در حال بارگذاری ...
گفتگو با پوریا گلستانی نویسنده و کارگردان نمایش «قاسم‌آباد»

شب / داخلی / قبرستان

ایران تئاتر: فلسفه زندگی و مرگ شاید یکی از مولفه‌های بسیار مهم و دراماتیکی باشد که هر انسان و موجود زنده‌ای آن را تجربه خواهد کرد. لحظاتی که همه چیز بین بودن و نبودن‌ها معلق است و هیچ کورسوی امید و یا آتشی شعله‌ور دیده نمی‌شود. کشف و شهود درباره این وادی در هم تنیده بسیار هولناک و البته قابل تامل است تا یک موجود زنده بداند درون او با چه مقیاسی تغییر خواهد کرد.

پوریا گلستانی با کشف و شهود درباره اتفاق‌ها و وقایع جهان هستی و جهان پیرامون انسان‌ها تلاش دارد تا از درون به بیرون و از بیرون به درون رخدادی را مورد تحلیل قرار بدهد. حال او در آخرین اثر خود کوشیده است تا جهان پس از مرگ را در موقعیتی دراماتیک با شخصیت‌هایی که خلق کرده است به تصور در آورد. او موقعیت مکانی منحصربفردی را در جهان اثرش لحاظ کرده تا بتواند کنش و واکنش‌های مخاطب را همراه با برون‌ریزی‌های متفاوت به نظاره بنشیند. این نویسنده، کارگردان و بازیگر در کارنامه هنری خود تجربه بازی در نمایش‌های «در اعماق»، «حکم»، «انبوهی از هیچ کس» داشته، همچنین این نویسنده نمایش «پیشی خورد» را کارگردانی کرده و در مقام نویسنده و کارگردان نمایش «قاسم‌آباد» که اردبیهشت ماه 98 در تماشاخانه سپند – ساعت 18:30 روی صحنه می‌رود را تولید کرده است. حال به بهانه اجرای این نمایش با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

ضرورت آنکه تصمیم داشته‌اید که مخاطب را با ساختاری اجتماعی در موقعیتی متمایز یعنی قبرستان روبرو کنید چه بوده است؟ آیا این تصمیم شما به کاتارسیس مخاطب مربوط است؟

مرگ زیبا است، اما در ضمیر ناخودآگاه ما چهره ترسناکی به خود گرفته که این موضوع تنها به دلیل گذشته عاطفی است که برای ما از طریق باورهای درونی و سنتی ایجاد شده است. در واقع عنوان و موضوعی که معنای پلیدی و ترس می‌دهد در رفتارهای غیرانسانی و سودجویانه تعریف شده که امروزه در اطراف ما و یا حتی در درون ما بالغ شده‌اند. بله، تلاش بنده بر این بوده است که از جایگاه این عنصر دلهره آور (مرگ) در ضمیر ناخودآگاه استفاده کنم تا از این راه بتوانم رفتارهای پلید را به چالش در آورم، تا مخاطب را به همان کاتارسیس که اشاره کرده‌اید در پایان اثر برسانم. لذا این شکل از کاتارسیس برای بنده جذابیت دارد، پالایشی که به معنای واقعی کلمه مخاطب را درگیر خواهد کرد. زیرا اتفاق و موضوعی که در صحنه نمایش مطرح می‌شود را با پوست و گوشت خود درک می‌کند که در واقع همان گذشته خود او است.

 

حال باتوجه به این موضوع باید اشاره داشت که آمبیانس‌های ابتدایی نمایش تا اندازه‌ای فضایی که باید مخاطب را وارد جهان اثر کند را آماده می‌کند. دلیل این تصمیم آن است که مخاطب بداند با چه نوع نمایشی مواجه خواهد شد و یا این ترفندی بوده است که او بداند از ابتدا همه چیز با قراردادهایی مشخص صورت می‌گیرد؟

درباره این موضوع باید اشاره داشته باشم که بنده با قوانینی که برای خودم و گروه نمایشی در نظر گرفته‌ام این مهم را می‌دانم که از زمان ورود مخاطب به سالن باید شرایط با اتفاق‌هایی پیش برود که همه چیز او را غافلگیر کند. در واقع اثر با مخاطب ارتباط خوبی ایجاد می‌کند، اما با او شوخی ندارد. بنده مخاطب را به جهان اثر خود می‌آورم، او درگیر اتفاق‌های گوناگون خواهم کرد و در نهایت درب خروج را نشانش می‌دهم. زیرا معتقد هستم از زمان پایان نمایش مخاطب بنده باید جهان نمایش را تا چند روز با خود مرور کند. بنابراین ثانیه‌ها برایم با ارزش هستند و تنها حس باقی می‌ماند.  

 

جهان متن نمایش «قاسم آباد» سرشار از اتفاق‌های لحظه‌ای و اتفاق‌های به هم پیوسته است که سبب می‌شود خط سیر روایت با دلایل مشخص و واضحی پیش برود و شخصیت‌ها به مرور زمان در صحنه پوست اندازی کنند. علت این طراحی به چه دیدگاه و عنوان‌هایی مربوط است؟

بنده برای آنکه بتوانم مخاطب را با اثرم همراه کنم با او در کنار اتفاق‌ها نمایش هم قدم خواهم شد. زیرا این باور من است که عادت ندارم کیلومترها با مخاطب فاصله داشته باشم و به او اشاره کنم که بیا. در واقع من تعریفی درباره ارتباط با مخاطب دارم که می‌گویم موضوع را به تماشاگر تفهیم و سپس آن را به چالش دعوت کن. حال یکی از دلایل اصلی که مخاطب عام از تئاتر زیاد استقبال نمی‌کند آن است که در نمایش‌هایی با داده‌های فرمالیستی روبرو می‌شود که زمان خروج از سالن نمی‌داند که چه دیده و چه شنیده است. بنابراین باید اذعان داشت که مخاطب را نباید در باتلاق فهم و در فرمی غیرقابل درک رها کرد.

 

جهان پس از مرگ یکی از کنش‌های اصلی جهان متن است که سبب می‌شود شخصیت‌ها در نقش مردگانی با زندگی‌های متفاوت پیش روی مخاطب شروع به واگویی موضوع‌هایی کنند. جذابیت جهان پس از مرگ از نگاه شما تحت شما چه مسائلی بوده است؟

بنده زمانی که به مراسم تدفین می‌روم بسیار به جهان بعد از مرگ می‌اندیشم و همیشه برایم مسئله بود که در آن جهان چه اتفاق‌هایی رخ می‌دهد. ما همیشه در مراسم دفن شدن شخصی تنها شاهد رفتن او از زمین هستیم با این علامت سوال که نمی‌دانیم چه اتفاق‌هایی برای متوفی پیش خواهد آمد. بنابراین علاقه‌مند بودم با تصور و تخیل مسائل زیر زمین و درون قبر را در جهان اثرم مورد واکاوی قرار بدهم. مراسم خاکسپاری ما ایرانی‌ها بسیار دراماتیک و به شدت کنش‌مند است. شما زمانی که به مراسم ختم یک غریبه هم می‌روید ممکن است ناخودآگاه گریه کنید، بترسید و احساس شما تغییر کند. حال با این شرایط باید بگویم مگر هنر نمایش جز این است. لذا با داشتن موضوع‌هایی چنین قدرتمند و جذاب این لازمه پیش می‌آید که اثری چون «قاسم‌آباد» تولید شود. 

 

علت آنکه متن نمایشنامه و جهان نمایش ساختاری جهانشمول دارد چیست؟ آیا این موضوع به دیدگاه شما نسبت به مقوله‌های زندگی و مرگ رخ داده و یا تاثیرات دراماتیک این دو عنوان را مصمم کرده است تا چنین روایتی را در نمایش پیش آوردید؟

معتقد هستم هر چه که جامعه مخاطب اثر فراگیر و گسترده باشد، جهان نمایش و داشته‌های آن با استقبال بیشتری روبرو خواهد شد. به طور مثال ما در میان مخاطب‌هایمان تماشاگری نوجوان داشته‌ایم که بعد از پایان نمایش با شوق از سالن خارج شده و نیز مخاطب بزرگسال هم در سالن حضور داشته که از جهان نمایش لذت برده است. در اینجا باید بگویم یکی از عوامل گروه ما اقلیت دینی است، او با دانسته‌های این اثر به اندازه‌ای ارتباط برقرار کرد که تمایل به همکاری با ما شد. در واقع مقوله مرگ، مسئله بشریت است و نه یک قوم یا شکوری خاص. قطعا دیدگاه بنده در این مسئله دخالت داشته و تاثیرات دراماتیک بدون اثر نبوده است.

 

مقوله شخصیت‌پردازی یکی از نکاتی بوده است که در این نمایش به خوبی به آن پرداخته شده است به طوری که جهان اثر را تحت تاثیر خود قرار داده است. شخصیت‌ها را با چه تحلیل و دیدگاهی طراحی کرده‌اید؟

باید بگویم که بنده فرزند و زاده روستا هستم. بنده تمام ویژگی‌های رفتاری که در شخصیت‌های نمایشنامه و نمایش «قاسم‌آباد» تعریف شده است را تماما از روی الگوهای حقیقی انتخاب کرده‌ام. به طور مثال اگر شخصیت «قاسم» فریاد می‌زند، اگر شخصیت «سکینه» طعنه می‌زند، اگر شخصیت «رضا» یاغی‌گری می‌کند نمونه ما به ازا آنها را دیده‌ام. باورم این است اگر شخصیت‌های ناب و  لحظات دراماتیک می‌خواهیم به روستاها برویم. لذا بخشی از تحقیقات و کنکاش بنده برای پردازش نمایشنامه‌ای که نوشته‌ام از شناخت و برداشتی سرچشمه می‌گیرد که نسبت به جامعه روستایی کسب کرده‌ام.

 

نماد گرایی جزو عنوان‌هایی بوده است که به عنوان یکی از جزئیات سبب شده است که شخصیت‌ها با باور دقیق و بهتری در قالب شخصیت خود را به مخاطب معرفی کنند تا ابهامی برای روبرو شدن با جهان مرگ و مردگان نداشته باشند. علت این تصمیم بیشتر متوجه چه دیدگاهی است؟

بله، کاملا درست است. در واقع تلاش بنده در این موضوع بوده است از طریق داده‌هایی که در مقوله نمادگرایی وجود دارند کدهایی را به مخاطب بدهم تا بتواند با جهان اثر احساس نزدیکی کند. حال در نظر داشته‌ام این اتفاق در جهان اثر، شخصیت‌پردازی‌ها، خلق موقعیت‌ها وجود داشته باشدکه خوشبختانه پیش آمد. البته باید این موضوع را یادآور شوم که جهان بعد از مرگ، جامعه روستایی و سایر جریان‌ها و اتفاق‌ها که ستون‌های این اثر را شکل داده‌اند هر کدام به شدت پتانسیل آن را دارند که با مقوله نمادگرایی مواجه شده و ذهن مخاطب را نیز متوجه خود کنند.

 

موقعیت محور بودن در جهان این نمایش چه مزایایی برای شما در مقام نویسنده و کارگردان داشته و چه مجالی به بازیگر برای برون‌ریزی‌های درست داده است؟

خوشبختانه باید بگویم که موقعیت‌ محور بودن نمایش بسیار قابل استفاده و مفید بوده است. به طور مثال در طول تمرین‌ها بازیگرها هر لحظه اتودهای مختلف و بازی‌ها گوناگونی از شخصیتی که داشتند را نمایان می‌کردند و بنده در مقام کارگردان ایده‌های گذشته را فراموش و به دنبال راهکاری برای رسیدن به اتفاقی بهتر بودم. حتی در نمایشنامه برخی از جریان‌ها و داده‌ها در تمرین‌ها اضافه شده‌اند مثل رابطه عاشقانه شخصیت‌های «امیر» و«ثریا». در واقع مهمترین مسئله در موقعیت محور بودن این نمایش آن بود که مانع رسیدن به یکنواختی در اثر می‌شد.  

 

رابطه مستقیم بین کنش و واکنش در هر لحظه این نمایش وجود دارد که سبب می‌شود مخاطب نتواند لحظه‌ای را حدس بزند و یا از فرط کلافه شدن توجه‌اش را از دست بدهد. برای رعایت این ریتم و طراحی چه نکاتی را مدنظر قرار داده‌اید؟

بنده همیشه در تولید یک اثر نمایشی برایم ریتم و تمپو در صحنه اهمیت بسیار زیادی دارد. به طور مثال بسیار برای بازیگرهایم قبل از شروع تمرین و اجرا تاکید می‌کنم زمانی که ریتم نمایش دچار نوسان و لغزش شود مرگ صحنه و اثر پیش آمده است. حال مسئله تکنیکی که از جهان اثر بر مخاطب غالب می‌شود این است که ما تلاش کرده‌ایم تمایزهای بین ریتم و تمپو مرزی مشخص با یکدیگر داشته باشند. زیرا در زمانی از لحظات نمایش باید تمپو درونی بالا باشد و در اوقاتی صحنه ریتم تندی به خود بگیرد تا مجال اندیشیدن را از مخاطب برای ترغیب به ادامه دادن را بگیریم.

 

موقعیت مکانی که در این اثر وجود دارد بسیار به باورپذیری مخاطب جهت داده است جهانی دیگر را که آنها هرگز تجربه نکرده‌اند را با مردگان آن ببینند. علت آنکه قبرستان را به جای قبر انتخاب کرده‌اید چه بوده است؟

علت آنکه موقعیت مکانی قبرستان را به جای یک قبر در جهان این اثر متصور شده‌ام آن است که می‌خواستم از مقوله طبیعت‌گرایی در فضا جدا شوم. قصدم آن بود که به نوعی مردگان را به ضیافت و مهمانی دعوت کنم که در آن می‌خندند، گریه می‌کنند و فریاد می‌زنند. البته علت دیگر این تصمیم آن بوده است که در موقعیت مکانی قبر و به صورت انفرادی شاید چندان نمی‌توانستم موفق به رقم زدن این گونه اتفاق‌ها شوم. زیرا شکل و طراحی حرکت محدود داشت. بنابراین تصمیم به آن شد که قبرستان را به عنوان موقعیت مکانی در این اثر مورد توجه قرار بدهم تا شخصیت‌ها روی صحنه حرکت کنند و لذت ببرند.

 

میزانسن‌های شناور چه تاثیراتی در روند تفهیم موضوع و محتوا به مخاطب داشته است؟ آیا این همان ترفندی است که مخاطب دائم در جهان اثر حضور داشته باشد تا بتواند پیام نمایش را درک کند؟

زنده نگاه داشتن این اثر یکی از دلایل مهم و اصلی بوده است که از میزانسن‌های شناور استفاده کنم. حال از نگاه دیگر دلیل مهمتر این است که قصد داشتم تا وحشت فضای را معرفی کنم. ما در این نمایش با ریتم حرکتی تند و خطی تلاش کرده‌ایم زشتی و ضمختی فضا را به مخاطب القا کنیم به طوری که مجالی برای نفس کشیدن راحت نداشته باشد. در واقع معتقدم اثر باید برای مخاطب جان بدهد تا مخاطب از اثر لذت ببرد. حال با این تعریف که گاهی اوقات جان دادن در سکوت و در زمانی با ریتم تند حرکتی رخ می‌دهد.

 

 تلفیق سه عنوان کنش مند نمایشی و تاثیرگذار گروتسک، کمدی و وحشت در این اثر چگونه و با چه معیاری در یکدیگر ادغام شده‌اند؟

باید در اینجا اشاره داشته باشم که بنده شیفته آن هستم که مخاطب از زمان نشستن روی صندلی سالن نمایش درونش کنشی قابل توجه ایجاد شود. با این توضیح که علاوه بر کنش بیرونی که مشغول تماشای آن است دچار یک کنش درونی شود. بنابراین او را می‌خندانم اما به او اجازه نمی‌دهم بخندد، او را می‌گریانم اما اجازه گریه به او نمی‌دهم و... در واقع معیار و علت اصلی تلفیق عناصر نام برده به جهت آن بوده است که خلق یک اثر دراماتیک و جذاب است تا مخاطب از آن لذت ببرد.

 

مخاطب در این نمایش بیشتر در مقام شاهد شناخته می‌شود و یا قاضی؟

بی‌شک هیچ‌کدام. حال باید توضیح بدهم که در آثار نمایشی خود، احتیاجی به حضور قاضی نیست. در واقع همه محکوم هستند حتی مخاطب. زیرا جهان نمایش به آنها نشان می‌دهد در این لحظه ممکن است جای مخاطب با هر کدام از شخصیت‌ها عوض شود. بنابراین فردی بر دیگری برتری ندارد و در نتیجه همه محکوم هستند. حال باید بگویم باشد که امید به زندگی دوباره در ما زنده شود تا بتوانیم چگونه زیستن را بازنگری کنیم.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی




نظرات کاربران