در حال بارگذاری ...

نگاهی به نمایش”صخره‌های آبی” به کارگردانی”ایزومی آشیزاوا” محصول مشترک”ژاپن” و”رومانی”

”صخره‌های آبی” در محاق عدم انتقال تجربیات باقی می‌ماند زیرا سادگی و کم تحرکی آن در جنبه‌های بیرونی منجر به سکون عدم تحرکی گشته که تماشاگر را با موقعیتی دو پهلو مواجه می‌کند. سکونی که ضمن ملال و یکنواختی که لابد آگاهانه به کار برده شده است و آگاهی تماشاگران از چیدمان و تجربه‌ای که علی‌رغم دریافت و توجه او را به دنیای اثر نمی‌برد و همچنان بر صحنه جدا افتاده و بسیار ساده و سهل می‌نماید.


افشین خورشیدباختری:
”صخره‌های آبی” به گفته کارگردان اثر تلاشی برای ارائه شکلی نوین از نمایش”Noh” ژاپن است. اگر در شیوه سنتی موسیقی، رقص و روایت نقشی محوری بر عهده داشته و قصه از میان حکایات تثبیت شده و متعدد موجود در تاریخ این نوع نمایش انتخاب می‌شود.
در اجرای کنونی رقص‌های شیوه پردازانه و ثابت و نیز موسیقی ویژه‌(که با کمک سازهای کوبه‌ای خاص به اجرا درمی‌آید) دیده نمی‌شود و روایت نیز در قالب پخش صدای راوی نقش یافته است. داستان سفر ”ژازون” جایگزین حکایت‌های سنتی پندآمیز شده است و از نظر مفهوم با توجه به اهمیت طرح مسائل فلسفی و هستی شناسانه مفهوم سفر، تکرار و قربانی شدن در سفر”ژازون” برجسته گشته است. تکرار در موقعیت قربانی شدن زن در برابر خواست مرد، فدا شدن زن در راه به هدف رسیدن مرد، رفتن مرد فاتح و بر جای ماندن زن مغلوب، اما این همه بیش از آن که در شکل اجرایی و نشانه‌های صحنه‌ای دیده شود از طریق کلام که در مختصرترین شکل مورد استفاده قرار می‌گیرد، جا گرفته است.
پالایش متن سبب شده تا موقعیت آغازین، برهه ورود”ژازون” تا بازگشت او را در برگیرد. (آن هم بی‌هیچ توضیح، حاشیه یا حکایتی فرعی) و قصه در حکایتی چند خطی خلاصه می‌شود پالایش و کمینه‌گرایی موجود در نمایش البته دو سویه است از سویی نگاه شرقی و شیوه پرداز”No” آن را طلب می‌کند و تلاش کارگردان برای پالایش دوباره همان شیوه از سوی دیگر به اختصار در تمامی سطوح ختم شده است. نمایش با استفاده از حداقل عناصر صحنه‌ای، به اجرا درمی‌آید.
دو پارچه تزئین شده که به مدد بازیگران به هیبت صخره درآمده‌اند، چند نور موضعی و بازی بازیگران که بر منبای تمرکز و کنترل انرژی، حس و حرکت شکل یافته، مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند که در محدوده مشخص و تعریف شده را به نمایش می‌گذراند هر چند در ارائه، به دلیل عدم آشنایی مخاطبان با ویژگی‌های تئاتر”نو” و نیز عالم اسطوره‌ها بسیاری از کدها گشوده نمی‌شود و سلیقه‌ تماشاگران جشنواره که در پی دیدن نمایش‌هایی هیجان انگیز از نظر شکل و حرکت هستند ارضا نمی‌شود.
”ژازن” در حال سفر است به صخره‌های متحرکت برمی‌خورد با الهه صخره‌های آبی گفت‌وگو می‌کند و سپس از صخره‌ها عبور می‌کند، ”پشم زرین” را به دست می‌آورد و می‌رود! رویه قصه همین است که گفته شد، اما در پس سادگی اولیه اهمیت نقش زن یا فرشته صخره‌های آبی پنهان است. هویت زن در”صخره آبی” به مثابه دیگر زنان اسطوره‌ای و به خصوص قهرمانان تراژدی‌های کلاسیک متأثر از ورود یک نیروی اجباری(در این جا ژازون) به شرایط عادی زندگی است. اگر در تراژدی‌هایی چون”آنتیگون” زن درگیر با امتناع، چالش‌هایی بیرونی و گاه کاملاً عملی است(به خاک سپرده برادر). در صخره‌های آبی زن با تصمیم‌گیری و انتخابی روبروست که بر محور پذیرش شکل می‌گیرد. اما در این راستا اندیشه و فکر نویسنده به خاطر پالایش بی‌حد و حصر قصه و کم رنگ شدن پرداخت، تنها اتفاقاتی انتخاب شده‌اند که بهانه‌ای برای اجرا به نظر می‌رسند و قاعدتاً از این طریق نمی‌توان امیدی بر نمایش بست.
در اجرا نکته بارز و قابل توجه تمرکز و تسلط بازیگران بر عنصر بدن است که آن‌ها را تا حد ابزاری برای هدایت نگاه و تمرکز تماشاگران شکل می‌دهد مثلاً لحظه‌هایی که”ژازون” در تماس برای لمس صخره است و با تردید و دو دلی دستش را در حرکتی ساده اما توام با تمرکزی ویژه به سمت صخره می‌چرخاند یا در طول اجرا که شکل حرکت، راه رفتن و نگاه بازیگران با تمرکزی در خور توجه ساحت بازی را در حداقل‌ترین شکل خود از صحنه به بدن تبدیل می‌کنند.(مانند صحنه‌هایی که ماسک بر چهره می‌زنند)
اما علیرغم نکاتی که گفته شده”صخره‌های آبی” در محاق عدم انتقال تجربیات باقی می‌ماند زیرا سادگی و کم تحرکی آن در جنبه‌های بیرونی منجر به سکون عدم تحرکی گشته که تماشاگر را با موقعیتی دو پهلو مواجه می‌کند. سکونی که ضمن ملال و یکنواختی که لابد آگاهانه به کار برده شده است و آگاهی تماشاگران از چیدمان و تجربه‌ای که علی‌رغم دریافت و توجه او را به دنیای اثر نمی‌برد و همچنان بر صحنه جدا افتاده و بسیار ساده و سهل می‌نماید.