر- رضا آشفته: نمایش «آلفرد» به نویسندگی پاسکال نوواکی و ترجمه هومن حسین زاده  و کارگردانی هادی عامل درباره تسلط یافتن به نبض زندگی است چون اگر شیرازه اش از هم بپاشد و همه چیز از مدار درستش بیرون بیاید حتما به پیکره زندگی لطمه می خورد و دیگر ریسمان و دستاویزی هم برای بودن نخواهد بود.

 در این نمایش یک مرد به بن بست رسیده و ورشکسته شده و همسرش تنهایش گذاشته، به ناچار حس می کند که باید خود را بکشد اما این همه زندگی نیست و باید که بعد از این شکست هایش به دنبال جبران و احیای دوباره باشد و گاهی نیز شانس می خواهد و کسی یا چیزی که بهانه و انگیزه می شود برای زندگی دوباره که در اینجا آلفرد که جن خوش یمنی هست؛ می آید که به این مرد نگون بخت، شانس دوباره ای بدهد و چنین هم می شود، زنش هم برمی گردد که در اتکای به عشق بتواند دوباره کار کند و شیرازه زندگی اش را برقرار کند. این خیمه گاه تا سوار باشد، سرپناهی هست برای عشق و عواطفی که زندگی را به سر منزل مقصود خواهد برد.

 

بورلسک (Burlesque)

به لحاظ سبک شناسی نمایش آلفرد در گونه کمدی است اما از آنجا که یک مساله جدی را به شوخی می کشاند شکل متفاوتی از کمدی است که به آن بورلسک می گویند. آلفرد کمدی هست چون در آن پایان شادی تعبیه شده و به درستی از مرگ و خودکشی که هر دو دردانگیز و اندوهبارند، پرهیز می شود.

بورلسک برگرفته از Burlesco در اصل ایتالیایی، از ریشة Burla به معنای شوخی و استهزاست و در اصطلاح ادبیات، تقلیدی کمیک است از اثری ادبی و نمایشی که وجه ممیز آن اغراق مسخره‌آمیز است. چنان‌که سبکی فخیم یا موضوعی جدّی به شکلی مسخره عرضه شود و یا عواطفی واقعی به شکل احساساتی اغراق شده و زننده بیان شود و برعکس. ویژگی اصلی بورلسک، همساز نبودن موضوع و سبک اثر است؛ به این معنی که سبکی جدّی را برای بیان موضوعی عادی و معمولی به کار گیرند یا برای مسخره‌کردن موضوعی جدی از سبکی سبُک استفاده کنند که عدم تناسب این دو با یکدیگر، باعث برجسته‌تر شدن جنبه­ی طنزآمیز بورلسک می‌شود. امروزه بورلسک به نمایش‌های کمدی سبک گفته می‌شود که با قطعه‌های فکاهی، رقص،‌ آواز و استریپ‌تیز همراه باشد. بورلسک می‌تواند در قالب شعر، داستان و نمایشنامه باشد و با بیانی اغراق‌آمیز و مسخره، عرف و عادات مردم و آثار ادبی را تقلید کند. برخی منتقدان با توجه به موضوع و سبک اثر ادبی و نمایش، به دو نوع بورلسک عالی و پست قائل شده‌اند: اگر سبک اثر تقلیدی، جدّی و موقّر باشد و موضوع آن مضحک و تمسخرآمیز، با High burlesque  یا بورلسک عالی روبه‌رو هستیم و چنان‌چه لحن و بیان آن ناموقّر و سبک باشد و موضوعش جدی و سنگین‌ با Low burlesque یا بورلسک پست مواجهیم. پارودی و حماسه مضحک را زیرمجموعه بورلسک عالی و تراوستی را از گونه‌های بورلسک پست شمرده‌اند. آن‌چه در این آثار موجب خنده می‌شود، بی‌تناسبی است. این بی‌تناسبی از تقابل موضوعات بسیار مهم و خاص طبقه اشراف و زبان زمخت و عامیانه‌ای که به عمد برای بیان آن‌ها به کار رفته است، به وجود می‌آید.

نمایش آلفرد هم موضوعش بسیار جدی است و هم در آن این وضعیت به سخره گرفته می شود. یعنی خودکشی و بریدن از زندگی امر جدی است اما ورود جن و از آن سو نیز زن طبقه چهارم که همه چیز را به بازی گرفته اند؛ به گونه ای شوخی و حتی مسخره کردن وضعیت و آن مردی است که دارد خودکشی می کند. به این تعبیر می توان آن را بورلسک پست در نظر گرفت.

 

بازی

در نمایش کمدی بازیگران باید توش و توان ویژه ای داشته باشند چون خنداندن کار هر کسی نیست. شاید بشود با هر نوع حس و حالی سرانجام گریه و اندوه را ایجاد کرد اما به هیچ وجه تا شیرین نباشی و طعم شیرینی را به بازی نگرفته باشی، نمی توانی از پس خنداندن برآیی. کسی که نتواند جک و لطیفه تعریف کند حتمن در بازی کمدی نیز کم می آورد. اینها کمترین نشانه های بازیگر کمدی هست وگرنه نکته های ریز و درشت دیگر هم به بازی هر کمدینی پیوست شده است. داشتن ریتم تند و تمپوی گرم، پر رو بودن یا امکان روردررویی و چشم در چشم شدن با تماشاگران، نبض داستان را در دست گرفتن، هیاهو کردن، گرما و انرژی دو چندان داشتن، و ... از جمله مواردی است که بازیگران می توانند با این نشانگان رفتاری موفقیت خود در کمدی را بسامان کنند.

بازی ها به جز بازی نادر فلاح بیانگر بازی در یک کمدی نیست. به هر دلیل در بالا یادآور شدیم که این کمدی یک بورلسک پست است و در آن هر شوخی و تکه کلام و مزه پرانی و رفتار زننده ای می تواند غالب باشد تا اینکه جدیت موضوع که افسردگی و خودکشی یک مرد هست، فرو پاشنده شود. در اینجا باید خودکشی و خودکشی کننده به لجن درآیند تا رفتار زشت شان برحق جلوه نکند با آنکه شرایط سخت چنین می نماید که این مرد به بیراه رود. اما در اجرا هنوز امر بازی به درستی در مابقی بازیگران اتفاق نیفتاده است.

اینکه پوریا پورسرخ از سیبنما و تلویزیون به تئاتر آمده؛ نه تنها ناگوار نیست که خود می تواند امر مهمی برای تئاتر به دلیل درآمدزا بودنش تلقی شود اما مهمتر این هست که کارگردانان تئاتر از پوریا پورسرخ بخواهند به درستی نقش را بفهمد و او با تحلیل بسامان شخصیت مورد بازی بتواند به درستی در مسیر هدایت کارگردان قرار بگیرد. گدئون افسرده شدید است و این دلیل موجه ای برای خودکشی کردنش خواهد بود. اما در ابتدا باید بسیار پریشان و برهم ریخته و به اصطلاح منقبض باشد که دیگر دلیلی برای زندگی نداشته باشد، مگر صدای کارولینا همسرش که امکان زندگی دوباره را با دعوت دوباره اش به زندگی و آشتی کردن مهیا کند. چنانچه در پای تلفن گدئون چشم انتظار یک صداست و بارها صدای مزاحم دختری به گوش می رسد که از مرد می خواهد که از تخفیف ویژه آژانس مسافرتی شان بهره مند شود و به جایی خوش آب و هوا سفر کند و این جای خوش اصلا برای این مرد در حال حاضر وجود ندارد... و چند باره شدن این صدا خود یک کمدی مضحک هست... تا اینکه تشنگی و نبودن آب در بطری و پرت شدنی که باعث رها شدن جن یا آلفرد از بطری خواهد شد زمینه ساز دوستی غریب الوقوع این دو خواهد شد...

پوریا پورسرخ با آلفرد باید به چالش کشیده شود باید او بسیار عصبانی و برهم ریخته تر شود و به تدریج دچار ملایماتی شود که از این رویارویی انتظارش می رود... مثلا او از آلفرد می خواهد که کارولینا را احضار کند و چنین هم می شود اما ابتدا زن آورنده پیتزا مزاحمت دارد و بعد خاطرات تلخ از خانم طبقه چهارم این نظم را مختل می کند و آلفرد به اشتباه با آمدن کارولینا او را با حمله ور شدن و گفته های تلخ و زهرآلود دک می کند اما کار از کار گذشته انگار و گدئون دوباره از هم می پاشد... او باید مدام حس هایش متحول شود و در این دگرگونی هاست که نمایش جذاب تر می شود تا اینکه او یکنواخت بازی کند. این یکنواختی و بالا و پایین نشدن حس ها باعث اختلال در کلیات اثر می شود. در پایان با بازگشت کارولینا (مونا کرمی) باید شور و هیجانی در بدن گدئون دمیده شود اما پورسرخ انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و او دارد به مراد دلش می رسد و باید که این پایان شاد و باشکوه باشد تا اینکه همین طور راست و بی خاصیت فقط نظاره گر باشد. خنثی شدن پورسرخ در ارائه احساسات و نداشتن پاساژهای حسی پیشبرنده سد بزرگی است در ارائه تحولی بنیادین از خودکشی به زندگی که بازنمودش نمایش آلفرد را سروسامان خواهد داد.

اما فلاح به درستی یک جن را با همه شلوغ کاری ها، مزه پرانی ها، خوش رفتاریها، گرفتاری ها و گرفت و گیرهایش بازی می کند. می داند که باید طور دیگری راه برود که با انگشتان بزرگ و کج و کوله راه رفتن اش چنین هم می شود و مدام حرکات و سکناتش غیر معمول می شود و از ضرباهنگ تند و رفتارهای شیرینی برخوردار هست و اینکه هر چه بیشتر غیر عادی باشد باورپذیری اش را بیشتر خواهد کرد. رابعه اسکویی هم در نقش زن طبقه چهارم چندان فرود و افولی در بازی اش مشاهده نمی شود و فقط سعی می کند کمی شیرین جلوه کند بی آنکه بداند این نقش ها هنوز جای توسعه رفتاری دارد و اصلا در کمدی هر چه رفتار پر انگیزه تر و پر هیاهوتر بشود بازی هم خوش منظرتر خواهد شد. مونا کرمی اما در همین مختصر هم که می آید با بالا بردن صدایش حال و هوای کار را جمع می کند و می تواند در دقایقی افت ضرباهنگ را بسامان کند اما از آن سو یکنواختی پویا پورسرخ پیکره کار را منجمد و منجمدتر می کند و اگر نادر فلاح هم نبود دیگر هیچ چیزی انگار شکل نمی گرفت.

 

کارگردانی

هادی عامل در نمایش ببر با بازی هدایت هاشمی بسیار کمدی را برایمان گویا و موثر جلوه می کرد اما در آلفرد انگار در آستانه فراگیری هست و هنوز بایسته ها و ویژگی های کمدی را نمی داند و اگر هم می داند از پس اجرایش برنخواهد آمد. او باید از پورسرخ و اسکویی کار بکشد؛ نه اینکه تعارف بکند و بگوید هر طور که راحت اند کافی است!! چون مردم می آیند که آلفرد را در یک فرآیند درست و بسامان کمدی ببیند و اگر آن پیرمرد تماشاگر در زمان اجرا فریاد می زند که این کمدی نیست، اعتراضش بر حق هست و باید پاسخی در حقانیت او و دیگران در صحنه جاری و ساری باشد چون مخاطب پایه و اساس تئاتر هست و اگر قدرش را ندانیم دیگر تئاتری هم شکل نخواهد گرفت.

هادی عامل فقط به یک متن در خور تامل بسنده کرده و سعی کرده در و دیوارش را در یک چهار چوب درست تعریف کند که مثلا همه چیز سر جایش هست اما همه اینها تئاتر نیست. اینکه از رئالیسم در طراحی صحنه دور شویم و فضا را مینی مالیستی درست کنیم، نمی توان بیانمگر یک فضای کمدی باشد. چون باید در این چهارچوب متن به درستی تحلیل و توسط بازیگران ارائه شود. اگر بازیگری بلنگد کار دچار افت ریتم می شود و دیگر سخت است که درک کار ممکن شود. طراحی ها و موسیقی و صدا و گریم و لباس باید در خدمت اجرا باشند که هستند اما بازیگر هست که باید در این عناصر بصری خود را و در واقع اصل نمایش را نمایان کند. بنابراین آلفرد نمی تواند در کل رضایت بخش باشد چون نمود حداقلی نسبت به کمدی دارد و بسیاری از کنش مندی هایش نسبت به مسائل مطروحه الکن و ناقص باقی می ماند.

 

 

منبع:

صابری تبریزی، زهرا، نقیضه و پارودی، متن شناسی ادبی، مقاله 2، دوره 2، شماره 4، زمستان 1389، صفحه 17-32.

 




نظرات کاربران