گفتوگو با”داود دانشور” کارگردان و مترجم نمایش”آنوا”
در مورد راویها در جشنواره ما طبق متن جلو رفتیم ولی در این اجرا ما راویها را امروزی گرفتیم. با دیدگاه امروزی، سعی کردیم روایت را شرح دهیم. خط واصل بین اینها همان موضوعی است که پیش میرود.
جمال جعفریآثار:
اشاره: نمایش آنوا به نویسندگی آما آتا آیدو آخرین تجربه داود دانشور است . با در همین باره گفتگو کردیم:
شما در صحبتهایتان به روندی اشاره کردید که در آن آثاری را ترجمه خواهید کرد که کمتر در ایران مطرح شدهاند و معتقدید نمایشنامه نویسان بزرگی در جهان وجود دارند که هنوز ما نمیشناسیم. بفرمائید چه چیز این نویسندگان را به هم متصل میکند و دلیل انتخاب آنها کدام است؟
ما سالها پیش اعلام کردیم میخواهیم بخشی از کار گروهیمان را به تئاتر جهان سوم اختصاص دهیم. اعلام این برنامه از این جهت برای ما مهم است که در کشور ما بدون هیچ چشماندازی نمایشها انتخاب و اجرا میشدند و کمتر ترجمه جدیدی از آن میشد. برای همین ترغیب شدیم تا به سمت ترجمههای جدید از نمایشنامهنویسان جهان سومی برویم. در کنارش تئاترهای آن کشور را هم معرفی میکنیم. مثلاً در مورد آمریکای لاتین همین کار را کردیم و با انتشار جزواتی شناخت موثرتر در این رابطه ارائه دادیم که کار کم نظیری بود. مثلاً ”ونتورا” و”گزلی” نمایشنامه نویسانی هستند که ما آنها را معرفی کردیم. خیلی نمایشهای جاندار، با فکر و با موضع گیری خاصی علیه امپریالیسم دارند و بینشی که از آنها استنباط میشود برگرفته از اندیشمندان غربی و اروپایی است. ضمن این که خلاقیت خوبی هم به کار بستهاند. بعضی از اینها خود تبعیدیاند و در حال حاضر ساکن یکی از شهرهای کشورهای اروپایی هستند. آن طور نیست که سفارشی نویس باشند. چند سال پیش از”شونیکا” نویسنده نیجریهایی کاری را انجام دادیم که به این ترتیب از قاره آفریقا هم چند نویسنده معرفی شدند مثل همین”آیدو”. در طول این سالها اتفاقی هم در حوزه تئاتر جهان سوم افتاد که در کشور ما غریب است و آن حوزه ”استعمار زدایی فرهنگی” است که تحت این عنوان نمایشنامه نویسان جهان در حال ارائه نمایش”مابعدالستعمار” هستند و چند سال پیش که ما شروع به ترجمه این آثار کردیم این حوزه وجود نداشت. اولین باری است که ما این واژه را وارد کشور کردهایم. این برای ما جالب بود که نویسندگان جدیدی در حال فعالیت هستند که ما توانستیم بعضی از آنها را معرفی کنیم. دسترسی به نویسندگان غریبه خیلی ساده است هر چند که نویسندگان جاندار و محکم غربی هنوز برای ما ناشناخته هستند ولی ترجیح میدهیم سر در لابهلای جهان سوم بکشیم مثل”بنگلادش” و کشورهای جنوب شرقی آسیا. فکر میکنم وظیفه فرهنگی و حرفهای ماست که آنها را معرفی کنیم. بگذارید این را هم اضافه کنم که هر چند ممکن است در جوی گیر افتاده باشیم که کارهای ما را بیارزش میدانند و یک نوع جّو سازی خاص علیه ما انجام میدهند. این شگردی است که سالهای سال است ما با آن آشنا هستیم. گروههای الان کار میکنند که اصلاً نبودند.
اگر بخواهیم به طور اختصاصی درباره”آنوا” صحبت کنیم، یک سری سوال در حوزه زبانی این اثر پیش میآید. یکی اینکه شما چقدر به متن اصلی وفادار هستید و اصطلاحات و ضربالمثلهای آنها را چطور به زبان ما برمیگردانید و دیگر این که این”هوم” که در ابتدای دیالوگهای بازیگران میآید، نشانه چیست؟ در بعضی از جاها به نظر زاید هم میآید. چقدر ضرورت داشت که این مصطلح را هم ترجمه کنید؟
اینها برای این که بتوانند در جهان مطرح شوند به اجبار تن به زبانی میدهند که از زبانهای پذیرفته شده در دنیا است. مثل فرانسه یا انگلیسی. نفوذ کردن در فرهنگ غرب به این راحتیها نیست که در آن یک شرکت بزرگ انگلیسی چاپ و توزیع آن را در سراسر جهان بر عهده بگیرد. یک حوزه بزرگ و فرهنگی است که خارج از سیاستها عمل میکند. این خانم به این زبان آشناست و از بینش غربیها برای آثارش الهام گرفته هر چند که از اشارات کلامی و اعتقادات قومی خود هم بیخبر نیست. مثل اشاراتی که در متن کتاب هم هست.”هوم”، ”هوم” یک نوع واکنش خاصی که موضع شخص سوم را از طریق دو شخص دیگر مشخص میکند، بدون این که کلام به کار ببرند با صدا، تعجب و شگفتی را نشان میدهند. ما خیلی تمرین کردیم تا با برنامهریزی مثل موسیقی بشود. به ظاهر ساده میآید ولی آن چیزی که ما میخواستیم نشد. اگر اضافی میآید مشکل از متن نیست. ما نتوانستیم آن طور که میخواستیم در بیاوریم. عنصر خاصی هم نیست. البته اشارات خاصی از لحاظ آئینیها در کلام مطرح شده است ولی در این جا قابل اجرا نیست. در کل باید بگویم زبان نمایشی آن در حدی است که میتواند یک ساختاری را با شخصیتهای هشت گانه و چهار دیدگاه مختلف که در آنها وجود دارد را ارائه دهد و این نشان از پخته بودن و قدرتمندی نویسنده است. ما در کل قضیه که نگاه میکردیم به نظر نمیآمد که چیزی را جا انداخته باشیم به خصوص حساسیتی که نسبت به ترجمه و وفاداری متن داریم. حتی یک جلسه هم برای ما ناشناخته نبوده.
اگر بخواهیم از لحاظ ساختاری نمایشنامه را بررسی کنیم در کدام سبک و شکل قرار میگیرد. چون هم به نوعی فضا واقع گرایانه است و هم ساختار روایی و اپیک مطرح میشود.
میشود گفت که دیگر سبکها و شکلها به صورت مستقل عمل نمیکنند و نظریه و تجربه در هم ادغام میشود. اگر بخواهم دسته بندی کنیم نزدیک میشود به آثار واقع گرا ولی از طرفی به صورت روایی نقل میشود. به شیوهای که کلاسیکها و ”برشت” استفاده میکردند. یک اختلاطی وجود دارد. سبکها به هم کمک میکنند تا نظریههای نویسنده با هم جفت و جور شود. نوشتن یک مساله است ولی اجرا مساله دیگری است. کارگردان باید به این همه تضاد و تفارق سعه بگذارد تا بتواند همه آنها را جمع و به یکپارچگی برساند، برای همین کار سخت است.
درسته، ولی اگر اجرای خوبی نباشد همه این تضادها به ضرر نمایش تمام میشود. در بعضی جاها ما نمایش را خسته کننده ارزیابی میکنیم به نظر شما آیا مشکل در همین جا نیست. این که شیوه روایی با واقعگرایی ادغام شده؟
همه این عناصر به کارگردان کمک میکند که او بداند یا چه اجرایی روبرو است. در مورد راویها در جشنواره ما طبق متن جلو رفتیم ولی در این اجرا ما راویها را امروزی گرفتیم. با دیدگاه امروزی، سعی کردیم روایت را شرح دهیم. خط واصل بین اینها همان موضوعی است که پیش میرود. چون راویها همانهایی را تفسیر میکنند که تماشاگر میبیند و پرت نیست. منتهی اجرای مدرن راویها به ما این اجازه را داد تا دیدگاه امروز را وارد کار بکنیم نه آن دیدگاه سنتی گذشته و این اتفاق با اضافه کردن آن بچه درون کالسکه حل شد. چه چیزی باعث میشود که این تراژدی با کشته شدن مرد، نصیب”آنوا” بشود؟ این سوالی است که با چند داستان فرعی در نمایش پیش میرود و در آخر ما را به این نتیجه میرساند که وجود روایت در این نمایش چقدر ضروری است. میخواهم بگویم هشداری که ما از این نمایش میگیریم را سعی کردیم با امروزی کردن روایها آن را دم دستیتر و به روزتر برای تماشاگر مطرح کنیم. یعنی نگذاریم که تماشاگر به قول”ارسطو” در آن”مستغرق” شود. سعی کردیم عقل را هم به آن اضافه کنیم. ما در این اجرا سعی کردیم هر دو مورد را در تعامل با یکدیگر پیش ببریم چون هم دنیای عاطفی و تعقل در زندگی روزمره جاریست.
فکر میکنید از لحاظ اجرایی چقدر موفق بودهاید؟
قصه نمایش از سوی تماشاگر گرفته میشود. فقط ممکن است در مورد روایت و عنصر روای کمی مشکل پیدا کنند. یعنی راوی را نچسب ببینند و این در واقع مشکل اجرا نیست، بلکه باز میگردد به دانش هنری تماشاگر که میتواند سلیقهای هم باشد و باید بگویم قضاوتها در این اثر ناعادلانه و پیش داوری است. منتقدین ما متاسفانه وجودشان را راحت نمیگذارند تا کار را ببینید اصلاً چه میخواهد بگوید. ما برای گفتن یک چیز نیاز به ابزارهای متفاوتی داریم. برای همین قبل از این که به اینها پرداخته شود. شروع به قضاوتهای بیمورد میشود. آیا منتقدان به ابزارهایی که ما استفاده کردیم آشنا هستند؟ آیا فقط نظر کلی دادن میتواند قضاوت منصفانهای باشد؟ در تئاتر به نظر میآید که خیلی راحت میشود نظر داد ولی این طور نیست. ما باید بدانیم وقتی بازیگر در صحنه از بیانش استفاده میکند از چه طریقی به آن رسیده و با این صدا چه امکاناتی و چه محدودیتهایی دارد؟ برای همین ابزار بیان را نمیشناسند. به میل خودشان سوال میسازند و جواب آن را همان طور میدهند که خود میخواهند. مشکل ما این است. متاسفانه، ولی من از خودم مطمئنم. بچهها خیلی خوب تمرین و کار کردند و نمیتوانم از قضاوت دور از این حرف بگذرم که به دلیل ناهمگونی بازیگرانم که بعضیشان حرفهای و بعضی هم تازه کار بودند نتوانستیم گروه همگون و یکپارچهای را برای کار آماده کنیم ولی با این تفاسیر به خواستهمان رسیدیم. هر چند که سنگهای زیادی را پیش پای ما قرار دادند و سعی کردند نمایش ما را موقعی اجرا کنند که در هیاهوی نمایشهای دیگر گم شود ولی ما ناامید نیستیم و کار خودمان را تا به سرانجام نرسانیم تعطیل نمیکنیم. همه اینها آمده و رفتهاند چنان چه در گذشته هم گروههای زیادی آمدند و رفتند ولی ما همین روش را پیش گرفته و تا حالا کار اجرا کرده و در آینده هم اجرا خواهیم کرد. گله و شکایتی ندارم. ما آن طور که فکر میکنیم کار میکنیم.