گفتگو با سمیرا سینایی کارگردان نمایش” کاغذبازی”
من بیشتر دوست دارم با نور و طراحی صحنه فضاسازی کنم. از همه مهمتر بیشتر تمرین کنم تا به ایدهآلام نزدیک شوم ولی متاسفانه یک چنین امکانی برای من و خیلیهای دیگر مهیا نیست.
جمال جعفریآثار:
اشاره:
نمایش”کاغذبازی” به کارگردانی سمیرا سینایی، تا چندی پیش در تالار مولوی روی صحنه بود. این اولین تجربه کارگردانی سینایی در عرصه تئاتر بود. او را تا به حال در مقام طراح صحنه و لباس سینما و تئاتر میشناختیم. با او پیرامون اجرای اخیرش گفتوگویی انجام دادهایم.
چه نامی برای شیوه اجرایتان میتوان گذاشت؟
دوست دارم از این نمایش به عنوان کار تجربی و کارگاهی یاد و شناخته شود. اما خیلیها اسم پرفورمنس را هم بر آن میگذارند:
چه تفاوتی بین تئاتر پرفورمنس و تئاتر تجربی وجود دارد؟
تئاتر تجربی بر اساس اتود و همکاری گروهی در کارگاه شکل میگیرد. در حالیکه در تئاتر پرفورمنس علاوه بر بازیگر، عوامل بیرونی چون نور، بدن، فضاسازی صحنه و غیره نیز در آن نقش دارند. حتی یک عنصر به عنوان یک شخصیت نقشی را بر عهده میگیرد. این حداقل تعریفی است که من از اجرای نمایشهای پرفورمنس دارم. به نوعی بدن و زبان بدن نقش عمدهای بازی میکند. در تئاتر تجربی هم کم و بیش همین اتفاق میافتد. ولی در مجموع نمیدانم چه تفاوتی با هم دارند.
با توجه به تعاریفی که دادید، بدن و نور و حرکات صحنهای بطور قابل ملاحظهای در کار شما دیده میشود. آیا میتوان گفت که نمایش شما پرفورمنس است؟
نمیدانم، شاید آنها که تعاریف را بیشتر بلدند میتوانند این نام را روی آن بگذارند ولی واقعیت این است که ما با ایدهای دور هم جمع شدیم و ضمن بسط آن ایده وارد یک کار گروهی و تجربی شدیم. از همین اتودها هم متن و فضای اصلی کار زاییده شد. در واقع صحنهها و متن بر اساس اتودها شکل گرفت ولی تاکید من بر روی بدن و رقص بود. امیدوار بودم با حرکات بدن به جایی برسم که بازیگرانمان استعداد خود را در زمینه حرکت بدن کشف کنند. مهم این بود که ارتباطشان را با موسیقی و فضا بتوانند کاملتر کنند. 15 سال پیش در مجارستان تئاتری را دیدم که خیلی مجذوب آن شدم. آن تئاتر به لحاظ فرم و سبک قابلیت اجرا در هر کجای جهان را داشت. چند سال بعد از دیدن این نمایش فرصتی پیش آمد تا در اردویی نمایشی را اجرا کنم. شرایطش خیلی سخت بود. مثلاً ما نباید از هیچ ابزار و عنصری به عنوان دکور یا لباس استفاده میکردیم. آن موقع فکر استفاده از کاغذ به ذهنم رسید و شروع به اتود زدن با کاغذ کردم که همان موقع هم استقبال خوبی از آن شد. منتهی این الگو برایم آنقدر ناپخته بود که تمام این سالها طول کشید تا بالاخره امروز نمایش” کاغذ بازی” را اجرا کردم. به شخصه این نمایش را به عنوان یک تجربه کارگردانی نمیبینم فقط در حدی میبینیم که نمایشی طراحی و فضا سازی شده است. همچنین به عنوان طراح صحنه خیلی دوست داشتم با نور کار کنم ولی امکانش وجود نداشت.
خانم سینایی برای کار شما میتوانیم بگوییم یک طراح صحنه، کارگردانی هم کرده یا اینکه یک کارگردان، طراحی صحنه هم میکند؟
نه، یک طراح صحنه که تجربه کارگردانی کرده درستر است. من بیشتر دوست دارم با نور و طراحی صحنه فضاسازی کنم. از همه مهمتر بیشتر تمرین کنم تا به ایدهآلام نزدیک شوم ولی متاسفانه یک چنین امکانی برای من و خیلیهای دیگر مهیا نیست. واقعاً نمیدانم برای چه کار تئاتر میکنیم چون فقط به کمیت بها داده میشود. اصلاً مهم نیست که چقدر کیفیت کار بالاست! برای همین نمیشود خیلی تجربه کرد و در آن پیشرفت نمود.
اگر قرار باشد نمایش دیگری اجرا کنید. باز هم به سمت همین فرم و سبک میروید؟
بله. ولی ایدهآل اینست که یک همفکر برای کارگردانی مشترک پیدا کنم. چون وقتی این اتفاق بیافتد. بیشتر میتوانم ذهنیت و فضای لازم را با توجه به ایدههایم پیاده کنم.
از این جهت این سوال را پرسیدم که مطمئن شوم گرایش شما به سمت طراحی صحنه است یا کارگردانی؟
گرایش من به سمت همین نمایشی است که الان دیدید. منتهی در جهت کامل شدن.
اسمی هم نمیتوان روی آن گذاشت؟!
کلیپ نمایشی. اگر قرار بود در کار سینما وارد شوم بیشتر به کارگردانی اینگونه کلیپها گرایش پیدا میکردم چون فضای سورئال اینگونه کلیپها برایم جالب است. مثلاً از جمله طرحهایی که آن موقع برای اجرا به ذهنم رسید ساختن فضای سورئال بر اساس اشعار ”فروغ فرخزاد” بود، نه اینکه فقط اشعارش خوانده شود بلکه نشان داده شود. همه مدتهاست که هنرها خیلی بهم نزدیک شدهاند. مثلاً سینما با انیمیشن سالهاست که تطبیق داده شده. سایر هنرها هم خیلی در حال نزدیک شدن هستند. اسمشان را نمیدانم ولی حتماً اسمی روی آنها گذاشتهاند.
چرا از ایدهها سورئالیستی در اجرای این نمایش استفاده نکردید؟
بادبادک به پرواز در آمده در صحنه، ایدهای بود که اگر درست اجرا میشد خود به خود در صحنه میچرخید. ممکن است این فضای سورئال که اشاره کردید در داستان نمایش در آمده باشد البته در همینجا هم میتوان رگههایی از فضای سورئال را دید، مثلاً آنجائیکه مرد کاغذی با سیب میآید و یا رقص عروسی میکند. میگویم این فضا را دوست دارم ولی همه چیز به امکانات نمایش باز میگردد اگر امکانات داشتم مثلاً پرندهای طراحی میکردم که از این طرف سالن به طرف دیگر پرواز کند.
اگر بخواهیم به تعریف شخصی از تئاتر برای ایران معاصر برسیم، چقدر به ضرورت رسیدن به این تعریف معتقدید؟
تئاتر بصورت تئاتر کلاسیک همیشه بوده و ما آن را به عاریه از غرب گرفتیم. حالا اگر بخواهیم به این ساختار کلاسیک دست ببریم و ساختار و شکل آن را بر اساس معیارهای خودمان از نو بسازیم، لازمهاش شناخت تئاتر آنهاست. لازم است که فرهنگ آنها را بشناسیم و به توانایی هایمان واقع بینانه نگاه کنیم. نمیتوانیم فقط بصورت شنیداری، بدانیم در آنسوی جهان مقولهای به نام تئاتر وجود دارد و یکدفعه تصمیم بگیریم تئاتری از خودمان بسازیم که علاوه بر جهانی بودن، بومی هم باشد. به نظرم لازم است که تئاتر ملی داشته باشیم. ولی هنر یک مساله جهانی است. معتقدم باید راستگو باشیم و اصالت خودمان را حفظ کنیم و از دیدگاه ایرانی به جهان نگاه کنیم چون طبیعی است که آنها شکسپیر را خیلی بهتر از ما اجرا میکنند و اگر ما میخواهیم به آنها برسیم باید با خودمان راستگو باشیم. همانطور که یک فرنگی نمیتواند تعزیه را به خوبی ما اجرا کند، ما هم نمیتوانیم نمایشنامههای آنها را به خوبی اجرا کنیم.
به نظرم فضای کلی تئاتر ما نسبت به اجرای نمایشهای با مضامین پرفورمنس و فرمیک، موضع دارد. هرچند که دولت از اینگونه نمایشها حمایت میکند ولی این تعارض در بین اهالی تئاتر دیده میشود. به نظر میرسد باید یک آشتی و یا تعاملی بین این دو نگرش در جامعه ما بوجود آید. شما چه نظری دارید؟
ایده آلش اینست که ما سالنهای متعدد تئاتر داشته باشیم و انواع و اقسام نمایشها در آن اجرا شود تا درباره هر کدام در جای خودش صحبت شود. متأسفانه این اتفاق نخواهد افتاد و این تعارض ادامهدار خواهد بود. ببینید نمیتوان نمایش مرا با کسی که مثلاً نمایش داستانی و رئال اجرا میکند مقایسه کرد!
این سوءتفاهم از آنجا ناشی میشود که امکانات تئاتر ما محدود است و همه مدعی هستند و در این بین ممکن است تئاتر تجربی قربانی شود.
پاسخ من اینست که حداقل هر تئاتری دو سال یک بار امکان اجرای یک نمایش در دو را داشته باشد. واقعاً طاقت دیدن یک نمایش رئالیستی خسته کننده را ندارم. بگذارید تجربه خودم را بگویم؛ در یکسالی که مجارستان بودم، حداقل سه روز در هفته تئاتر میدیدم. بعد از یک مدت آنقدر تئاتر کلاسیک و رئالیستی و موزیکال دیدم که دیگر از مقوله تئاتر بدم آمد و آنقدر تکراری بودند که تصمیم گرفتم دیگر سراغ تئاتر نروم تا اینکه اتفاقی افتاد و من با نوعی تئاتر بی کلام و متکی بر فرم آشنا شدم. همین جنس تئاتر باعث علاقمندی دوباره من به تئاتر شد. به نظرم انواع تئاتر باید در کنار هم رشد کنند و حضور داشته باشند.