در نشست آسیبشناسی تئاتر فجر مطرح شد:
کارکرد اصلی جشنوارهها ارزیابی کیفی فعالیتهای هنری است
سومین نشست دفتر پژوهش و انتشارات اداره کل هنرهای نمایشی با موضوع آسیب شناسی جشنواره بین المللی تئاتر فجر در تالار مشاهیر مجموعه تئاتر شهر برگزار شد.
به گزارش ایران تئاتر، سومین نشست دفتر پژوهش و انتشارات اداره کل هنرهای نمایشی با موضوع آسیب شناسی جشنواره بین المللی تئاتر فجر ساعت 30/18 روز پنجشنبه 19 اردیبهشت با حضور شهرام کرمی مدیر کل هنرهای نمایشی حمید نیلی مدیرعامل انجمن هنرهای نمایشی و نادر برهانی مرند دبیر جشنواره تئاتر فجر در تالار مشاهیر مجموعه تئاتر شهر برگزار شد.
در این نشست که با موضوع داوری در جشنواره های تئاتر فجر برگزار شد، محمدرضا خاکی، فارس باقری و بهزاد آقاجمالی به عنوان سخنران حضور داشتند.
محمدرضا خاکی به عنوان نخستین سخنران این نشست با تاکید بر سودمند بودن نشست های آسیب شناسی جشنواره گفت: سابقه فستیوال های تئاتر در جهان بسیار طولانی است و از یونان باستان آغاز می شود. اما فستیوال به معنایی که امروز در جهان می شناسیم تقریباً از اواخر قرن نوزدهم است که شکل می گیرد. همانطور که می دانیم چند فستیوال بسیار مهم امروز در جهان وجود دارد و از جمله مهم ترین آن ها باید به آوینیون اشاره کرد که از سال 1948 اغاز به کار می کند. واقعیت این است که هر کدام از این جشنواره ها یک مدل منحصر بفرد دارند و بر اساس نیازها و پیشینه فرهنگی خودشان تعریف شده اند. اما در مورد جشنواره فجر تنها مبداء و عنوان آن برای ما مشخص است. این جشنواره مدیریت ها و برنامه های مختلفی را هم در این سال ها داشته و دنبال کرده تا به امروز رسیده است. چون بحث امروز ما در اینجا با داوری مرتبط است باید بگویم که اغلب فستیوال های تئاتری امروز جهان داوری ندارند، یعنی خیلی از فستیوال ها با هدف مسابقه شکل نمی گیرند؛ و بیشتر سعی می کنند یک ارزیابی کیفی و عمومی ایجاد کنند و در ضمن یک بازار عرضه تئاتر را هم شکل بدهند. فستیوال آوینیون به هیچکس تندیس جشنواره یا لوح تقدیر نمی دهد. در حقیقت جشنواره یک فرصت ارزیابی و معرفی است. همچنین یکی از کارکردهای اصلی فستیوال ها در جهان جلب توجه مدیران تئاتری است که به دیدن این فستیوال ها می آیند و با کمپانی های تئاتری آشنا می شوند. یک بخش مهم هم فعالیت گروه های جوان تئاتری است که آثارشان را در این فستیوال ها عرضه می کنند. آنچه که ما نامش را داوری گذاشته ایم و ترکیب آن که گاهی رفاقتی و گاهی ریش سفیدی است شاید، در بزنگاه داوری می بینیم که با یک مشکل بزرگ مواجه هستیم؛ چرا که تیپ های زیادی از نمایش ها با مدل های مختلف از ایرانی و فرنگی گرفته تا تک پرسوناژ و چند پرسوناژ را در جشنواره شرکت داده ایم و حالا می خواهیم درباره آن ها قضاوت کنیم. واقعیت این است که شاخصه های معینی برای قضاوت آثار از پیش وجود دارد و کسانی که به داوری می نشینند در حقیقت بر طبق دستورالعمل ها و اهدافی که برای جشنواره تعیین شده باید رفتار کنند. ما باید مدلی را انتخاب کنیم و بر اساس آن بتوانیم سازماندهی مناسب با آن را در جشنواره شکل بدهیم.بزرگترین مشکل آنچه ما نامش را داوری گذاشتهایم در روز آخر خود را نشان میدهد. زمانی که میخواهیم ژوژمان کنیم و آن جاست که متوجه میشویم به عنوان داور با مشکلی بزرگ مواجهایم، با انواع مدلهایی از تئاتر که عرضه شدهاند و آدمهایی با سلیقههای مختلف. در اولین دوره کار آقای اسدی به عنوان دبیر جشنواره، من این ژوژمان را ترک کردم و گفتم نمیخواهم حضور داشته باشم. کار داوری کاری سخت است. اگر تئاترمان را به ظرف میوه تشبیه کنیم و هر چه میخواهیم درون آن بگذاریم براساس چه اصولی باید داوری کنیم؟ ما باید مدلی را انتخاب کنیم و براساس آن مدل پیش برویم، مثل تئاتر که قرار نیست از ابتدا به وجودش بیاوریم.
خاکی صحبت خود را در دومین فرصت ۱۰ دقیقهایاش این گونه ادامه داد: جشنواره فجر فراز و فرود بسیاری داشته است و مرتبا کوچک و بزرگ شده است. اگر فکر میکنید تئاتر تخصص است باید این آمادگی را ایجاد کنیم که گروه داوری متخصص هم داشته باشیم. نمیشود که چون من بازیگرم و دیروز هم جایزهای از جشنواره بردهام امروز داور آن شوم. جامعهشناسان و فرهنگشناسان باید جشنواره تئاتر فجر را از زوایای مختلف بررسی کنند. من معتقدم عمیقا میشود روی جشنواره تئاتر فجر تجدیدنظر کرد. یکی از ضررهای بزرگی که امروز کردهایم تمرکزگرایی بوده است و باید تمرکززدایی کرد. جشنواره فجر چیست؟ گروههایی تئاتری که دور هم جمع میشوند و من متوجه وجه بینالمللیاش نمیشوم. با خودمان شوخی نکنیم. من برای کمک به تئاتر کشورمان پیشنهاد حذف آن را دارم. چرا؟ چون میآییم همانها را در داوری خودمان مورد قضاوت قرار میدهیم و یک آقایی را هم از یک کشور آسیایی میآوریم و میگوییم داورمان است! با خودمان شوخی نکنیم و واقعیتها را ببینیم. این که ما یک دفعه یک نمایش را ببیینم و بگوییم این بهتر از آن است، دقیقا مثل این است که من بگویم از پرتقال خوشم میآید و شما بگویید از انگور. قضاوتهای ما در امر هنری باید کیفی باشد و هدفی توسعهای را دنبال کند.
فارس باقری دیگر سخنران این نشست در ادامه بیان کرد: می می خواهم به بحث هایی فراتر از موضوع داوری در جشنواره بپردازم که البته این امر را هم شامل خواهد شد. این بحث ها مرتبط با فقدان نظریه و فقدان استراتژی است که به ان ها خواهد پرداخت. از سال 1380 به بعد در دولت های مختلفی که بر سر کار آمدند، هیچ یک صاحب یک استراتژی روشن در حوزه فرهنگ نیستند. همه این ها را شاید بشود در مقوله ای با عنوان اسطوره گذار شناسایی کرد. مبنای این رویکرد این است که یکصد سال است جامعه ایران در حال گذار از سنت به مدرنیسم یا توسعه است اما به طور مشخص گذار در آن اتفاق نمی افتد. همچنین دولت های مستقر در این بازه زمانی به هیچ وجه استراتژی روشنی در حوزه فرهنگ از خود نشان نمی دهند و جشنواره تئاتر فجر هم به همین ترتیب فاقد استراتژی معین است. اگر استراتژی روشنی وجود می داشت، می بایست به دبیر جشنواره که برنامه ای می داشت باید اجازه می دادند تا برنامه اش را توسعه بدهد. آنگاه قادر می بودیم تا نتیجه برنامه ریزی مدیران را ارزیابی کنیم که عملکردش تا چه اندازه صحیح یا ناصحیح بوده است. به این ترتیب اسطوره گذار کم کم تبدیل شده به گذر و روزمرهگی. چون برنامه ریزی وجود ندارد مبنای ارزیابی هم وجود ندارد. این رویکرد متاسفانه نه تنها نظام تولید تئاتر را نظمی نمی بخشد بلکه در آن اغتشاش هم ایجاد می کند. فقدان نظریه در حوزه فرهنگ در دو دولت اخیر کاملا مشهود است و مشخص است که به شکلی آیینی به ماجرا نگاه میکنند، آیین تشرف در دوران گذار که قرار است از آغاز تا پایان به خوبی بگذرانیمش اما جشنواره نمیتواند آیین باشد و باید اهدافی داشته باشد. ما چرا نیازمند نظریهایم؟ چون نظریه پدیدههای آشفته و متشتت را صورتبندی میکند. نظریه این امکان را فراهم میکند تا به پدیدههایی که با آنها رو به رو میشویم پاسخ روشنتری دهیم. در نگرشی که جشنواره را به معنای آیین به کار میبرد شکلی از آشفتگی در نظام تولید ایجاد میشود. این شکل در بنیاد پیش از مربوط بودن به دبیر جشنواره، به دولتها برمیگردد. به نظر من این دو مسئله در هر دو دولت به معنای روشن وجود نداشته است. هر دو در حوزه فرهنگ بدون استراتژی و بدون نظریه بودهاند و این بیبرنامهگی، مدیران میانمایه را ایجاد میکند که به وضعیت فعلی میرسانندمان. جشنواره آیین نیست که ما دور هم جمع شویم و تئاتر ایران را مدنظر دارد و نه تئاتر تهران را و باید برنامهای برای آن داشت.
بهزاد آقاجمالی سخنران بعدی این نشست نیز در ابتدای سخنانش بیان کرد: انتظار از مرکز پژوهشی مرکز هنرهای نمایشی این است که در آسیب شناسی و برنامه ریزی برای جشنواره به متخصصان تئاتر بسنده نکند و مشخصاً از جامعه شناسان دعوت کند تا در مورد نهاد جشنواره به عنوان یک نهاد اجتماعی تحقیق و پژوهش کند و نتیجه نهایی آن در فراخوان جشنواره انعکاس پیدا کند. کاری که جشنواره ها به عنوان نهادهای اجتماعی انجام می دهند، به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا ساختن هویت هنری و فرهنگی است. می خواهم به این نکته اشاره کنم که در نیم قرن اخیر چرخشی در امر داوری رخ داده که اتفاقاً نهادهایی مثل جشنواره ها را بسیار با اهمیت جلوه می دهد؛ و می خواهم اینطور نتیجه گیری کنم که نهاد جشنواره تئاتر فجر نسبت به این مسئله بی اعتنا بوده است.رابطه داوری با هویت بسیار تنگاتنگ است. کاری که جشنوارهها انجام میدهند ساختن همان چیزی است که نامش را هویت میگذاریم. ما در نیم قرن اخیر شاهد چرخشی در این هویت بودهایم و میخواهم این طور نتیجه بگیرم که نهاد جشنواره تئاتر فجر نسبت به این چرخش بیتوجه بوده است. این چرخش چه بوده است؟ در واقع فستیوالها اول روی کاغذ شکل میگیرند و تا حدود زیادی مفهوم داوری و قضاوت است که میتواند آنها را بسازد. مفهوم داوری یا قضاوت در فستیوالها مهم بود و نکتهای که وجود داشت این بود که فستیوالها از ملاکهای داوری استفاده میکردند تا به خود اعتبار دهند. تا این که در قرن بیستم چرخشی رخ داد و فستیوالها خود تبدیل به ملاکی برای ارزیابی شدند. یعنی کافی بود چیزی را به عنوان یک اثر هنری خوب بپذیرند تا همه به دیدنش بیایند. آنچه جشنوارهها متوجهاش شدند همین بود. در حالی که جشنواره تئاتر فجر متوجه آن نشد و اگر هم شد به شکل ناخودآگاه بود.مسئله داوری به تولیدی یا مروری بودن وابسته است و انتخاب این که جشنواره میزبان آثار تولیدی باشد یا مروری باید براساس یک نظام زیباییشناختی صورت گیرد. چون تفاوتی عمده و ماهوی در مفهوم قضاوت ایجاد میکند. زمانی که جشنواره مروری است ما به دیدار کارهایی میرویم که در طول سال تولید شدهاند و جامعه دانشجویی و جامعه تئاتری قضاوتش را در مورد آنها انجام داده است و قضاوت داوران در طول آن ۱۰ روز، در طول همان سنت است و داوری عملا بیمعناست. یعنی اگر جشنواره تولیدی باشد امکان قضاوت وجود دارد و داوری وابسته به مفهوم اضطرار یا امر بداهه میشود. به عنوان مثال وقتی کار اصغر دشتی دو ماه اجرا رفته و دیده شده است منِ داور عملا میراثدار همان سنت هستم و داوری جای خود را به تحلیل میدهد. همه اینها در نحوه قضاوت من تاثیر میگذارد و من از آن اضطرار داوری در مورد اثر تازه دور شدهام. داوری یا قضاوت مشخصا در شرایط اضطرار ممکن است و داوریهای آثار تولیدی نسبت حقیقیتری با آنچه موجود است دارند چون اولین مواجهشان را پشت سر میگذارند.