در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش هفت دقیقه به کارگردانی آرش عباسی

در آستانۀ یک جهان شگفتی ساز یا تاثیری آنی

ایران تئاتر- رضا آشفته:هفت دقیقه فقط یک نمایش کارگری نیست بلکه در آن وضعیت دموکراتیک – رای دادن- برای استقرار مسائل برابرخواهانه را به چالش می کشد.

 هفت دقیقه به اهمیت درک مسائل اجتماعی اهمیت قایل می شود و نمی خواهد باری به هر جهت باشد بلکه آدمها را دعوت می کند که مثل حل یک مسالۀ پیچیدۀ ریاضی ساعتها وقت و بگومگو داشته باشند تا بهترین راه حل را پیش رویشان داشته باشند. آرش عباسی هم کوشیده با گروهی از بازیگران ناشناختۀ افغانستانی شرایط کاری و حساسیت موضوع برانگیخته شده را فراهم کند.

 

متن متفکر

متن متفکر هست که اجرا را متفکر می کند و این خود زمینه ساز یک ساختار بهتر و مطلوب تر هم خواهد بود و به عبارت بهتر ظرف و مظروف در این تفکر بنیادین شکل خواهد گرفت.

هفت دقیقه در نگاه اول یک متن در خور تامل و انتقادی دارد و این خود شاید مهمترین نکته برای دیدنش باشد؛ به ویژه برای آنان که کارگران را دوست دارند و فرقی نمی کند که کارگر ساختمانی، یا کارخانه، یا شرکت یا کشاورزی و یا پادو و باربر باشد. اینها اغلب در اکثر کشورهای دنیا در سطح پایین اقتصادی نگه اشته می شوند و در بسیاری موارد نیز کارگران تحت ستم و چپاولگری و استثمار هستند اما با نوشتن و اجرای تئاتر می شود جامعه را نسبت به شرایط سخت کاری و زندگی کارگران آشنا کرد که وضع قوانین و اجرای آن به نفع کارگران تمام شود. در این متن ایتالیایی هم، یک وضعیت به ظاهر ساده و به اشتباه پیش پا افتاده به چالش می کشد.

هفت دقیقه پیکره ای انتقادی دارد از وضعیت کارگرانی که هنوز هم در بیشتر نقاط دنیا تحت استثمار هستند و هر جا به گونه ای به دنبال بهره وری از این آدمهایی هستند که هم باید کارشان را به درستی بکنند و هم تضمین گر تولید باشند و در مقابل هیچ نفعی از سودهای کلان کارخانه و کارفرما ندارند. در این نمایش نیز کارفرما دارد کارگران را به چالشی عجیب می خواند. او برای آنکه بتواند میزان تولید را بالا ببرد از همه آنان خواسته که هر روز به جای پانزده دقیقه، هشت دقیقه استراحت کنند و هر کارگر در روز فقط هفت دقیقه ناقابلش را در اختیار کارخانه بگذارد. شاید در ظاهر امر هفت دقیقه نیز زمان چمشگیری نباشد اما با یک حساب سرانگشتی وقتی این زمان را برای 200 کارگر این کارخانه در نظر می گیریم می شود 1400 دقیقه که با ضرب روزها، هفته ها، ماهها و سال در می یابیم که چپاول بزرگی برای سرکیسه شدن این کارگردان نگونبخت در نظر گرفته شده است.

 

تکرار مردان خشمگین

ساختار متن وابستگی شدیدی به ساختار درام دوازده مرد خشمگین" اثر "رجینالد رز" دارد. یک نمایشنامه تلویزیونی که در زمان خود بلافاصله فیلم هم شده است.

«12 مرد خشمگین» فیلمی آمریکایی است که در سال 1957 به نویسندگی و تهیه کنندگی «رجینالد رز» و کارگردانی «سیدنی لومت» ساخته شده است. این فیلم برگرفته از یک نمایش تلویزیونی است که در سپتامبر 1954 در تلویزیون سی بی اس آمریکا به نمایش در آمد.
داستان فیلم درباره کشمکش و هرج و مرج های میان اعضای یک هیئت منصفه است که برای اعلان رای نهایی درباره یک پرونده قتل در جلسه ای دور هم جمع شده اند. با یک نگاه کلی می توان اینگونه تعریف کرد که فیلم به تدریج از فضایی آرام و کسل کننده به فضایی متشنج تبدیل می شود. موضوع پرونده درباره جوان 18 ساله ای است که پدر خود را با چاقو به قتل رسانده است. تمامی شواهد و قرائن که در جلسات متوالی دادگاه به آنها اشاره شده است علیه پسر جوان است. به همین خاطر 11 نفر از اعضای هیئت منصفه در همان ابتدا بر گناهکار بودن متهم رای دادند در حالی که یک نفر از آنها (هنری فوندا) با شکی معقول، به گناهکار بودن او مطمئن نیست و اصرار بر بحث و گفتگو بین اعضا دارد. قوانین دادگاه های آمریکا به اینگونه است که باید همه ی اعضای هیئت منصفه روی یک رای اتفاق نظر داشته باشند (دوازده به صفر)؛ به این ترتیب اعضا مجبور به بازگو کردن داستان قتل و چگونگی انجام آن می شوند.

به مرور بر تعداد آرای بیگناهی افزوده می شود و در عین حال می توان در هم ریختگی  و آشفتگی روحی و تاثیر عقده های شخصی افراد بر آرای آنها را به وضوح دید. دلایل و توجیهات شخصیت اصلی فیلم آنقدر منطقی هستند که بلاخره در پایان فیلم اعضای هیئت منصفه متهم را بیگناه اعلام می کنند. در واقع این فیلم به بررسی مجموعه تکنیک های اجماع سازی و مشکلات به وجود آمده در این روند، میان اعضای یک هیات منصفه می پردازد که البته با شدت و درگیری میان اعضا همراه است.

در هفت دقیقه یک زن که سخنگوی کارگران هست از جلسه ای می آید که به او این هفت دقیقه ناچیز را تحمیل کرده اند که به گونه کارگران زن کارخانه باید به آن رای بدهند که جلوی بسته شدن کارخانه را بگیرند... در ابتدا 8 نفر از نمایندگان دسته های مختلف کارگری با این هفت دقیقه موافقت می کنند اما تنها مخالف همانا همین سخنگو هست که دلایل بسیاری دارد که نباید کورکورانه به این قضیه رای مثبت داد و حتی چنین نمونه ای در دیگر کارخانه ها موجودیت ندارد و اینان با کم کردن از میزان ساعت استراحت می توانند دیگر کارخانه ها را هم به گونه ای تحت الشعاع قرار دهند.

بنابراین با شتاب تن به این بازی بی قاعده ندهند و خودشان را دچار بدبختی دیگری نکنند. هوشیاری زن سخنگو یکی یکی آنها را به بیداری می کشاند و تعداد مخالفان و موافقان از هر گروه به چهار نفر می رسد و حالا رای نفر نهم است که می تواند یکی از این دو گروه را پیروز کارگزار انتخاباتی گرداند. او یکی از جوانترین کارگران زن هست که به گونه ای سرنوشت نسل تازه کارگران را رقم خواهد زد و حالا در اوج بیداری بی آنکه رای نهایی اعلام شود، نمایش با پایانی باز خاتمه می یابد. انگار همه چیز به مخاطب واگذار می شود که برای این موقعیت سخت و پیچیده تعیین و تکلیف کند و آن گونه که دلش می خواهد یا تفکری را در پیش گرفته است نسبت به حل بحران و پایان بندی نمایش هفت دقیقه اظهار نظر کند.

 

پایان باز

به هر روی، پایان نمایش هفت دقیقه باز هست به این معنا که دقیقا معلوم نیست این کارگران زن چه سرنوشتی را می یابند اما مهمتر اینکه این  پایان همراه با پرسش هست که می تواند مبنای بیداری و هوشیاری بسیاری از اشخاص باشد که نسبت به آنچه با آن درگیر هستند، واکنش در خوری را نشان دهند. یا اینکه زمانی که مساله ای ایجاد می شود هول هولکی نسبت به آن کنش آنی نگیرند بلکه آنقدر و همه جانبه فکر کنند که دقیقا معلوم باشد که نسبت به چه چیزی دارند وارد عمل می شوند چون پس از قانونی شدن دیگر راه بازگشتی برای آن میسر نیست مگر باز هم با کلی درگیری بشود آن مساله را جبران کرد. شاید در سطح کلان بشود از برگزیت در انگلستان مثال زد با آنکه مردم به خروج از اتحادیه اروپا رای داده اند اما در عمل چنین چیزی یا میسر نیست و یا به سادگی میسر نیست و اگر هم میسر باشد ضرر و زیان هایش جبران ناپذیر خواهد بود... به همین دلیل دولت و مجلس درگیرند و مردم هم بلاتکلیف مانده اند... در این نمایش هم انگار دارند در این فضای خالی درست می اندیشند که درستر وارد یک عمل خاص شوند که در آن کارگران آسیبی نبینند.

اتفاقا همین پایان باز هست که هم معنای هفت دقیقه را گسترده می کند و هم ضمن سهم خواهی مخاطبان، آنها را وارد یک کنش نمایشی نیز خواهد کرد که مساله خود را در قیاس با این وضعیت بازآفرینی کنند و این خود یک مدل چاره جویانه برای حل بسیاری از مسائل مشابه خواهد شد چنانچه این نویسنده ایتالیایی از آن مساله حقوقی در 12 مرد خشمگین، به این مسالۀ مرتبط با کارگران در یک کارخانه رسیده و این گونه دارد مساله را به چالش می کشد که اگر در متن رجینالد رز همه چیز در پایان به نفع پسری خواهد شد که دیگر نباید اعدام شود اما در اینجا هیچی معلوم نیست چون کارگران و یا مردم در مسائل مشترک باید با برقراری بحث و گفتگو بتوانند شرایط بهتری را برای تدوام زندگی شان در نظر بگیرند. یعنی پایان باز و فراگیر وجه تمایز ساختاری متن هفت دقیقه با 12 مرد خشمگین خواهد بود که دامنۀ چالش را نیز افزونتر می کند.

 

درباره یک اجرا
آرش عباسی دارد در اجرای هفت دقیقه، ساده ترین راه را در پیش می گیرد:

1. شاید توان بازیگران افغانستانی می طلبد که با کمترین حس و چالش ممکن رودررویی خود نسبت به این مساله حاد را نشان دهند. البته این می تواند یک بدگمانی باشد چون ما غیر از این نوع بازی را هنوز ندیده ایم.

2. شاید کارگران زن هستند و فضای زنانه نسبت به فضای مردانه کم تنش تر باشد و چه بهتر که هیاهویی هم زیاد تر از حد تصور به نمایش در نیاید.

3. شاید هدف کارگردان به جای درگیری، ایجاد گفتگو و تعامل با تاکید بر واژگانی است که نویسنده ایتالیایی نوشته اما کارگردان ایرانی روش مندی خود را به چالش درمی آورد که با دوز پایین حسی هم می شود این موقعیت را به نمایش گذاشت.

4. سبک نمایشی که به گونه ای با تاکید بر مینی مالیسم دارد شکل می گیرد فقط اتکایش به کمترین چیدمان صحنه نیست بلکه از بازیگران هم می خواهد هر چه کم مایه تر حس های خود را بروز دهند و فقط نسبت به کنش ها اشاره های خود را بازی کنند و زیاد در ویران کردن هم نکوشند. در حالیکه متن می طلبد که اینها همدیگر را ویران کنند و گویا در اجرای ایتالیا و فیلمی که بر اساس این نمایشنامه نیز ساخته شده، بر این عصبانیت و تند خویی و دعوا و درگیری ها تاکید شده است اما در اجرای آرش عباسی همه چیز به طور خلاصه تر و در حد اشاره برگزار می شود. شاید همین خود دلیلی باشد که ما فضای کارگری را کمی متمدنانه تر از حد انتظار بشناسیم و در ایران ما برخی با این نوع برخورد چندان موافق نباشند برای اینکه همه چیز به دلخواه کارگردان دارد شکل می گیرد تا اینکه ما به ازاهای بیرونی بخواهند ماجراها و آدمها را سمت و سو دهند. به هر روی عباسی کار خودش را کرده و اهدافی برای کرده اش دارد و البته منطقا مخاطب اینجایی هم در نگاه اول به دنبال تطبیق هاست که  اگر ما به ازاها را نیابد شاید آن را مرتبط به جایی دور از اینجا بداند و یا در کل با چنین رویکردی مخالفت کند.

5. این نگاه مینی مالیستی به لباس، صحنه، نور و گریم هم سرایت کرده است. همه بازیگران لباس فرم پوشیده اند و این خود گویای اشتراک آنان در محیط کارگری است و البته در صحنه هم به اختصار چند دوک ریسندگی در مقابل دیدگان مخاطب آویز شده و حالا همه چیز در پیچ و تاب بازی ها نمود می یابد. نور هم بیشتر حالت تخت و عمومی دارد مگر برای دقایقی که از این حالت در می آید و یا اینکه رنگ عوض می کند اما آنقدری نیست که بشود تصوری دربارۀ نورپردازی ویژه کرد. گریم هم  مختصر و مفید است و بقیه چیزها خود بازیگران اند که برخی توانسته اند و برخی هم دارند تلاش می کنند از پسش برآیند...

6. این اجرا موثر است و در نهایت گویای آن چیزی است که در دل متن موج می زند. شاید همه چیز به تنهایی از یک خوانش روان به ذهن خطور می کند و مناسبتهای متن با جهان واقع هست که نسبت ها به درست ترین شکل ممکن برای ایجاد تفکر ممکن می سازد. پس هنوز سهم بازیگران نامعلوم هست چون جاهای خالی نیز در این خوانش محسوس است که شاید کارگردان نخواسته تاکیدی بر آنها داشته باشد. بنابراین باید بازیگران را در این داوری حذف کنیم چون با تمام کمبودها و نارسایی های شخصی همچنان در تمهیدات و خواست های اجرایی وارد عمل شده اند و نه فراتر و نه کمتر...

7. اجرای آرش عباسی خیلی می تواند پر مایه تر بشود؛ یعنی هنوز در جاهایی چالش های پیش رو می تواند پر رنگ به نظر برسد. باید به بازیگران اجازه داد بنابر واقعیت جاری و ساری که هر انسانی تصمیم می گیرد که در موقعیت چگونه باشد در اینجا نیز باید چالش پیش رو به گونه ای حل و فصل شود. بنابراین پذیرندگی هفت دقیقه در حد تبادل تفکر هست که اگر وجوه حسی تر و عاطفی تر نیز زمینه ساز این القاگری شوند آنگاه ما با یک اجرای زیبا و با دوام در اذهان مخاطبان همراه خواهیم شد. شاید این رودررویی در آستانه یک شگفتی متوقف شده و بهتر است آرش عباسی با سعه راه ورود به این جهان شگفتی ساز را ممکن سازد.  




مطالب مرتبط

نظرات کاربران