خاطرات چندین نسل هنرمندان از یک سالن جادویی تئاتر
تالار مولوی 42 ساله شد
پنجم آذر، سالروز افتتاح تالار مولوی است. به همین مناسبت، سایت ایران تئاتر به سراغ پری صابری (موسس این تالار)، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، قطبالدین صادقی، نغمه ثمینی و سعید اسدی رفته است تا به نقش این تالار در جریان تئاتر کشور و اجراهای خاطرهانگیز سالهای گذشته بپردازد.
کیمیا خطیبزاده: برای رهگذران هر روزه خیابان 16 آذر، اینجا فقط یک مکان معمولی است. یکی از ساختمانهای متعلق به دانشگاه تهران که چند ماهی است صدای عملیات بازسازیاش از جایی آن ور نردهها به گوش میرسد. برای رهگذران کم اطلاعتر شاید اینجا به سادگی ساختمان خدمات درمانی دانشگاه تهران باشد، همانطور که در سردر بیرونش نوشتهاند. شاید نمیدانند اگر از در فلزی وارد شوند، حوض آبی رنگ را رد کنند و از پلهها پایین بروند با مکانی روبهرو میشوند که به گفته بسیاری شروع کننده جریان تئاتر دانشجویی و حتی پیشروی کشور بوده است. که جایی پشت گرد و خاک بازسازی مجدد این تالار، صحنهای وجود دارد که کسانی همچون حمید سمندریان، پری صابری، علی رفیعی، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، اصغر فرهادی، محمد رحمانیان و بسیار بسیار کسان دیگر برای اولین بار کارهای خود را آنجا اجرا کردهاند. تالاری که 42 سال پیش به همت پری صابری تاسیس شده و حالا با خاطرات طلایی چندین نسل از تئاتر ایران پیوند خورده است.
پنجم آذر، سالروز افتتاح تالار مولوی است. به مناسبت این روز، سایت ایران تئاتر به سراغ هنرمندانی رفته که طی سالها در این تالار بازی کرده، کار روی صحنه برده، برایش نوشته و با آن زندگی کردهاند. تالاری که آغاز کننده جریانی منحصر به فرد در تئاتر ایران بوده، جریانی که با یک مکان شروع شد؛ انباری متروکه حوالی دانشگاه که طی مدتی کوتاه، پناهگاهی شد برای کسانی که صادقانه به تئاتر عشق میورزند. جایی که به گفته آدمهایی از نسلهای مختلف، در آن چیزی شبیه به جادو اتفاق میافتاده است.
تالار مولوی چگونه تاسیس شد؟
سال 47 است و پری صابری جوان، تازه از فرانسه بازگشته؛ جایی که در آن سینما و تئاتر خوانده و حالا آماده است با آموختههایش تاثیری بر فضای فرهنگی کشورش بگذارد. و برای شروع، چه جایی بهتر از دانشگاه تهران؟ اواخر دهه 40 است و دانشگاه نمیتواند پرشورتر و پر جنبوجوشتر از این باشد. سالهایی که دوران طلایی هنر دانشجویی، نه فقط در تئاتر، جایی میان کلاسها و دیوارهای دانشکده هنرهای زیبا اتفاق میافتد. پری صابری که خود به تازگی دوران دانشجوییاش را تمام کرده، میشود مسئول فوق برنامه دانشکده هنرهای زیبا. همین جاست که فکر تاسیس تالاری اختصاصی برای اجرای تئاتر به ذهنش میرسد: «10 سال قبل از انقلاب، من به پیشنهاد دکتر عالیخانی که از هم دانشگاهیان من در فرانسه بود، شدم مدیر فوق برنامه دانشکده هنرهای زیبا. آن موقع چند تا تالار در خود دانشگاه وجود داشت که میشد در آنها تئاتر اجرا کرد. یکی تالار خود هنرهای زیبا بود و دیگری تالار فردوسی دانشکده ادبیات که یادم است اولین کاری که در آنجا اجرا شد، «چشم اندازی از پل» آرتور میلر بود که سوسن تسلیمی در آن بازی میکرد. با وجود اجراهای بسیاری که در این تالارها داشتیم، به مرور احساس کردم مثل مهمانهای ناخواندهای هستیم که از تالار یک دانشکده به دانشکده دیگری میرویم. این شد که برای تاسیس یک تالار اختصاصی با رییس دانشگاه تهران صحبت کردم.»
دکتر عالیخانی که از همان ابتدا از ایده صابری حمایت میکند، میگوید که جای مناسبی برای تاسیس چنین تالاری وجود ندارد. اما اگر پری صابری بتواند چنین جایی را پیدا کند، از ایدهاش حمایت خواهد کرد. ایدهای که تا مدتها تنها از حمایت او برخوردار بود و صابری جوان باید به تنهایی و به پشتوانه موافقت رئیس دانشگاه دنبال کارهایش را میگرفت. پری صابری در گفتوگو با سایت ایران تئاتر از آن روزها بیشتر میگوید: «دکتر عالیخانی گفت برو بگرد و جایی پیدا کن و من همه جا را زیر و رو کردم. در نهایت انبار حدوداً متروکهای را پیدا کردم که تویش کتاب و خرت و پرت گذاشته بودند و طبقه بالایش نهارخوری دانشجویان بود. یادم است که فکر کردم اینجا را میتوان تبدیل کرد به یک سالن امروزی تئاتر که جوابگوی فعالیتهای دانشجویی باشد.»
پری صابری در ادامه اضافه میکند: «یادم است اولین جلسهای که با گروهی از مهندسان و فنیهای دانشگاه داشتیم برای تاسیس این تالار، همه با خنده و ناباوری طرحهای من را نگاه میکردند. باورشان نمیشد که بشود از همچون فضایی، سالن تئاتر بیرون آورد. اصلاً نمیدانستند یک سالن تئاتر به چه چیزهایی نیاز دارد.»
این میشود که تالار مولوی، آرام و بیصدا و به گفته پری صابری کم خرج، کم کم شکل میگیرد: «بعضی میگویند ما آن زمان زیاد خرج کردیم، اما واقعیت این نیست. ما با اضافات چیزهایی که از تالارهای دیگر دانشگاه مانده بود، وسایل تالار مولوی را فراهم کردیم. یادم است پردههای مخمل تالار فردوسی را که دیگر نمیخواستند، برداشتیم و استفاده کردیم. با این حال سعی کردیم تالاری در شأن جنبش دانشجویی راه بیندازیم.»
تالار مولوی در نهایت بعد از تلاشها و دوندگیهای فراوان در 5 آذر 1351 افتتاح میشود. تالاری که اسم خود را از علاقه شخصی پری صابری به بزرگان تاریخ ایران، مخصوصاً مولوی میگیرد. اولین اجرای رسمی تالار مولوی، دی ماه همان سال به صحنه میرود؛ «ملاقات بانوی سالخورده» به کارگردانی حمید سمندریان.
خاطرات یک نسل: آغاز مسیری نو
دی ماه سال 51 است و یک ماه از افتتاح تالار مولوی میگذرد. حمید سمندریان قرار است «ملاقات بانوی سالخورده» را به صحنه ببرد و تالار مولوی مملو از آدمها و دانشجوها و هنرمندان است.
قطبالدین صادقی، که آن زمان دوران دانشجویی خود را در دانشکده هنرهای زیبا میگذرانده است، درباره آن شب و اجرای «ملاقات بانوی سالخورده» به سایت ایران تئاتر میگوید: «آن شب بسیار به یاد ماندنی و خاطره انگیز بود. خانم جمیله شیخی قرار بود در نمایش بازی کند، اما لحظات آخر، خانم آذر فخر به جایش آمد. اجرای بسیار خوبی بود. خیلی از بچههای دانشجوی ما از دست اندر کارانش بودند.»
شبی که پری صابری با کمک حمید سمندریان و با حضور دانشجویانی که بعدها همگی از چهرههای شناخته شده تئاتر ایران شدند، رقم زدند و در خاطر بسیاری ماند؛ آغاز جریانی نو در تئاتر ایران، که به وسیله دانشجویان شکل گرفت.
دوران اوج و شکوفایی تئاتر
مهدی هاشمی که آن زمان در کنار کسانی چون داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی و گلاب آدینه از اعضای گروه تئاتر پیاده بود، خود یکی از این دانشجویانی است که در اولین شب اجرای «ملاقات بانوی سالخورده» حضور داشت. هنرمندی که بعدها با نمایشهایی چون «عروسی خون» و «همشهری» شبهایی به یادماندنی در تالار مولوی رقم زد. او درباره خاطراتش از آن روزهای تالار مولوی میگوید: «برای گروه دانشجویی ما، تالار مولوی بهترین مکان بود. بخت با ما بود که خانم پری صابری آن جا را تاسیس کرد و به ما کمک کرد جریانی در تئاتر دانشجویی ایجاد کنیم.»
مهدی هاشمی در ادامه از تجربه اجرای نمایش «خانه برنارد آلبا» میگوید؛ نمایشی با حضور فرح اصولی و سودابه اسکویی که خود هاشمی نیز در کنارشان به ایفای نقش میپرداخت: «چیزی استثنایی و غریب داشت در تالار مولوی اتفاق میافتاد. سر اجرای «خانه برنارد آلبا»، خود حمید سمندریان برای ما از پشت صحنه موسیقی زد، و استادمان آقای خسرو خورشیدی برایمان طراحی صحنه کرد و حتی خودش در اجرای آن نقش داشت. استادان ما آدمهای بزرگی بودند که در کنار ما کار میکردند و در اجراهای دانشجوییمان حضور داشتند.»
داریوش فرهنگ، از دانشجویان آن زمان هنرهای زیبا هم به سایت ایران تئاتر میگوید: «آن زمان کمترین تصوری نداشتم که تئاتر میتواند در یک انبار متروکه و جایی جز حالت کلاسیک آن اجرا شود. تالار مولوی برای ما همراه با یک حس نوستالژی و دلتنگیهای عاطفی و عاشقانه است. جایی که شور و هیجان و رنج و لذت در کنار هم برایمان اتفاق میافتاد.»
این کارگردان و بازیگر که خودش مثل تالار مولوی، متولد پنجم آذر است، با اشاره به موج فرهنگیای که در سالهای 46 تا 57 در ایران شکل گرفت، اضافه میکند: «آن سالها در همه زمینهها انگار داشت اتفاقی میافتاد. دوستان ما در دانشکده موسیقی و نقاشی و معماری هم جزئی از همین موج فرهنگی بودند. دورانی که به حق دوران طلایی دانشکده هنرهای زیبا بود.»
مهدی هاشمی در همین رابطه میگوید: «آن دوره، سالهای مهم زندگی ما بود. همانطور که دهه 40 دهه شعر بود و بعد از انقلاب سینما به دستاوردهای زیادی رسید، آن دهه هم دهه شکوفایی تئاتر بود و ما از نزدیک در تالار مولوی شاهدش بودیم.»
در همین سالهاست که پای اوژن یونسکو هم به تالار مولوی باز میشود و در سفرش به ایران و برگزاری جلسه پرسش و پاسخی در همین تالار به گفتوگو با دانشجویان آن زمان تئاتر مینشیند. روزی که برای بسیاری از علاقهمندان و دانشجوهای فعلی تئاتر هم روزی رویایی محسوب میشود. قطبالدین صادقی از این جلسه بیشتر میگوید: «اوژن یونسکو در همین تالار بود که با ما دیدار کرد و در جلسهای از کارها و ایدههای خودش گفت. آن روز را خیلی خوب به خاطر دارم که چگونه هیجان عجیبی همه را گرفته بود و گفتوگوهای پرشور زیادی در آنجا شکل گرفت.»
«ماشین نشینها»ی اصغر فرهادی
حالا دهههای 60 و 70 است. 20 سال از انقلاب گذشته و جوانان تازه کار آن زمانهای هنرهای زیبا، حالا از پیشکسوتان باسابقه تئاتر ایران هستند. حالا فرصت حضور نسلی جدید در تالار مولوی است. کسانی چون اصغر فرهادی، محمد رحمانیان، علیرضا نادری، نغمه ثمینی و بسیاری از هنرمندان باسابقه امروز.
سعید اسدی که برای مدتی مدیریت تالار مولوی را بر عهده داشت، در دهه 70 از دانشجویان تئاتر دانشگاه تهران بوده و به خوبی به یاد میآورد که اجرا در تالار مولوی آرزویی مشترک برای تمامی دانشجویان بوده است:« تالار مولوی برای کسانی که قبلا دانشجو بودند، یک نوستالژی است، برای کسانی که در این سالها در آن اجرا کردهاند، خاطره است و برای دانشجوهای فعلی تئاتر یک آرزوست. تالار مولوی حسی خوشایند و شیرین را همراه با غم غریبی همراه میآورد که ناشی از نوستالژی حضور چندین نسل در این تالار بوده است.»
نغمه ثمینی، نمایشنامهنویس و استاد دانشگاه تهران که خود بسیاری از اجراهای دانشجوییاش را بر صحنه همین تالار تجربه کرده است، از آن سالها میگوید: «در سالهای 70 تا 75 که من دانشجوی ادبیات نمایشی دانشکده هنرهای زیبا بودم، تالار مولوی مهمترین جایی بود که جوانها میتوانستند خلاقیت خودشان را نشان دهند. یادم است که همیشه بعد از تمام شدن کلاسهای دانشگاه، عادت داشتیم سری به آنجا بزنیم، حتی اگر اجرایی در آن زمان روی صحنه نبود. تالار مولوی نمیتوانست زندهتر و پرشورتر از آن باشد.»
در همین سالهاست که اجرای یکی از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا، روی همین تالار به صحنه میرود. اجرایی که بسیاری از دانشجویان و هنردوستان آن زمان به خاطر دارند. «ماشین نشینها» به کارگردانی اصغر فرهادی؛ نمایشی که پریسا بختآور در کنار اصغر فرهادی از بازیگرانش بودند. نغمه ثمینی در این رابطه میگوید: «نمایش «ماشین نشینها» یک اجرای بینظیر و درخشان از اصغر فرهادی بود که بر اساس متنی از علی خودسیانی به صحنه رفت. کسی در آن سالن نبود که تحت تاثیر این اجرا قرار نگرفته باشد. اینجا مکانی بود که اصغر فرهادی برای اولین بار به عنوان یک جوان خلاق شناخته شد؛ شناختی که برای خود من به واسطه اجرا «ماشین نشینها» در تالار مولوی پیش آمد.»
دین تئاتر دانشگاهی به تالار مولوی
سعید اسدی که حالا از مدرسان تئاتر دانشگاه تهران است، میگوید: «تئاتر دانشگاهی ما مرهون تالار مولوی است. جریان تئاتر دانشجویی میتوانست در یک دانشگاه حبس شود اما تالار مولوی این جریان را به جامعه آورد. هر دانشجویی که آنجا تجربه میکرد، انگار ما هم تجربه کرده بودیم. شبهای بسیاری را در آنجا به صبح رساندیم. انگار بعد از خانه و دانشگاه، تالار مولوی خانه سوم ما بود.»
سعید اسدی با اشاره به این مسئله که تالار مولوی همیشه محل تلاقی تجارب و روشهای نو بود، ادامه میدهد: «مثلا محمد رحمانیان خاطراتی از اجرا در این تالار در زمان جنگ دارد. زمانی که برق قطع میشد و آنها با چراغ زنبوری و شمع کار را اجرا میکردند. آنان درهای تالار را باز میگذاشتند که زمان آژیر خطر بتوانند از سالن خارج شوند.»
اسدی در ادامه تاکید میکند: «کسی نبوده و نیست که در جریان جدی تئاتر کشور حضور داشته باشد و گذرش به تالار مولوی نیفتاده باشد.»
آینده مبهم تالار مولوی: امیدی برای نسل بعدی تئاتر
در سالهای اخیر تالار مولوی درگیر ناآرامیها و تغییرات زیادی بوده است. بعد از استعفای سعید اسدی در سال گذشته، امیرحسین حریری مدیریت این تالار را بر عهده گرفته است. تالاری که از تابستان امسال در دست بازسازی است و به گفته امیرحسین حریری امید است تا پایان امسال آماده بازگشایی مجدد باشد. حالا برای نسل فعلی تئاتر ایران، آینده تالار مولوی نقشی حیاتی دارد. نسلی که امیدوارند مانند نسلهای قبلی تجربههایی نو در این تالار بیافرینند و این تالار را به اوج و شکوه قبلیاش بازگردانند. نسلی که با وجود تمام مشکلات و حواشی این سالهای تالار مولوی، همچنان حیاتش مدیون آن است. آن چنان که کسانی چون جابر رمضانی، اشکان خیل نژاد، محمد مساوات و بسیاری دیگر که الان در سالنهای حرفهای، مانند ایرانشهر تئاتر اجرا میکنند، کار خود را از این تالار آغاز کردند. با این حال اکثر دانشجویان و اعضای جامعه تئاتری ایران معتقدند که تالار مولوی با دوران اوج و شکوهش فاصله زیادی دارد.
قطبالدین صادقی درباره اثرگذاری آن زمان تالار مولوی و تفاوتش با فضای امروز میگوید: «آن زمان شور دانشجویی و فضایی نیرومند در دانشگاه تهران وجود داشت که دانشجویانی متفکر و اندیشمند مسبب آن بودند. کسانی که به نقش تئاتر در مسائل اجتماعی ایمان داشتند و با جامعه بیارتباط نبودند.»
پری صابری درباره مدیریت درست تالار مولوی به سایت ایران تئاتر میگوید: «تالار مولوی نیازمند کسی است که بتواند با درایت آنجا را اداره کند. دانشجوها به کسی نیاز دارند که با تحکم با آنها رفتار نکند و نیازها و علایقشان را درک کند. من دهه 40 چون به تازگی دوران دانشجوییام را تمام کرده بودم، میدانستم نیاز نسل جوان و هنرمند آن سالها چیست. تئاتر به سمت و سویی میرفت که نیازمند راههای مدرن و نو بود و دلیل تاسیس تالار مولوی هم ایجاد همین فرصت بود. فرصتی که امیدوار بودم با رفتن من هم برای دانشجویان ادامه پیدا کند و در سالهای بعدی هم امیدوارم ادامه داشته باشد.»
نغمه ثمینی آینده تالار مولوی را در گرو روشن شدن حواشی اطرافش میداند. این استاد دانشگاه معتقد است یک بار برای همیشه باید مشخص شود تالار مولوی به کجا تعلق دارد و ادامه فعالیتهایش را بر اساس روشن شدن این مسئله پی بگیرد: «در حال حاضر بدترین اشتباهی که درباره تالار مولوی اتفاق افتاده است، این است که تکلیفش یا خودش معلوم نیست. آیا به دانشگاه تهران تعلق دارد یا از اقمار تئاتر شهر است؟ به تئاتر دانشجویی تعلق دارد یا به تئاتر جوان؟ این تالار در حال حاضر وضعیتی بین زمین و هوا دارد و بزرگترین ضربه را هم از همین مسئله میخورد.»
ثمینی با اشاره به کارناوال انفعال که تابستان امسال با دانشجوهایش در خانه آو برگزار کرده بود، ادامه میدهد: «هر دانشکده تئاتری نیاز به یک سالن نیمه حرفهای تجهیز شده دارد که بیرون از فضای دانشکده بنا شده و به دانشجوها تعلق داشته باشد. در واقع جایی که ویترینی برای آن دانشکده باشد و تالار مولوی از نظرم باید همین نقش را برای دانشگاه تهران داشته باشد. همین کارناوال انفعال که کاری از دانشجویان من بود، میتوانست یک ماه صحنه تالار مولوی را پر کند و حتی برایش درآمدزایی داشته باشد. اما مجبور شدیم به تماشاخانههایی خصوصی مانند خانه آو مراجعه کنیم.»
سعید اسدی نیز با اشاره به اصرار بعضی برای تغییر هویت این سالن از یک تالار دانشجویی میگوید: «بعضی دوست دارند این تالار به تالارهای حرفهای متصل شود و هویت اصلیاش که مکانی برای اجراهای دانشجویی است تغییر پیدا کند. اما تاریخ این تالار تاکید میکند که اینجا مکانی است که باید با دانشجوها و برای آنها جان و حیاتی دوباره بگیرد.»
اینک در حالی که تالار مولوی در دست بازسازی است، باید منتظر ماند و دید آیا بعد از بازگشایی میتواند میراث دار گذشته با شکوه خود باشد یا نه؟