در حال بارگذاری ...
فریده سپاه‌ منصور در گفت‌وگو با ایران‌تئاتر مطرح کرد

هیچ وقت نمی توانم در صحنه یک گوشه آرام بایستم

ایران‌تئاتر: فریده سپاه منصور بازیگر باسابقه و ارزنده سینما، تئاتر و تلویزیون است. او عید امسال هم با سریال پر مخاطب نون خ مهمان خانه‌های مردم بود

فریده سپاه منصور در نمایش تراس در نقش یک زن خانه دار پا به سن گذاشته که از مراقبت دائمی شوهر نابینا و سرهنگش به تنگ آمده و نقشه مرگ اتفاقی او را می‌کشد بازی درخشان و جلب توجه کننده‌ای ارائه می کند. وی دیپلم نقاشی را از مدرسه هنرهای زیبا دریافت کرد و فعالیت خود را با بازی در تئاترهای دانشجوئی شروع کرد. در سال 1349 وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شد و از سال 1349 تا سال 1361 به فعالیت در تئاتر پرداخت و تا به امروز همچنان پیوندش را با تئاتر حفظ کرده و این سال‌های اخیر در هتل پلازای کوروش نریمانی و در شوره زار حسین کیانی به شایستگی به بازی پرداخته است. از آثار وی می توان به اهل قبور، هتل پلازا ، دردسرهای عظیم، رد پای بر شن، مهمان مامان، مسافر ری، شاهگوش، عقیق، جلال الدین، آسمان محبوب من و ده رقمی اشاره کرد. در نمایش تراس زندگی تعدادی آدم که در یک خانه کنار هم جمع شده اند روایت می شود. نمایش تراس بر اساس نمایشنامه ژان کلود کریر و ترجمه اصغر نوری اردیبهشت‌ و خرداد ماه در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است. مونا فرجاد،‌ احمد ساعتچیان، رویا میرعلمی، فریده سپاه منصور، جواد یحیوی، امیررضا دلاوری و مسعود کرامتی در نمایش تراس به ایفای نقش می‌پردازند. با سپاه منصور در باره بازیش در نمایش تراس گفت وگویی انجام داده ایم.

 

شما بارها در سینما، تئاتر و همین زن سرهنگ در نمایش تراس و تلویزیون مثل محترم سریال دردسرهای عظیم  نقش آدم های خاکستری را بازی کرده اید؛ این نوع نقش ها برایتان چه جذابیت هایی دارد؟

به نظرم نقش های خاکستری همیشه جذابیت بیشتری برای بازیگر و تماشاگران دارند و درستش این است که آدم‌ها در آثار نمایشی و تلویزیونی مثل زندگی عادی خاکستری باشند؛ همه ما آدم‌ها خاکستری هستیم. برخی با توجه به ویژگی‌هایشان نیمه سفید وجودشان پر رنگ تر است و برخی دیگر تمایل بیشتری به سیاهی دارند. زن سرهنگ نمایش تراس رفتارهای خاص خودش را دارد و محترم سریال دردسرهای عظیم مادری است که خیلی خودش را سالار می داند و انجام دادن امورات زنانه و شستن ظرف و پخت و پز و سایر کارهای خانه را کسر شانش می داند و رغبتی به انجام دادن این نوع کارها ندارد. وقتی مادری مثل محترم خودخواه است و دوست دارد همه بدون چون و چرا از او تبعیت کنند؛ در این نوع رابطه ها همه از این نوع آدم مثل محترم فرار می کنند.

 

در گذشته و در سال های قبل تر با بازی در نمایش هتل پلازا نشان داده اید که به راحتی می توانید نقش زنان پر جنب و جوش و شلوغ را ایفا کنید. نقش زن سرهنگ نمایش تراس چقدر با این مختصات نزدیکی و قرابت دارد؟

به نظرم این دو نقشی که اشاره کردید زیاد به هم شبیه نیستند؛ زنی که در هتل پلازا بازی کردم علی رغم اینکه زن شلوغ کنی بود، بسیار وابسته به شوهرش بود. در تراس این زن بسیار مستقل است و مدیریت زندگی خانواده با توجه به نابینایی سرهنگ بر عهده او است. نکته مهم این است که نقش در متن نوشته شده و اشاره ای نشده که بازیگر چگونه آن را بازی کند. بازیگر نقش را می خواند و با استفاده از استنباطش از آن و هدایت کارگردان بازی می کند.

 

شما بازیگری هستید که نقش ها را با احساس و گرم بازی می کنید و بازیتان توسط تماشاگر دیده می شود؟

به هر حال این شیوه بازی ماحصل چهار – پنج دهه حضور مستمر در بازیگری و به خصوص تئاتر است. از طرفی به طور عادی در صحنه نمی توانم یکجا آرام بیاستم و دیالوگ هایم را بگویم؛ مدام در تحرک و راه رفتن و اکت بیرونی هستم.

 

بازیگری در کارش موفق است که بتواند روی نقشی که ایفا می کند تاثیرات مثبت داشته باشد و آن را قوام ببخشد. چقدر به این مسئله اعتقاد دارید؟

این هم عقیده ای است که به نظرم درست است و بازیگر باید بتواند چنین فرآیندی را حین ایفای نقش تجربه کند.

 

تماشاگر موقعی که متوجه می شود زن سرهنگ زمانی که به همراه او به تراس می آید و او را هول داده تصویری هولناک از این زن در ذهنش به وجود می آید چقدر به این مسئله اعتقاد دارید؟

این زن مختصات خاص خودش را دارد و دلیل این کارش هم که بد است؛ این است که از دست کارهای شوهرش ذله و خسته شده است. او مدام یک پروسه یکنواخت را در زندگیش تجربه می کند و جایی بیان می کند: دوست داشتم تنوعی در زندگیم ایجاد کنم و با هول دادن سرهنگ از دستش خلاص شوم. از طرفی در این سال‌ها سرهنگ به طور منظم و تکراری 6 صبح از خانه به پادگان می رفته و 7 عصر هم به خانه می آمده و این مسئله را زن سرهنگ به طور کنایه آمیزی اشاره می کند  و می گوید: کل زندگی من در این حالت ملال آور گذشته است.

 

سرهنگ به واسطه نقص جسمانی و نابینا شدنش وابستگی زیادی به زنش دارد؟

در نمایش به این مضمون مشترک می رسیم که همه شخصیت‌ها تلاش می کنند از جایی که هستند فرار کنند. ببنید حتی مادلن هم معلوم نیست به چه دلیلی با مردی همراه می شود که از او هیچ شناختی ندارد. او هم برای فرار از ملال زندگی تن به چنین موقعیتی می دهد. برای من یکی از جذابیت های این نمایش همین تلاش این آدم‌ها برای رسیدن به موقعیت بهتر بود.

 

اینکه سرهنگ فرزندانش را ارث محروم کرده و تنها وارثش زنش است/غ دستمایه خوبی برای بروز طمع در این زن است؟

بله، سرهنگ با این کارش این وسوسه را در زنش ایجاد می کند که با مرگش زن بتواند با پول ارثیه او زندگی جذاب و پر هیجانی را تجربه کند. سرهنگ به هر حال در بروز چنین موقعیتی تقصیرکار نیست و نابینایی اش باعث رخ دادن چنین فرآیندی در زندگیش شده است.

 

جز بازیگرانی هستید که اگر پارتنر خوبی در مقابلتان مثل سیامک صفری در هتل پلازا بازی کند؛ بازیتان بسیار بهتر می شود. همبازی شدن با مسعود کرامتی چگونه بود؟

در هتل پلازا که نمایش بازیگر محوری بود بازیم با بده و بستان های کاری با سیامک صفری شکل گرفت و این همکاری در چند نمایش دیگر هم ادامه پیدا کرد. این بده و بستان عین توپ پینگ پنگی می ماند که یک طرف آن را به طرف دیگر پاس می دهد و بازی جذاب و خوب می شود. در نمایش تراس هم با توجه به اینکه مسعود کرامتی هم خودش یک بازیگر درجه یک است؛ این همکاری دو جانبه به صورت مطلوبی انجام شد. این اولین تجربه همبازی شدنم با مسعود کرامتی بود و تجربه موفق و خوبی است.

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی




نظرات کاربران