نگاهی به افکار، آثار و فعالیتهای فرهنگی و پژوهشی جلال ستاری
جستجوگر اسطوره های ایرانی در دنیای امروز
همراه با روایت های کمتر شنیده شده از زندگی استاد
ایران تئاتر – سید رضا حسینی: جلال ستاری در روز نهم مرداد ماه امسال در سن ۹۰ سالگی چشم از جهان فرو بست. او که به عنوان پژوهشگر، اسطوره شناس و مترجم شناخته میشد یکی از پرکارترین استادان و اهالی قلم در ایران به شمار میرفت و نوشتههای فراوانی را در حوزههای یاد شده از خود به جا گذاشت. در مطلب پیش رو نگاهی به زندگی و فعالیتهای این پژوهشگر شاخص خواهیم داشت.
بخش عمده زندگی جلال ستاری به مطالعه، پژوهش و نوشتن گذشت و از همین رو میتوان او را یکی از پرکارترین و خستگی ناپذیرترین اهالی قلم در ایران لقب داد. حاصل عمر پربار او بیش از صد عنوان کتاب مختلف در زمینه نقد، پژوهش، ترجمه و تالیف است که موضوعات متعدد و متنوعی را در بر میگیرد. بخش مهمی از این آثار را عناوینی تشکیل میدهد که از نظر موضوع و محتوا در زمان خود پیشرو به شمار میرفتند و بر نکات و مسائل جدید و مطرح نشده در آن دوران دست گذاشته بودند. در واقع او در بررسی برخی از موضوعات مربوط به اسطوره شناسی و گاه انسان شناسی و جامعه شناسی پیشقدم بود و برای پژوهش معمولا به سراغ استفاده از منابع حاضر و آماده نمیرفت. در ادامه این مطلب به بخشی از آثار مذکور اشاره خواهد گردید.
دغدغه اصلی جلال ستاری در دوران زندگی خود، از همان ابتدای نوجوانی تا دوران کهنسالی، توجه به فرهنگ ایران بود؛ امری که موجب شد تا پایان عمر دست به پژوهشهای فراوانی در زمینه عرف، آداب و رسوم، هنر و الگوهای رفتاری مردم ایران بزند و کتابهای متعددی را در این زمینه تالیف کند. او معتقد بود که اگر ما ایرانیان قرار باشد تنها در یک زمینه بدرخشیم و حرفی برای گفتن در آن داشته باشیم، آن زمینه نه علم و صنعت بلکه فرهنگ است. با این حال او همواره در پژوهشهای مختلف خود معمولا به این نتیجه میرسید که در عصر حاضر ما ایرانیان بهرهبرداری آنچنان درست و کاملی از فرهنگ دوران کهن خود نمیکنیم و در نوسازی آن چندان که باید کوشا نیستیم.
جالب است که عقاید و نقطه نظرهای او در بسیاری از امور فرهنگی و هنری نزدیکی فراوانی به مواردی دارد که ما اغلب در مطالب مناسبتی ایران تئاتر در پیوند با هنرهای نمایشی به آنها اشاره میکنیم. در ادامه مطلب پیش رو به این نزدیکی نیز اشاراتی صورت خواهد گرفت. اما به طور خلاصه میتوان گفت که جلال ستاری معتقد بود هنرمندان ایرانی آن گونه که باید به فرهنگ بومی و ملی خود توجه نشان نمیدهند و تا حد قابل ملاحظهای از شناخت نقاط برجسته و ریزهکاریهای فرهنگ ایرانی و استفاده از آنها در خلق آثار خود غفلت میورزند. این همان ظرفیت از دست رفتهای است که ما هرازگاه در مطالب مختلف خود در رابطه با اقتباس از آثار کهن مکتوب برای خلق آثار نمایشی و صحنهای نوین به آن اشاره میکنیم.
تحصیل در اروپا و دلبستگی به ایران
جلال ستاری در چهاردهم مرداد سال ۱۳۱۰ خورشیدی در شهر رشت متولد شد و توانست در ۱۹ سالگی دیپلم خود را در رشته ادبی از دبیرستان دارالفنون دریافت کند. او در سال ۱۳۲۹ خورشیدی موفق به قبولی در کنکور اعزام محصل به اروپا شد و برای ادامه تحصیل به سوئیس رفت. در واقع ستاری و همکلاسیهایش جزو نخستین گروه از محصلانی بودند که در دوران پهلوی دوم برای تکمیل تحصیلات خود به اروپا اعزام شدند. در آن زمان اختیار چندانی برای انتخاب رشته این دسته از دانش آموزان وجود نداشت و محصلان اعزامی ناگزیر از تحصیل در معدود رشتههایی بودند که برای آنها تعیین و انتخاب شده بود. به بیان دقیقتر دانش آموزانی که دیپلم تجربی داشتند ملزم به تحصیل در رشته پزشکی بودند و دانش آموزان دارای دیپلم ادبی نیز برای فعالیت به عنوان استاد دانشگاه آموزش میدیدند. در واقع این دسته از دانش آموزان، که جلال ستاری نیز جزو آنها بود، در رشتههای مهم مرتبط با علوم انسانی نظیر روانشناسی تحصیل میکردند.
جلال ستاری حدود سیزده سال در سوئیس تحصیل کرد و پس از آن به ایران بازگشت. او در طول دوران اقامت خود در سوئیس سفرهای فراوانی به نقاط مختلف اروپا کرد و به صورت داوطلبانه در کلاسهای آموزشی متعددی شرکت جست؛ امری که بر دامنه دانش ستاری افزود و موجب ارتقا بینش او در زمینههای مختلفی که بعدها در آنها به فعالیت پرداخت گردید. جلال ستاری معتقد بود که دوران اقامت نسبتا طولانی مدت او در سوئیس هرگز موجب دلبستگی به این کشور و فرهنگ یا مردم آن نشد. به همین دلیل او پس از پایان تحصیلاتش به کشور خود بازگشت و تا پایان عمر در ایران زندگی کرد.
بسیاری از همنسلان یا همتایان و همکاران ستاری پس از مدتی زندگی در ایران به بهانههای مختلف به کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی مهاجرت کردند تا به قول خود بتوانند فرصتهای شغلی بهتری کسب کنند. با این حال او معتقد بود که حضورش در کشورهای دیگر بیمعنی است و این سرزمین مادری او است که به وجودش نیاز دارد. از دید ستاری کشورهای غربی به حد کافی از وجود اندیشمندان خود بهره میبرند و نیازی به حضور یک پژوهشگر شرقی نظیر او ندارند. به همین دلیل بهتر است افرادی مانند او تمام هم و غم خود را صرف شناسایی ظرفیتهای فرهنگ ایرانی و شکوفاسازی آنها نمایند. او تا پایان عمر به این اعتقاد وفادار ماند و هرگز سرزمین مادری خود را به قصد بهرهمندی از فرصتهای سودمندتر احتمالی ترک نکرد. با این حال جلال ستاری در زمان حیات خود آنچنان که باید قدر ندید و بسیاری از هموطنان او هنوز با فعالیتهای فرهنگی متعددی که در طول دوران زندگی خود انجام داد آشنایی چندانی ندارند.
تاثیرپذیری از ژان پیاژه در امر پژوهش
همان گونه که اشاره شد جلال ستاری پس از اعزام به سوئیس بدون اینکه گزینه چندانی برای انتخاب در اختیار داشته باشد، در رشته روانشناسی مشغول به تحصیل شد. این امر نوعی توفیق اجباری برای او بود تا با «ژان پیاژه» آشنا شود و مفاهیم کلیدی و مهمی را از او بیاموزد. پیاژه روانشناس، زیست شناس و شناخت شناس (معرفت شناس) صاحبنام سوئیسی بود که در زمان تحصیل ستاری در سوئیس نقش استاد او را بر عهده داشت. جلال ستاری به کمک ژان پیاژه و دیگر استادان خود موفق شد اصول پایهای و مفاهیم کلیدی عرصه پژوهش و تحقیق را بیاموزد و بعدها در فعالیت حرفهای خود آنها را به کار بگیرد. علاوه بر آن پیاژه تاثیر مستقیمی بر فعالیتهای بعدی ستاری گذاشت و به الگوی او در زمینه پژوهشهای علمی و اصولی بدل گردید.
هدف و علاقه اصلی پیاژه در زندگی فعالیت حرفهای در زمینه شناخت شناسی بود؛ با این حال او در مطالعات مفصل خود به این نتیجه رسید که فعالیت در این زمینه بدون تسلط بر علم روانشناسی چندان دقیق و علمی نخواهد بود. به همین دلیل او کار در زمینه روانشناسی را آغاز کرد تا بتواند چگونگی شکلگیری مفاهیم عقلانی در انسان طی دوران کودکی را به طور دقیق بشناسد و بسنجد. مطالعات و فعالیتهای پیاژه در حوزه روانشناسی حدود سی سال به درازا انجامید و پس از آن او توانست پژوهش در زمینه شناخت شناسی تکوینی را آغاز نماید.
جلال ستاری با آگاهی از پیشینه استاد پرتلاش خود سیر تکاملی فعالیتهای او را به عنوان مبنای کار خویشتن قرار داد و آن را به عنوان الگو در نظر گرفت. در واقع او به این نتیجه رسید که در زمینه مطالعات و پژوهشهای فرهنگی نیز باید از الگویی مشابه با روش پیاژه بهره گرفت؛ به این ترتیب که برای شناخت فرهنگ ابتدا لازم است با بنمایههای آن به طور کامل آشنایی پیدا کرد. او در ادامه این الگو را برای اسطورهشناسی و اهدافی نظیر کالبدشکافی قصه و داستانهای قدیمی و جدید برای یافتن پیش زمینههای عرفی و فرهنگی آنها نیز به کار برد و آثار متعددی را در این زمینه به رشته تحریر در آورد.
پژوهش در مورد اساطیر کهن ایران و مشرق زمین
با توجه به اشارات صورت گرفته در بخشهای پیشین این مطلب جلال ستاری در همان ابتدای جوانی عازم اروپا شد تا تحصیلات خود در زمینه روانشناسی را تکمیل کند و با اصول و مبانی پژوهش علمی آشنا شود. یکی از نخستین فعالیتهای فرهنگی او که در همان زمان و هنگام اقامت در سوئیس انجام گرفت پژوهش در مورد بن مایههای فرهنگی قصههای «هزار و یک شب» بود. ستاری منابع و مواد خام مورد نیاز برای انجام این پژوهش و تکمیل آن را از همان اروپا تهیه کرد؛ چرا که در زادگاه این اثر یعنی مشرق زمین هنوز بسیاری از مردم به طور کامل با بنمایههای آن آشنا نبودند و تحقیق چندانی برای شناخت خاستگاه اصلی این اثر انجام نگرفته بود.
هزار و یک شب از دست رفته
در واقع نخستین پژوهشهای اصولی و واقعی در مورد پیشینه، ریشه و خاستگاه اصلی مجموعه داستانهای هزار و یک شب در اروپا انجام گرفت و این موضوع همواره موجبات افسوس ستاری را فراهم میآورد. او معتقد بود که به دلیل نزدیک بودن محتوای قصههای هزار و یک شب به زندگی امروزی و فرهنگ بومی مردم مشرق زمین پژوهش ریشههای این قصهها در زادگاه آنها میتواند نتایج جدیتر، مفیدتر و علمیتری را به همراه داشته باشد. اما حقیقت تلخ این بود که در زادگاه قصههای هزار و یک شب یعنی مشرق زمین (و به خصوص ایران) تلاش چندانی در این زمینه صورت نمیگرفت و اهمیتی به این موضوع مهم داده نمیشد؛ حقیقتی که حتی همین امروز نیز میتوان آن را به وضوح مشاهده کرد.
جلال ستاری انتظار داشت پس از آغاز پژوهشهای او در زمینه شناخت بهتر قصههای هزار و یک شب دیگران آستین بالا بزنند و با تکمیل این تحقیقات محتوای آن را به سمت جلو هدایت نمایند. با این حال این انتظار مطابق خواسته او پیش نرفت و آرزوی دیرین مذکور برآورده نشد. در واقع میتوان گفت که هنوز هم پژوهشهای سطح بالا در این زمینه به غربیها اختصاص دارد و هزار و یک شب در زادگاه خود چندان مورد کالبدشکافی دقیق و موشکافانه قرار نمیگیرد. همان گونه که پیشتر در مطلب مربوط به روز بزرگداشت خیام به آن اشاره کرده بودیم چنین خصلتی در مورد خالصسازی اشعار این شاعر پرآوازه نیز مشاهده میشود؛ به این معنی که در گام نخست این غربیها بودند که برای شناخت خیام و غربالگری رباعیات او آستین بالا زدند و هموطنان خیام یعنی ادیبان ایرانی تنها نقش دنبالهرو را در این زمینه ایفا کردند و دست به نوآوری و خلاقیت چشمگیری در این رابطه نزدند. در واقع اگر غربیها نقش پیشرو و پیشگام را ایفا نمیکردند شاید هموطنان خیام هرگز به صرافت تشخیص سره از ناسره در دوبیتیها به جا مانده از او نمیافتادند.
جلال ستاری در پژوهشهای خود بارها به این کاستی اشاره کرده و یکی از دلایل اصلی آن را تنبلی، عادت به پخته خواری و انتخاب راه آسان و میانبر توسط ادیبان، پژوهشگران و اهالی قلم ایرانی عنوان نموده است. از دید او نوشتن مطلب در مورد موضوعاتی که هزاران منبع و ماخذ و سند شناخته شده در مورد آنها وجود دارد (که اغلب آنها توسط غربیها کشف شده است) همیشه سادهتر از تحقیق برای شناخت پارههای ناشناخته فرهنگی است که نوجویی در آن نیاز به دقت و حوصله کافی دارد و زمان فراوانی را طلب میکند. او معتقد بود که قلم به دستان ایرانی اغلب حاضر به صرف این زمان و تحمل مشقت نیستند و در بسیاری موارد کاملا عجول و شتاب زده عمل کرده و میخواهند هر چه زودتر با صرف کمترین زمان، هزینه و انرژی ممکن به نتیجه مطلوب برسند. به همین دلیل معمولا پژوهشهای علمی، موشکافانه، درخور و قابل توجهی در مورد موضوعات پرچالشی نظیر کشف خاستگاه فرهنگی قصههای هزار و یک شب انجام نگرفته و نمیگیرد.
به هر حال او توانست در قالب آثاری نظیر «گفتگوی شهرزاد و شهریار» و «افسون شهرزاد» خاستگاه قصههای هزار و یک شب را مورد بررسی قرار دهد و این موضوع که قصههای این کتاب از دل عرف، آداب و رسوم، عادات و عقاید و خلقیات مردم مشرق زمین در قرون وسطی بیرون آمدهاند را به تفصیل بیان کند. در این دو کتاب همچنین میتوان نگاه آشنای ستاری به نقش زن در تاریخ فکری و هنری ایران که بیش از سایر آثار او در کتاب «سیمای زن در فرهنگ ایران» نمود یافته است را نیز مشاهده کرد. در هر دو کتاب یاد شده تمرکز ویژهای بر شهرزاد قصهگو وجود دارد و او است که مرکز ثقل محتوای پژوهش به شمار میرود.
اسطوره شناسی که اساطیر را مقدس نمیدانست
بخش مهمی از فعالیتهای فرهنگی و پژوهشی جلال ستاری بر اسطوره شناسی تمرکز داشت. در واقع میتوان این موضوع را یکی از علایق شخصی او نامید که هرگز آن را رها نکرد و همواره اهمیت فراوانی برای آن قائل بود. در باور عامه مردم ما گاه اساطیر مقدس شناخته میشوند و در پارهای موارد روی آنها تعصبهای بیمورد و آشکاری وجود دارد. این در حالی است که معمولا شناخت چندان عمیق و دقیقی از آنها در بین مردم وجود ندارد و میزان وقوف بر ذات و چیستی این اساطیر معمولا در حد اندک شنیدههای شفاهی است. نظر جلال ستاری نسبت به اساطیر باستانی دقیقا عکس این پدیده بود؛ به این معنی که او با وجود داشتن علاقه فراوان نسبت به اساطیر کهن هیچ گونه تعصبی روی آنها نداشت. البته میزان کنجکاوی و علاقه او نسبت به اساطیر تنها به نمونههای باستانی مربوط نمیشد و گاه در پی یافتن نمونههای جدید و مدرن در نوشتههای امروزی منابع فرهنگی و ادبی مختلف عصر حاضر را جستجو میکرد.
از جمله فعالیتهای او در این زمینه میتوان به تالیف کتاب «اسطوره تهران» اشاره کرد که در آن علاوه بر اسطوره شناسی شاهد وجود مفاهیم انسان شناسی و جامعه شناسی نیز هستیم. او در این کتاب به بررسی برخی رمانهای ایرانی خلق شده از سال ۱۳۰۵ خورشیدی به بعد پرداخت تا دریابد آیا در این داستانها برای شهر تهران اسطورهپردازی مشخصی صورت گرفته است یا خیر؟ او با سیر در برخی از رمانهای خلق شده پس از داستان «تهران مخوف» به این نتیجه رسید که در بسیاری از این قصهها شهر تهران هویت شاخص و منحصر به فردی ندارد و میتوان آن را با شهرهای دیگر ایران تعویض کرد یا نام آن را تغییر داد. در واقع نتیجهگیری او این بود که با حذف تهران از این قصهها تغییر قابل توجهی در محتوای آنها ایجاد نمیشود. این در حالی است که در بسیاری از نمونههای غیر ایرانی مشهور و شناخته شده، شهرهای محل وقوع داستان از هویت مستقل و منحصر به فردی برخوردارند و امکان تغییر نام یا جایگزینی آنها وجود ندارد. به عنوان مثال در رمان بینوایان شهر پاریس نقش مهمی در داستان ایفا میکند و حذف یا تغییر نام آن غیر ممکن است.
در عمل آنچه جلال ستاری در رمانها و قصههای تاریخ معاصر ایران جستجو میکرد وجود خارجی نداشت. او در پی این بود که در این قصهها اسطوره جدید و نوظهوری را بیابد و از آن به عنوان انسان مدرن ایرانی یاد کند؛ یا آنکه شاهد حضور تهران به عنوان یک اسطوره باشد. اما در بسیاری از رمانها و داستانهایی که او مورد بررسی قرار داد چنین خصلتی مشاهده نمیشد و عناصر مدرن چندانی در آنها به چشم نمیخورد؛ یا اگر هم میخورد حضورشان آنچنان عمیق و پردامنه نبود و تنها به حضور ظاهری محدود میشد. ستاری در زمینه شناخت اسطوره دست به تالیفات و ترجمههای دیگری نیز زده است که شرح و توصیف کامل و حتی جزئی آنها در این مقال نمیگنجد.
ابتدا باید ملی باشیم بعد بینالمللی
جلال ستاری با اینکه بخشی از دوران جوانی خود را در اروپا و کشور سوئیس گذراند اما هرگز از توجه به فرهنگ ایرانی غافل نشد و دغدغه اصلی خود یعنی شناخت دقیق این فرهنگ و حفظ و نوسازی آن را کنار نگذاشت. او با کارهایی که در طول دوران فعالیت حرفهای خود انجام داد همواره در پی آن بود که راهی برای افزودن بر غنای این فرهنگ بیابد. ستاری معتقد بود که نگاه ما به پیشینه فرهنگی و هنری ایران نباید نگاهی مشابه با نگاه بازدیدکنندگان یک موزه باشد؛ بلکه باید فرهنگ و هنر و اسطورههای بومی و ملی را به شکل عنصری پویا مشاهده کرد و برای نوسازی و بهروزرسانی آن تلاش نمود. در واقع او دوست نداشت که ما اساطیر و قصههای کهن خود را پشت ویترین موزهها قرار دهیم و تنها به آنها ببالیم و آنها را در قالب پدیدههای منسوخ و به تاریخ پیوسته بنگریم. علاقه اصلی او این بود که اهالی فرهنگ و هنر راهی برای ورود این قصههای قدیمی و شخصیتهایشان به قصهها و آثار داستانی جدید بیابند و آنها را نوسازی و بهروزرسانی نمایند.
او هنگام ورق زدن داستانهای جدید همواره به دنبال کشف ردپایی از حضور اساطیر قدیمی با ظاهر نوین میگشت و برای یافتن شخصیتهای داستانی شاخصی که بتوان آنها را اساطیر جدید و نوظهور ایرانی نامید کنجکاو بود. اگرچه این کاوش و کنکاش اغلب به یافتن نتیجه مد نظر ستاری نمیانجامید اما او امیدوار بود که هنرمندان نسل جدید بالاخره بتوانند در آثار خود نمونههای پوست انداخته و صیقل داده شدهای از اساطیر قدیمی را به مخاطب معرفی کنند. لزوم نوسازی قصههای کهن و شخصیتهای حاضر در آنها برای اقتباس و استفاده در آثار نمایشی جدید موضوعی است که ما نیز در مطالب مناسبتی پیشین خود بارها به آن اشاره کردهایم.
نکته دیگری که جلال ستاری در دوران زندگی خود همواره بر آن تاکید میکرد اولویت دادن به نگاه بومی نسبت به نگاه جهانی بود. او معتقد بود اگر ما قرار است از نظر فرهنگی و هنری سری میان سرها در بیاوریم ابتدا باید حرفها، نظرات و آثارمان برای خودمان جالب باشد و در داخل کشور مخاطب انبوه بیابد. از نظر او شاعران بزرگ و صاحب نامی نظیر فردوسی، سعدی، خیام، حافظ و مولانا نگاهشان در وهله نخست یک نگاه درونی و ملی بود و این افراد نام آشنا تنها پس از شهرت یافتن در داخل به شهرت جهانی رسیدند. در واقع آنها تلاش نکردند که برای جهانیان اثر هنری خلق کنند بلکه اشعارشان در بدو امر تنها برای مردم خودشان سروده شد و پس از اقبال داخلی در خارج از مرزهای ایران نیز مورد استقبال قرار گرفت. به طور کل ستاری بر این نکته تاکید میورزید که ما باید ابتدا خودمان باشیم تا بتوانیم در خارج از مرزهای ایران نیز حرفی برای گفتن داشته باشیم و دست به خلق آثار تازه و پرمخاطب بزنیم.
برای پی بردن به اهمیت دیدگاه جلال ستاری به مطلب پیشین خود یعنی «ادبیات کودک و نوجوان گنج روز افزون اقتباس» باز میگردیم. در مطلب مذکور به این نکته اشاره شد که اگر ژاپنیها به اقتباس از قصه «امیر ارسلان نامدار» میپردازند و بر اساس داستان و شخصیتهای آن رمان و انیمههای جدیدی با ظاهر نو و امروزی خلق میکنند به آن دلیل است که پیش از این بر اساس شخصیتهای بومی و اساطیر قدیمی خود بارها آثار فرهنگی و هنری متعدد خلق کردهاند. بنابراین برای ما که تا کنون اهمیت چندانی به نوسازی قصههای قدیمی خود و ساخت آثار هنری نوین از آنها ندادهایم، اولویت اصلی نباید اقتباس از داستانهای قدیمی و افسانهها و قصههای فولکلور غربی یا غیر ایرانی باشد. ما ابتدا باید به سراغ داشتههای خود برویم و پس از کسب توفیق در زمینه بهروزرسانی و نوسازی آنها نظری هم به آثار شاخص خارجی داشته باشیم.
خاطراتی با ظرفیت اقتباس بالا برای تبدیل به آثار نمایشی
معمولا در مطالب این چنینی که کارنامه یکی از افراد شاخص تاریخ ایران در مقالات مناسبتی یا غیر مناسبتی ایران تئاتر مرور میگردد، به ظرفیتهای نمایشی و اقتباسی بخشهای مختلف زندگی آنها نیز اشاره میشود. جلال ستاری نیز از این موضوع مستثنی نیست و بخشهای مختلف زندگی او از ظرفیت قابل توجهی برای تبدیل به آثار نمایشی و حتی سینمایی و تلویزیونی برخوردار است. به عنوان مثال میتوان به ماجرای سفر چند روزه این پژوهشگر فقید به برلین شرقی اشاره کرد؛ اتفاقی که در همان زمان جوانی و دوران تحصیل او در سوئیس رخ داد.
در سال ۱۳۳۰ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی) سومین فستیوال جهانی جوانان و دانش آموزان با حضور بیش از ۲۶ هزار نفر (که اکثر آنها را جوانان و دانشجویان حاضر از صد و چهار کشور مختلف جهان تشکیل میدادند) در بخش شرقی شهر برلین آلمان برگزار شد. این فستیوال بخشهای متنوعی نظیر موسیقی، نمایش، ورزش و سایر موارد فرهنگی و هنری را در بر میگرفت و یکی از اهداف مهم برگزاری آن نکوهش جنگ کره بود. با توجه به سر و صدای فراوانی که برگزاری این فستیوال در آن زمان برپا کرده بود، جلال ستاری و تعدادی از دوستان او نیز تصمیم گرفتند از سوئیس به آلمان شرقی سفر کنند تا در این فستیوال شرکت نمایند. به این منظور آنها که گروهی پنجاه نفره از جوانان ایرانی ساکن در سوئیس و فرانسه بودند از شهر ژنو با قطار رهسپار برلین شدند.
برگزاری فستیوال جهانی جوانان و دانش آموزان همزمان با بالا گرفتن تنش میان اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای غربی بود. از همین رو برخی از نیروهای آمریکایی که در آلمان غربی مستقر بودند از حضور جوانان در این فستیوال جلوگیری میکردند و گاه کار به خشونت و تیراندازی میکشید. این امر گریبان جلال ستاری و دوستان او را نیز گرفت و دردسرهای متعددی را در طول سفر به برلین شرقی برایشان ایجاد کرد. مهمترین آنها در کشور اتریش اتفاق افتاد و شرایط دشواری را برای ستاری و همراهانش رقم زد. در اتریش سربازان آمریکایی که پس از جنگ جهانی دوم کنترل بخشی از این کشور را در دست داشتند، جلوی قطار را گرفتند و گروه مسافران ایرانی عازم برلین را در یکی از کوپههای آن حبس کردند. این امر حدود یک شبانه روز طول کشید و جلال ستاری و دوستانش ناچار شدند تمام این مدت را سرپا بایستند و از کمبود فضا رنج ببرند. عاقبت لوکوموتیوران بدون اجازه نیروهای آمریکایی شروع به حرکت کرد و موجب تیراندازی آنها به سمت قطار شد. با این حال هیچ کدام از مسافران قطار آسیب ندید و گروه پنجاه نفره ایرانیان توانست سالم و سلامت به مقصد برسد.
برگزار کنندگان فستیوال جهانی جوانان و دانش آموزان برلین که از این امر باخبر شده بودند استقبال گرمی از مسافران قطار به عمل آوردند و با آنها مانند قهرمانان جنگ رفتار کردند. بنا به گفته جلال ستاری مسئولان برگزاری فستیوال او و همراهانش را در یکی از بهترین ساختمانهای برلین اسکان دادند و به خوبی از آنها پذیرایی کردند. با توجه به اینکه از پایان جنگ جهانی دوم زمان زیادی نمیگذشت برلین تقریبا شهری نیمه مخروبه بود و ساختمانهای مجلل چندانی در آن یافت نمیشد. این سفر تجربیات و درسهای مفیدی برای جلال ستاری به همراه داشت که در ادامه زندگی خود از آنها بسیار بهره برد. در ادامه مطلب پیش رو به یکی از مهمترین این درسها اشاره خواهد شد. به هر حال رخداد یاد شده ظرفیت بالایی برای تبدیل به آثار نمایشی دارد که میتوان از آن بهره گرفت.
دوری جلال ستاری از دنیای سیاست
سفر به برلین شرقی برای حضور در فستیوال جهانی جوانان و دانش آموزان تجربه ارزشمند و درس خوبی برای جلال ستاری شد تا از دنیای سیاست فاصله بگیرد و تمام تمرکز خود را بر فعالیتهای فرهنگی و پژوهشی قرار دهد؛ تصمیمی که ستاری تا پایان عمر به آن پایبند ماند و برخلاف برخی از همنسلان یا همتایان خود از نسلهای بعد هرگز وارد بازیهای سیاسی و حزبی نشد. هنگامی که او و دوستانش به برلین شرقی رسیدند فستیوال مذکور آغاز شده بود و فرد نخست حزب کمونیست فرانسه یعنی «ژان لافیت» در استادیوم ورزشی بزرگی سخنرانی میکرد.
به محض آنکه جلال ستاری و همراهانش وارد استادیوم شدند ژان لافیت به دلیل آگاهی از ماجرای توقیف قطار توسط نیروهای آمریکایی و گریختن مسافران از چنگ آنها به این افراد لقب قهرمان داد و از افراد حاضر در استادیوم خواست آنها را تشویق کنند. هنگامی که ستاری تشویق پرشور مردم را دید دریافت که در دنیای سیاست میتوان بدون انجام هیچ کار مفید و ارزشمندی و تنها بر حسب حضور غیر ارادی در متن یک حادثه مهم به قهرمان تبدیل شد. او در همان زمان به این نتیجه رسید که به هیچ وجه مایل نیست در چنین دنیای پر سر و صدایی حضور داشته باشد و به همین دلیل از ایجاد پیوند عمیق و ناگسستنی با سیاست و سیاستمداران اجتناب کرد. از همین رو باید بار دیگر بر این نکته تاکید ورزید که سفر برلین با توجه به تجربیات فراوانی که برای جلال ستاری به همراه داشت از ظرفیت و ارزش قابل توجهی برای تبدیل به آثار نمایشی برخوردار است.
در پایان باید گفت که جلال ستاری و بسیاری از پژوهشگران و اهالی قلم ایرانی مشابه با او در طول زندگی خود آن گونه که باید قدر ندیدند و زحماتشان به شکل شایسته ارج نهاده نشد. با این اوصاف ساخت آثار نمایشی گیرا و قدرتمند بر اساس زندگی، عقاید، فعالیتها، دستاوردها و همچنین شاگردان فراوانی که تربیت کرده و به جامعه تحویل دادهاند حداقل کاری است که میتوان برای پاس داشتن میراث ارزشمندی که از خود به جا گذاشتهاند انجام داد.
منابع مورد استفاده در این مطلب:
افسون شهرزاد – پژوهشی در هزار افسان، نوشته جلال ستاری، انتشارات توس
گفتگوی شهرزاد و شهریار، مولف جلال ستاری، دفتر پژوهشهای فرهنگی با همکاری مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها