نگاهی به نمایش”جاده” نوشته”جرالد تئوبالتز” و به کارگردانی”علیرضا کوشکجلالی”
شاید بتوان از آثار ضعیف یا متوسط با تیزهوشی به اجرایی بهتر و قابل قبولتر رسید اما نمیتوان از شاهکارهای جهانی به اجرایی موفق رسید مگر آن که نگرهای قوی و نوآورانه در پس اقتباس باشد.
رضا آشفته:
نمایش”جاده” به کارگردانی”علیرضا کوشکجلالی” از آلمان را در جشنواره بیستوچهارم تئاتر فجر دیدیم و دریافتیم که همیشه هم اقتباس از آثار هنری برجسته و شاهکار پاسخگوی رسیدن به یک اثر جدید و ایدهآل نیست.
شاید بتوان از آثار ضعیف یا متوسط با تیزهوشی به اجرایی بهتر و قابل قبولتر رسید اما نمیتوان از شاهکارهای جهانی به اجرایی موفق رسید مگر آن که نگرهای قوی و نوآورانه در پس اقتباس باشد.
اگر بخواهیم منصفانه درباره”جاده” کوشک جلالی قضاوت کنیم باید بگوییم که در اثرش جای”یک پیشنهاد خوب” اجرایی خالی است.
فیلم”جاده” به قول کوشکجلالی یکی از ده فیلم مهم تاریخ سینماست. او که با چنین علاقه وافری به”جاده” نگاه میکند چرا در زمان اقتباس و اجرای یک نمایش تقلا نمیکند که چیزی در حد و اندازه آن اثر ارائه کند. این حد و اندازه از طریق یک اجرای متفاوت یا برداشت آزاد یا برداشت وفادارانه متکی به تکنیکهای قوی ممکن میشد. اما در اجرای نمایش”جاده” آن قدر همه چیز معمولی به نظر میآید که تماشاگر آشنا به آثار فلینی صد آه و افسوس میفرستد که چرا باید با آثار دیگران این گونه رفتار شود. چنان چه در سالهای اخیر هم باب شده که به نام بازخوانی یا اقتباسی آزاد و هزار ترفند و تمهید و نام، هر بلایی که بخواهند و بتوانند بر سر آثار برجسته جهانی میآورند بی آن که ملاحظه عظمت و قدمت آنان را داشته باشند.
وقتی”پیتر بروک” با عظمت از عهده ساخت و ساز”سیمرغ” عطار برمیآید، همه شاداب و خرسند از این نوع نگاه ژرف و عمیق و کارآمد ومطرح شدن این نکته که چرا دیگران به چنین درک و دریافتی نمیرسند؟ چرا معادل با اثر موجود نباید به نوپردازی و کار خلاقه مبادرت کرد؟ مطمئناً پاسخ هم از پیش پیداست که هر کسی نمیتواند در حد و اندازه بزرگان جولان بدهد بلکه هر کسی بنا بر درک و دریافت خود نسبت به یک پدیده تثبیت شده اظهار نظر یا کار خلاقه ارائه میکند. بنابراین درمییابیم که در این موارد آنانی بهتر از عهده کار اقتباسی یا برداشت آزاد برمیآیند که پیش از این کار تجربههای کافی و زیادی برای رویارویی با یک اثر بزرگ کرده باشند تا در زمان تجربهگرایی با شکست روبرو نشوند. علیرضا کوشکجلالی اولین کسی نیست که در دنیا با چنین رویکردی یک فیلم برجسته را تبدیل به تئاتر میکند و در این راه ناموفق میماند! اما او میتواند در همین جا این گونه تجربه کردن را متوقف کند تا لااقل با آثار بعدی بیشتر مورد تهدید و انتقاد قرار نگیرد. این که او آزاد است هر کاری بکند کاملاً درست است اما این هم حق دیگران است که به او بگویند که ناموفق عمل کردهای.
یک حرکت مثبت
آن چه در اجرای”جاده” کوشک جلالی بیشتر از بقیه عناصر دراماتیک چشمنوازی میکند همانا طراحی صحنه کاربردی نمایش است. در این نمایش طراحی صحنه به اختصاری قابل تامل رسیده و تماشاگر درمییابد که قصد کارگردان رسیدن به تصاویری به هم پیوسته بوده است و یک کافه، یک جاده و یک کاروان در هم تنیده میشود تا از یک زاویه دید مشخص روند قصه پیگیری شود.
اما آن چه میتوانست در این طراحی صحنه بیشتر چشم گیر شود همان طراحی میزانسنهای برجسته و خلاق و حضور پررنگ بازیگران است که در اثر اخیر چنین امری محقق نشده است. بازیگر نقش”زامپانو” با آن که خود را مقلد”آنتونی کویین” نشان میدهد اما در عمل از ارائه یک بازی قوی و در خور تامل باز میماند. او مدام با نگاههای خشن و لحن خشنتر سعی دارد که در القای شخصیت، بازی خود را تثبیت کند. در صورتی که درک و دریافت این شخصیت باید در ضمیر پنهانش متجلی شود و یک نوع بازی درونی و زیرپوستی چنین امری را محقق مینمود که در حال حاضر اصلاً توجه خاصی به آن نشده است. بازیگر نقش”جلزومینا” هم در حد یک دختر بچه لوس و ننر و کودن متوقف میشود و نمیتواند فراتر از این از عهده ایفای نقش یک دختر عاشق پیشه برآید تا مرگ نهایی او بر صحنه تئاتر تجلی گاه یک عشق حقیقی و آرمانی باشد.
اما بازیگر نقش ماتو نسبت به دیگران از دامنه خلاقانهتری در بازی بهره برده است و لحظات شاد و مفرحی را در صحنه ایجاد میکند. با این وجود در زمان قتل ماتو به دست”زامپانو”، لحظات قابل باوری در صحنه هویدا نمیشود و شاید این هم از نقاط ضعف کارگردان باشد!