در حال بارگذاری ...
نقد نمایش روباه به کارگردانی معصومه خزایی

بیان رئالیستی در یک تراژدی کمدی

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی  : «روباه» یک تراژدی کمدی در قالب موضوعی رئالیستی است که که از معضلات اجتماعی می‌گوید؛ اینکه چرا  افراد دست به کارهای خلاف می‌زنند و چه عواملی موجب کج‌راهی و  بزه‌کاری جوانان می‌شود .

نمایش روباه در خصوص مسائل مبتلا به جامعه است؛ اینکه چرا  افراد دست به کارهای خلاف می‌زنند و چه عواملی موجب کج‌راهی و  بزه‌کاری جوانان می‌شود .داستان حول سه جوان می‌گردد ؛ دو دختر دانشجو و یک پسر که به ظاهر نامزد یکی از دخترهاست  با نامزد دوستش دست به سرقت طلا فروشی نا پدری پسر زده‌اند. «صدا » یکی از این دخترها ساک طلاها را در خوابگاه دخترانه مخفی می‌کند . زمانی که تعطیلات نوروز فرا می‌رسد دخترها پسر را با پوشاندن لباس دخترانه به خوابگاه می‌آورند در حالی که نامزد پسر هنوز نمی‌داند چه خبر است. او رفته رفته متوجه سرقت دوستش به همراه نامزدش می‌شود . در این حال نگهبان خوابگاه که مردی میانسال وبه ظاهرمذهبی است موضوع را می‌فهمد. او برای سرکشی به خوابگاه می‌آید و به اصطلاح مچ آن‌ها را می‌گیرد که چرا بر خلاف مقررات و قانون پسری را به خوابگاه دختران آورده‌اند  او را  فریب داده‌اند . مرد نگهبان که اسمش " کاظم " است رفته رفته  چهره واقعی خود را نشان می‌دهد. او از همه ماجرا خبر دارد  و آدم زرنگی است . زمانی که از پخش مواد درخوابگاه توسط دو دختربا خبر می‌شود آن‌ها را تهدید می‌کند و به این ترتیب به شکل‌های مختلف از دختران سوء استفاده‌ می‌کند.  پسر که  در گوشی تلفن کاظم عکس‌های او را با نامزد خود  پیدا می‌کند عصبانی می‌شود و  او را به صندلی می‌بندد و صدا هم در وضعیت عصبی و احساسی کاظم را  با شال خفه می‌کند. پسر وحشت می‌کند و صدا  و نامزدش را فراری می‌دهد و پس از رفتن آن‌ها معلوم می‌شود همه این‌ها نقشه  صدا با کاظم بوده که تمامی طلاها را  برای خود بردارند  . اما در ادامه صدا متوجه می‌شود که کاظم را به راستی کشته است و در نهایت  تصمیم به فرار می‌گیرد. پس از لحظاتی که صدا با دستپاچگی آنجا را ترک می‌کند کاظم برمی خیزد  و خارج می‌شود .

«روباه» به عنوان یک نمایش رئالیستی دارای جذابیت‌های خاص خود  است که از معضلات اجتماعی می‌گوید.  نمایش کشش کافی دارد و تا به انتها مخاطب را با خود همراه می‌کند اما در این میان مواردی نیز می‌باید مد نظر قرار گیرند.نویسنده مسائل را کنار هم چیده تا به قصه ای این‌چنین برسد. «روباه» یک تراژدی کمدی در قالب موضوعی رئالیستی است. صدا   از یک خانواده به شدت غیر متعارف می‌آید؛ دو  برادرش معتاد هستند، پدرش پای اعدام است و او پول‌ها را برای آزادی پدرش می‌خواهد.زندگی او  تماماً سیاه و یاس آلود  است و به همین دلیل چیدن این همه مشکلات کنار هم به جای اینکه از دل ماجرا و منطق قصه و درام سر بر آورده باشد کمی تصنعی به نظر می‌رسد.گویی نویسنده قصد داشته تا مخاطب با دختر و اعمالش همذات پنداری کرده و در نهایت حق را به او بدهد؛اینکه او مقصر نیست  و این شرایط زنذگی و و ضعیت اجتماع است که دختر  و به طریق اولی این جوانان را مجبور به مواد فروشی در دانشگاه و دزدی از طلا فروشی  و... کرده است .

دو  شخصیت یعنی پسر و نامزدش نیز از این قاعده مستثنا نیستند. سه شخصیت که بر اثر مشکلات خانوادگی و معضلات و شرایط نامسابمان اجتماعی در وضعیتی نامطلوب گرفتار شده‌اند اما  هیچکدام مقصر نیستند. در این میان فردی روباه صفت و به تمام معنا عاری از صفات انسانی   نیز پیدا می‌شود و از آن‌ها  نهایت سوء استفاده  را می‌برد .کاظم به گونه ‌ای نماینده قشر خاصی از افراد اجتماع  است؛ افرادی که زندگی چندگانه دارند و ظاهر فریب و سوء استفاده گر هستند. آن‌ها از باورها ودین و... به نفع مطامع خود به شکل‌های مختلف سوء استفاده می‌کنند.

اما این‌گونه شخصیت ‌پردازی بیشتر تک بعدی به نظر می‌آید و  چیدمان اتفاقات هم غیر منطقی به نظر می‌رسد. به‌طور مثال  چرا ساک باید در خوابگاه دخترانه مخفی شود؟ پسری که تا این اندازه بزره‌کار است به طور حتم برای خودش مکان‌های خاص و قابل اطمینانی را سراغ دارد  تا نیاز به خوابگاه دخترانه با آن همه گرفت وگیر نداشته باشد. این مسئله به  لحاظ پرداخت‌ دراماتیک هم منطقی به نظر نمی‌رسد . کافی بود صدا بدون آنکه اصلاً دوستش متوجه شود و این همه مشکلات را برای آوردن پسر با لباس زنانه به خوابگاه و راضی کردن کاظم  متحمل شوند،  بی آنکه کسی متوجه شود ساک را بیرون ببرد و به پسر بدهد . اگر هم فرض کنیم  آوردن پسر به خوابگاه نقشه  صدا و کاظم بوده باز موجه به نظر نمی‌رسد.چرا که در نهایت  می‌باید ساک را بیرون می‌بردند و  از سویی در حالی که در تمام خوابگاه دوربین نصب شده چگونه است که تنها در هنگام برگشت نگران دوربین‌ها هستند  و پسر این  همه را چگونه باور می‌کند. اگر مثلاً " صدا " به پسر می‌گفت که کاظم نگهبان خوابگاه به واسطه دوربین‌ها موضوع را فهمیده وحال سهم می‌خواهد آمدن پسر واقعی‌تر  و منطقی‌تر به نظر می‌رسید و ایضاً تعلیق حاصله نیز ساختگی و قابل  پیش‌بینی از آب در نمی‌آمد .

به این ترتیب شروع کشمکش‌ها و کنش ها در نمایش  به اصطلاح " لق " می‌زند . در واقع  داستان در همان ابتدا تمام می‌شود  و نیاز به این همه کشمکش نیست. تا قبل از ورود کاظم که نقش او را " ایوب آقا خانی " به گونه‌ای متفاوت بازی می‌کند، نمایش چه به لحاظ متن وچه بازی‌ها  و کارگردانی با یکنواختی پیش می‌رود . صحنۀ حضور خواهر صدا در مقابل بازجو نیز به دلیل عدم ارتباط دراماتیک با کل قصه همچون  وصله ای ناجور می‌نماید. چرا که اطلاعات خاصی را به متن اضافه نمی‌کند که همین امر ریتم  اجرا  را نیز کندتر کرده است. از سوی دیگر تعلیق‌های متن نیز درهمان بیست دقیقه اول لو می‌رود و قابل حدس است. یادمان نرود که تعلیق با ندادن اطلاعات و به اصطلاح  قلب  بخشی از متن و اطلاعات  نمایش از مخاطب متفاوت است . تعلیق می‌باید از دل ماجرا ، شخصیت‌ها ، پرداخت‌ها  و درام بیرون آید نه حذف بخشی از متن و ارائه آن در انتها یا نزدیک به انتهای نمایش .

از این‌ها که بگذریم بازی‌های نمایش نسبتاً روان است اما در بخش‌هایی به سوی تکرار و نوعی یکنواختی پیش می‌رود . مثلاً  نشان دادن اضطراب  دختر از شنیدن خبر دزدی نامزد و دوست او  تصنعی و تکراری وکلیشه ای از آب در آمده و در جاهایی نیز بازی‌ها غلو شده  به نظر می‌آید .بازیگر نقش صدا نیز با گریه‌ها و اشک ریختن‌های بدون دلیل و اضافه رو به نوعی کلیشه وتکرار می‌رود  . هرچند که بازی‌اش روان  و راحت  است. یادمان نرود اینکه  هر بازیگری راحت‌تر روی صحنه اشک بریزد پس بازیگر خوبی است کاملاً اشتباه است . شاید گریه کردن در جایی که نقش می‌طلبد قابل توجیه باشد، اما در حقیقت این التهاب درونی شخصیت است که می باید نشان داده شود. به عبارت دیگراشک باید تا پشت چشمان بیاید اما جاری نشود چون پس از آن بازیگر از حس تهی شده و دیگرچیز قابل ملاحظه ای برای ارائه نخواهد داشت. حس گریه کردن بیشتر بر مخاطب اثر می‌گذارد  تا خود اشک ریختن و  بایدتوجه داشت که اشک ریختن  متوالی موجب تغییربیان وصدا و مخدوش شدن آن می‌شود و در مواقعی تمرکز و تسلط بازیگر را می‌گیرد ومانع از ارائه درست حس دراماتیک می‌شود .

اما از این‌ها که بگذریم باید گفت بازی‌ها در این اثر در سطح نسبتاً مطلوبی قرار دارد. هرچند که " ایوب آقا خانی " اینجا بازی بسیار متفاوتی  نسبت به کارهای قبلی‌اش ارائه داد . بازی او چند وجهی و چند لایه و دارای وجوه مختلف یک شخصیت است که دریک لحظه  می‌تواند تبدیل به فرد دیگری گردد وخباثت درونی شخصیت را نشان دهد. هرچند  با ورود کاظم نمایش چند گام به جلو می‌جهد وفضای آن تغییر پیدا می‌کند، حضور ایوب آقاخانی در شخصیت کاظم علاوه بر جاری ساختن طنزی ظریف وگزنده به تغییر فضای نمایش بسیار کمک می‌کند  . انرژی ای که او به صحنه وارد می‌کند مونوتونی ابتدای کار را  کاهش می‌دهد .

کارگردان نمایش نیز سعی کرده  با میزان و حرکاتی که بر آمده از متن و شخصیت‌ها ست، چیدمان حرکتی دراماتیکی را ارائه دهد ؛ اما به دلیل همان تکرارها و قابل حدس بودن تعلیق‌های نمایش و نواقصی که در شخصیت‌پردازی‌ها وجود دارد باز به سوی نوعی تکرار می‌رود که در دل خود به کلیشه ای اجرایی می‌رسد .

در انتها باید گفت در این آشفته بازار نمایش‌های غربی و اقتباس‌های درست  و نادرست ، اینکه نویسنده ای به سوی مسائل روز جامعه  خود برود و با همه مشکلاتی که تئاتر امروز ما با آن مواجه است  علاوه بر کارگردانی تهیه‌کنندگی کار را نیز به عهده بگیرد، امری دشوار و البته  کاری  بسیار پسندیده و قابل ستایش است که تعهد هنری این دوستان را به جامعه و مردم می‌رساند . به نویسنده شهرام سلطانی و کارگردان  معصومه خزایی و گروه خسته نباشید می‌گویم .

 




نظرات کاربران