نگاهی به نمایشنامه” مجلس ضربت زدن ”اثر بهرام بیضایی
بیضایی نمیخواهد در چهارچوب ساختار کلاسیک و تعزیه خود را حبس کند، او نیاز جامعه را میداند و مخاطب را در شکلگیری درام وارد میکند. این ورود متکی به تکنیک فاصلهگذاری است. اگر نویسنده، کارگردان و گروه هنرمندان و دستاندرکاران نمایش در کنار چهار شخصیت اصلی ( ابن ملجم، اعرابی یکم و دوم و قطامه ) در متن حضور فعال دارند، به این دلیل است که با بر داشتن فاصله زمانی و مکانی درک و الاتری از موقعیت تراژیک ممکن شود.
رضا آشفته:
نمایشنامه” مجلس ضربت زدن ” به قلم بهرام بیضایی درباره ابن ملجم یا امام علی(ع) است. در طول متن نیز بر سر این موضوع بحث میشود که چرا نباید علی(ع) را در صحنه نشان داد؟ در حالیکه چند صد سال قبل چنین امری در شبیه سازیها متداول بوده است و گویی ما از زمان عقب ماندهایم.
بدیهی است که امام علی(ع) در شب نوزدهم ماه رمضان توسط ابن ملجم، یکی از خوارج در مسجد کوفه ضربه شمشیر میخورد و در 21 ماه رمضان شهید میشود. بیضایی هم به عنوان نویسنده این موقعیت تراژیک و تاریخی را دستمایه نمایشنامهاش قرار میدهد، تا درسالهای اخیر و با گذشت 14 قرن آن شرایط را دوباره زنده کند.
اگر در زمان امام علی(ع) سه تن از خوارج مأمور میشوند که علی(ع)، معاویه و عمروعاص را به دلیل رعایت عدل، ظلم و مکر وپذیرش رأی حکمیت از بین ببرند، امروز هم چنین اتفاقاتی به گونهای دیگر در حال تکرار است. بنابراین مجلس ضربت زدن گذشته و تاریخ را بستری برای بیان بحرانهای سیاسی و اجتماعی امروز قرار میدهد تا انسان را نسبت به تکرار تاریخ آگاه سازد.
چالشهای چندگانه
مجلس ضربت زدن در 10 صحنه به هم پیوسته برای اجرا تنظیم شده است. در این 10 صحنه شخصیتهایی به نام ابن ملجم، اعرابی یکم و دوم، قطامه، کارگردان، دستیار و نویسنده حضور دارند. 12 صحنه پا (همسرا) نیز در حاشیه صحنه میایستند تا در لحظات مورد نیاز مکمل اجرا باشند.
بیضایی صحنه یکم را این گونه آغاز میکند:
با روشن شدن صحنه بازیگر ابن ملجم دیده میشود که درست وسط نور، پشت به تماشاگران، دو شمشیر عربی را به هر سو میچرخاند و میگرداند و گونهای تمرین جنگی و آماده سازی را به نمایش در میآورد و یکباره در همان حال ناگهان میچرخد ( ص . 7 )
بیضایی درباره این لحظه در صفحه 81 و صحنه دهم از زبان ابن ملجم میگوید:
ـ من به شما میخندم. شما که گویا نیکید. شما نیکان همگی از صحنههای آینده حذف میشوید؛ تنها من میمانم که بدترینم ! هیچ صحنهای شما را نشان نخواهد داد به خاطر اینهمه نیکیتان. منم که در نورم و بر سکو ! من به نیکی شما میخندم اگر مایهی حذف شماست ! آنها که شما را حذف میکنند کاری جز این نمیکنند که من کردم !
بنابراین در فاصله این صحنهآرایی و خطابه آنچه بر علی (ع) میگذرد، یعنی چگونگی شکلگیری یک قتل، تصویر میشود. در ابتدا بیضایی اشاره به” بازیگر ابن ملجم ” میکند، و در خطابه ما ابن ملجم را میبینیم، و در این فاصله گذاری آنچه شنیده و دیده میشود، استدلال و منطق بیضایی درباره یک واقعه است. البته او نیز در پایان اعتراف میکند که از همه آنچه تخیل کرده فاصله میگیرد، بلکه خواننده ( تماشاچی )خود به قضاوت و داوری درباره آدمها و موقعیت بنشیند. ساختار درام مجلس ضربت زدن بدون رعایت اصول ارسطویی، و با انطباق بر پیکره تعزیه ایرانی و بهرهمندی از اصول درام سیاسی قرن بیستم و فن خطابه (سرپوش نهادن بر سر خطیب و از زبان امام نقل گفتن )شکل میگیرد.
بیضایی نمیخواهد در چهارچوب ساختار کلاسیک و تعزیه خود را حبس کند، او نیاز جامعه را میداند و مخاطب را در شکلگیری درام وارد میکند. این ورود متکی به تکنیک فاصلهگذاری است. اگر نویسنده، کارگردان و گروه هنرمندان و دستاندرکاران نمایش در کنار چهار شخصیت اصلی ( ابن ملجم، اعرابی یکم و دوم و قطامه ) در متن حضور فعال دارند، به این دلیل است که با بر داشتن فاصله زمانی و مکانی درک و الاتری از موقعیت تراژیک ممکن شود.
بیضایی چالشهای چندگانهای را بهانه شکلگیری درام خود قرار میدهد، تا کنشهای متعدد و متنوع ظرفیت پذیرش و ورود به دادههای موقعیت را بالا ببرد، تا در نهایت خروجی ـ استدلال درباره آنچه دیده و شنیده میشود، بالاتر برود. بیضایی در ابتدا چالش ابن ملجم با خدا و علی(ع) را مطرح میکند، و در ادامه با ورود قطامه این چالش بعد دیگری به خود میگیرد. ابن ملجم در پذیرش عشق قطامه و تحریک هوس آلود این زن چالش با خود را ادامه میدهد.
در ادامه با ورود نویسنده ( به نمایندگی از سوی بیضایی ) ، میبینیم که او نیز در چالش با خود، دیگری و جامعه به سر میبرد. نویسنده از یک سوی مانده است که تن به نگارش چنین متنی بدهد یا نه؟ برای آنکه در ترس و تردید به سر میبرد مبادا این حرکت تله باشد، و یا فقط یک پیشنهاد برای انجام یک کار خلاقه و هنری؟
نویسنده نمیداند چرا شرایط امروز نمیطلبد تا قدیسین را بر صحنه به نمایش گذاشت؟ و همین عرصه و تنگنا را دستاویزی برای رسیدن به یک موقعیت پر چالش و داغ قرار میدهد که در بالا به آن اشاره شد. در ضمن او باید رضایت گروه هنری را جلب کند و در نبودن امام علی(ع) از پس قدرتنمایی این اسطوره مذهبی و عدالتجو بر آید.
چالشهای ریز دیگری هم در متن مشاهده میشود که مربوط به دیگر شخصیتهاست، اما همان چالشها مرتبط با نویسنده و ابن ملجم است که در گرهافکنیها و گرهگشاییها و فراز و نشیبهای دراماتیک مؤثر خواهد بود و درام مجلس ضربت زدن از برآیند آنها شکل میگیرد. مطمئناً در همسویی و موازات این چالشهاست که چنین پیکره چند لایه، منسجم و قابل درکی ایجاد میشود و با حذف آنها ما فقط با یک روایت تاریخی و دانسته روبرو میشویم. همانا هنر بیضایی هم در رسیدن به ساختاری منطقی و دراماتیک است که روایت تاریخی را به اثری در خور تامل بدل میسازد.
بیضایی به منطق و عقلانیت در درک آدمها و اتفاقات بها میدهد، تا با کمرنگ شدن رابطه حسی بر قدرت خود و آگاهی بیفزاید. همچنین علی (ع) را به عنوان نمونهای از دستگاه عدالت اجتماعی به کل دنیا و آدمهایش تعمیم دهد. چرا که علی(ع) منحصر به شیعیان او نیست، بلکه هر انسان عدالت جویی میتواند از منظر این اسطوره مذهبی به درک درستی از عدالت برسد زیرا علی به بهترین نحو ممکن مساوات و برابری را برای همگان بیان کرده است.
ایران ستیزی
نمایشنامه” مجلس ضربت زدن ”بیضایی از چند لایگی قابل تعمقی برخوردار است. او در لایه سیاسی به ایران ستیزی ابن ملجم و خوارج تاکید میکند، تا به گونهای شیعی شدن ایرانیان را در بستر تاریخی تصویر نماید. ابن ملجم و اعراب بارها برای تحریک شدن علیه علی(ع) از عجم و ایرانیان به گویی میکنند، تا انگیزه قویتری برای قتل امام ایرانیان داشته باشند. به این جملات توجه شود:
ـ چه میگویی از چشم پاکیاش با زنان ایرانی که در زنجیر آوردند؟ آیا آنها را آزادان نخواند؛ و نگفت تا به میل خود شوی گیرند؟ ( ص . 150)
ـ آیا عرب مساوی است با عجم؟ (ص . 150 )
ـ از حکمتش بگو؛ و کلماتش که ورد زبانهاست !
ـ چیزی نیست جر پندنامههای خسروان و اندرزنامههای مو بدان که سلمان فارسی از مزگتهایشان با خود آورد !
ـ باز هم عجم؟ مرا تیر بر هر رگ میزنی با این کلمات ! ( ص. 110 )
معاصر سازی
بیضایی بر آن است تا با معاصر کردن موقعیت قتل امام علی(ع) مخاطبش را نسبت به مسایل تکرار شده در تاریخ آگاه سازد. مساله علی اگر اجرای عدالت است، هیچگاه عدالت خواهی از ضمیر انسانها پاک نشده و همین امر مهم در ضمیر نا آگاه انسان ته نشین شده تا در آخر زمان آرمانی رنگ عینی به خود بگیرد. و گرنه انسان هیچگاه نتوانسته در بودن و گسترش عدالت موفق باشد چرا که عدالت از سوی ظلم و مکر انسانی همیشه تمدید شده است. مگر ستمگران و سیاسیون در سایه سار عدالت میتوانند به رویاهای خود جامه عمل بپوشانند؟
بیضایی نمیخواهد مخاطبش در لباس ابن ملجم و قطامه فرو رود، و از منظر بد خواهی این دو انسان بر مساله حاد موقعیت تاکید کند. بلکه او میخواهد با ایجاد فاصله و حضور قابل لمستر همه چیز در لحظه اکنون قابل رویت و تفسیر باشد.
او چند بار به مسایل امروز اشاره میکند، و قتلهای زنجیرهای را نمونهای از بی عدالتی تلقی میکند که هیچ توضیحی دربارهاش داده نمیشود !
حتی بیضایی در پایان نویسنده را بر آن میدارد که خود با نهادن سرپوش نقش علی، خطابهی او را به استحضار تماشاچیان برساند. این یکی شدن اضطراری نیز بر مبنای یکی شدن زمانها، مکانها و آدمهاست که تحلیل یکپارچهای را بر شرایط تحمیل شده بر انسان و سرنوشت محتوم ایشان میگستراند.
اقتصاد
اقتصاد یکی از لایههای اصلی متن” مجلس ضربت زدن ” است. بدیهی است که عدالت اجتماعی در بستر عدالت اقتصادی و مادی معنا مییابد. اگر همه به یک میزان از نیازهای مادی ارضاء شوند، آن وقت دیگر نیازهای متعالی نیز به یک میزان برآورده خواهد شد.
بیضایی اقتصاد و نیازهای آدمها را بارها در طول متنش مورد تاکید و یادآوری طنزآمیزی قرار میدهد، تا مخاطب را نسبت به بودن یا شکل گیری یک اجرا آگاه کند. او دستیار و چای آوردنش برای عوامل اجرایی را که هرگز با نبودن آبدارچی محقق نمیشود، بهانهای برای بر هم ریختگی نظم مادی و اقتصادی آدمها میکند. وقتی آنها نمیتوانند چای بخورند، با همان حالت عصبی بر نیازها و کمبودهای مادی خود اشاره میکنند. در ادامه در مییابیم که بودن در این لباسها و نقشها هم شاید بر پایه انگیزه مادی باشد.
ابن ملجم: این چای چی شد؟
دستیار: میرم دنبالش. همه بزرگ؟ ( ص 170)
دستیار: آبدارچی نبود. رفته پی برنج و روغن تعاونی !
[هیاهوی اعتراض آمیز همگی؛ اعرابی یکم به اعرابی دوم نزدیک میشود.]
اعرابی یکم: یه صد و چهل قسمتی هست تو شبکهی سراسری. شیش ماه بارتو میبندی؛ ضمانتش با من ! میخوای هلت بدم جلو؟ ( ص . 19 )
دستیار: آبدارچی ول کرده رفته مسجد، دنبال وام مسکن کارمندی. میبخشین؛ سماور هم سوخته ! ( ص . 41 )
دستیار: آبدارچی رفته پی پاداش و اضافه کاری. در آبدار خونه بسته، عین قلعهی خیبر ! ( ص . 51 )
همین تکرار و تاکید بر شرایط نابسامان اقتصادی لایه طنزی را در ساختار متن ایجاد میکند، تا دقایق کوتاه و مفرحی برای تماشاچی ایجاد شود، و همین لحظات مسبب درک لحظات با شکوه و پر محتوای اثر بشود.
بیضایی حتی انگیزه مادی( تهیه چای )را تصویری برای تفاوت گرایشهای فکری و با زبان طنز تأمین نشدن دموکراسی در جامعه میکند. دستیار به همه پیشنهاد چای میدهد، اما دیگران هر یک سلیقهی متفاوت خود را از این چای درخواستی بیان میکند اما این چای هرگز به لب خشکیده و تن خستهیشان نوشانده نمیشود !
زبان و ساختار
بیضایی بر خلاف آثار تاریخیاش که در آنها به جاری شدن زبان آرکائیک و استفاده از لغات سنگین و رنگین تاکید کرده است، در مجلس ضربت زدن به زبانی ساده و روزمره استناد میکند. او چه در پردازش آدمهای تاریخی( ابن ملجم، قطامه و اعرابیها ) و چه در بیان آدمهای امروزی از زبان ساده استفاده میکند. او در این متن زبان را عنصری در خدمت بیان محتوای اثر میداند، و از آن فراتر زبان و محتوا را در خدمت ساختار بخشی به متن میگذارد تا با بیانی متفاوت و خلاقه؛ انگیزهی محکمی را برای تفکر پیرامون بدیهیات روزمره فراهم کند.
بیضایی دانستهها را از تخیل خود و گروه هنرمندان و تماشاچیان عبور میدهد تا نقبی به حقیقت کتمان شده زده شود.
علی(ع) به عنوان یک انسان کامل تجربه شگرفی از رو در رویی با مشکلات و بحرانهای انسانی داشته است. او بر سر برقراری عدالت جان خود را فدا میکند، تا همه متوجه ماهیت درونی خود باشند و هرگز با پیروی از ظلم و مکر در جهت نابودی عدالت پیشگامی نکنند. متأسفانه انسان خطا کار غرق در نیازهای مادی و شهوانی خود است، و نمیداند که ناخواسته تن به رذلیتهای ناممکنی میدهد که نابودیاش را رقم خواهد زد.
در صحنه هشتم، نویسنده در جلد امام فرو میرود، تا تماشاچی را از تخیلات و خرافات دور سازد، و به علی(ع) به عنوان یک انسان زمینی بنگرد و دردها و آلام او را از خود بداند، تا با نگرهای منطقی راه عدالت خواهانه و انسان دوستانهای را برای تکامل خود تجربه کند.
نویسنده: وای بر آن که برده کند، و آن که بردگی خواهد! وای بر آن که نام و خون کسی را نان و آب خود کند ! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافتهی من برای رواج سکههای قلبتان ! به ذوالفقار خون چکان برای کشتن روح زندگی ! و اشک ریختید بر مظلومیت من تا ساده دلان را کیسه تهی کنید ! ( ص . 68 )