در حال بارگذاری ...

گزارش از پشت صحنه نمایش «‌تنها راه ممکن » به کارگردانی محمد یعقوبی

تمرینات « تنها راه ممکن » درست قبل از اجرای نمایش « گلهای شمعدانی » در سالن دو تکه شده «‌چهارسو» انجام می شود . در این نمایش هم مثل کارهای قبلی یعقوبی تعداد بازیگران زیاد است .


مریم رضا زاده : سه ، دو ، نور
بازیگران به ردیف روی سکویی نشسته اند و درست مثل بازی « هپ » پشت سر هم جملاتی را می گویند : خوش به حال اونایی که فقط مشکل عشقی دارند ، خوش به حال اونایی که صد سال بعد به دنیا می آیند ، خوش به حال من ... همه می خندند و بعد تاریکی .
به گزارش سایت ایران تئاتر ، تمرینات « تنها راه ممکن » درست قبل از اجرای نمایش « گلهای شمعدانی » در سالن دو تکه شده «‌چهارسو» انجام می شود . در این نمایش هم مثل کارهای قبلی یعقوبی تعداد بازیگران زیاد است . گروه همه جا پخش هستند .
بهروز بقایی ، آیدا کیخانی ، پگاه طبسی نژاد ، ناهید مسلمی ، جواد مولانیا ، مهدی صباغی ، امیر حسین حسینی ، شبنم خزلی و ستاره مرتضایی در کار حضور دارند . یعقوبی اشاره دارد که متن در کارهای من تا روز اجرای عمومی مدام در حال تغییر است و در این باره می گوید : در خلال تمرینات کار با ایده های اجرایی کامل می شود . اگر پیش از اعلام نتایج باز بینی ایده اجرایی نمایش در متن ارائه می شد و از طرفی کار هم رد می شد آن وقت نمی توانستیم دیگر آن را بنویسیم چون کار برایم بیات می شد .
از طرفی اجرای همزمان « گلهای شمعدانی » و تمرینات این کار باعث شده است که فرصت کافی برای پیاده کردن دقیق ساختارهای ذهنی ام را نداشته باشم .
یعقوبی حتی با یادآوری اجرای « گلهای شمعدانی » و شیوه خاص اجرای آن می گوید : حتی در نمایش « گلهای شمعدانی » هم بازیگران تا روزهای آخر نمی دانستند که دقیقاً‌ چه اتفاقی قرار است بیافتد . از طرفی ترجیح می دهم که تماشاگر با دیدن نمایش غافلگیر شود .
با این وجود « تنها راه ممکن » از هشت اپیزود با نام های ناگفته ها ، افسانه ، اپیدمی خنده ، پدر ، فرشته ای دیگر به دنیا می آید ، پژواک و تنها راه ممکن شکل گرفته است .
قبل از هر اپیزود ، راوی داستانی را روایت می کند . همه چیز درباره « مهران صوفی » نویسنده نا کام ادبیات نمایشی است .
تاریکی – نور :
بهروز بقایی در مرکز صحنه با روزنامه ای در یک دست و سیگاری در دست دیگر نشسته است .
مادر بر روی صندلی در حال گرفتن شماره و دختر و پسر خانواده د رحین ترک خانه هستند .
واژه های دوستت دارم و عزیزم در پس فحشهای « نفرت انگیز » و « متنفرم » و ... جای می گیرد . بازیگران جا به جا می شوند و با اعلام نور گروه بعدی جایگزین می شوند .
خنده ای عصبی بر لب می گوید : « دیگر آدمهای محترم هم دست به کار شده اند . به سختی می شه آدمهای بی غل و غش را پیدا کرد » به دنبالش فریاد می زند و صحنه دوباره تغییر می کند .
این نمایش هم مثل کارهای قبلی یعقوبی به زندگی اجتماعی آدمهای اطرافش می پردازد . خودش درباره این شباهتهای موضوعی و ساختارهای همسان می گوید : « بعضی از موضوعات وجود دارند که به نوعی مسائل همیشگی من تا به امروز بوده و هستند . مثلاً‌ از« زمستان ۶۶» تا امروز ، همیشه یکی از مسایل مهم برای من مشکلات بین زن و مرد بوده است که تا به امروز به نوعی در تمام کارهایم تکرار می شود .
یا موضوعی مثل « مهاجرت » را از «رقص کاغذ پاره ها » وارد کارهایم کرده ام . « خود کشی» هم یکی دیگر از مسائلی است که بیشتر نمایش هایم به نوعی به آن اشاره داشته ام .
در واقع احساس می کنم که این مضامین من را به گونه ای تحت تأثیر قرار می دهند و معتقدم که همچنان باید درباره آنها بنویسم ، اما در عین حال سعی می کنم در پرداختن به این موضوعات مشابه و تکراری از قصه های متفاوت استفاده کنم ولی با این حال ، هربار در ساختار تفاوتهای ریز و جزئی آنها در جنبه زیبایی شناسانه کار به کمک می آیند .
جلسه روانکاوی است و دوباره همه بازیگران جمع شده اند ، این بار همه با هم به بحث و تبادل نظر با هم می پردازند . گاهی مخالفت می کنند و گاه سکوت تا دوباره اعلام تاریکی شود .
بخش اول تمرینات تمام شده است و گروه نظرات خود را درباره تغییر قسمتهایی از کار می گویند.
شاید این «‌تنها راه ممکن » برای تکمیل کار و اجرای نهایی ایده های کارگردان باشد .