دوست ندارم ادای آوانگاردها را دربیاورم
مهرانگیز قهرمانی: در بیشتر مواقع، تماشاچیان و مخاطبان تئاتر، تصور مشابهی از اجرای نمایش در سالنهای اجرا دارند، و آن تماشای اثر یک سویه و از جایگاه تماشاچیان است. طی سالهای گذشته، کارگردانان و فعالان عرصه هنر تئاتر با دغدغهها و دیدگاههای متفاوت نسبت به این دیدگاه واکنش نشان داده و تلاش کردهاند تا تعاریف و نگاه ثابت را بشکنند و نوع و شیوههای تازهای را برای اجرا و ارتباط با مخاطبانشان وجود آورند. این روزها تینو صالحی، نمایش «wow» را با شیوهای متفاوت به صحنه برده است. بر همین اساس با او درباره دیدگاه و شیوه اجرای اش گفتوگو کردهایم.
ایده شکلگیری نمایش «wow» بر چه اساسی بود؟ آیا این کار در ادامه آثار قبلیتان بود و شما با رجعت به اندیشه یا دغدغه خاصی آن را نوشتید؟
چند متن کلاسیک یونان را در نظر داشتم که روی آنها کار کنم، نمایش آنتی آنتیگونه» را سال 88 بر اساس نمایشنامه آنتیگونه بازنویسی و اجرا کردم. بعد از آن تصمیم داشتم روی دو متن کلاسیک «مدهآ» و «پرومته» کار کنم. متن «پرومته» جز برنامههای آیندم است.
از دو سال پیش، در مورد متن «مدهآ» و نگاهی که میتوانستم به این متن داشته باشم فکر میکردم، تا اینکه مستندی را در مورد یک مهاجر دیدم که سختی های زیادی را متحمل شده بود. این مسئله برایم بسیار دردناک بود. به این فکر افتادم که کاری بر اساس زبان و روانشناسی زبان در غربت به صحنه ببرم. ابتدا قرار بود کاظم پورمهدی که طرح نمایشنامه از او است متن را بنویسد، به دلیل مسائل کاری که برایاش به وجود آمد نتوانست این کار را انجام دهد و من خودم نمایشنامه را نوشتم.
همزمان با این مسئله، سالن حافظ را دیده بودم. فضای خوب اما امکانات بدی دارد، مثل صندلیها. از این صندلیها تنها میتوان به عنوان دکور استفاده کرد، برای همین تصمیم گرفتم که از جایگاه تماشاچیها استفاده کنم. همه چیز این نمایش اعتراضی است. بنابراین شروع به نوشتن کردم و به نتایج جالبی در اتودها دست پیدا کردم. نتیجه آن نوع دیالوگگویی خاصی بود که هر شخص با ویژگی خاص خودش آن را بیان میکند. بر این اساس تصمیم گرفتم زندگی یک زن مهاجر کرد را به تصویر بکشم، نه به این خاطر که خواسته ملی گرایانه داشته باشم، صرفا به خاطر اینکه به آن فرهنگ مسلطم.
یکی از مهمترین اتفاقات در این نمایش تغییر جایگاه تماشاچیان و بازیگران است؛ غیر از بد بودن وضعیت صندلیهای سالن حافظ، چه ضرورتی سبب ایجاد این شکل از اجرا شد؟
عوض شدن جایگاه تماشاگر از سال 1960 تجربه شده است، خیلی از کارگردانان چون گرتوفسکی، کانتور و... این روش را تجربه کردهاند، این کار آنها اعتراض به چیدمان تئاتر سرمایه داری بوده است. بعد از قرون وسطی تئاتر دو سویه شکل میگیرد که به آن تئاتر ایتالیایی یا سن ایتالیایی میگویند. این روش اجرا آنقدر مرسوم بوده، که همه آن را به عنوان تئاتر واقعی می بینند. بعدها با این اعتراض سالنهایی به نام «جعبه سیاه» به وجود آمد. در دوره ای افراد تجربه گرا که به دنبال برهم زدن قواعد بودند، از خودشان پرسند چرا باید اینگونه باشد؟ اینها عادتهایی است که باید کنار گذاشته شود و تجربه جدیدی نیست. شاید مدل جدیدی باشد. مطمئنم اگر گرتوفسکی هم سالن حافظ را داشت حاضر نبود استفاده دیگری از آن بکند، یعنی حاضر نبود تماشاگر را در روی این صندلیها بنشاند.
اما من در تمام مدت به این فکر میکردم که نمایش شما، قابلیت اجرای صحنهای را دارد. این نوع اجرا چه امکاناتی را از شما گرفت و چه امکانهایی را به شما به عنوان کارگردان داد؟
من می خواستم وضعیت انسانی را برجسته کنم. میخواستم وضعیت انسانی را آشنایی زدایی کنم، چراکه در محیطی که ما دائما درگیر رسانه ایم، ذهن دیگر پاسخگو نیست. صبح تا شب به ما می گویند وضعیت مهاجران اینگونه است، آن را می شنویم و بعد از کنار آن به راحتی عبور میکنیم. این آشنایی زدایی باید شکل بگیرد تا به ذهن مخاطب شوک وارد کند. این شوک با ورود تماشاگر به سالن نمایش اتفاق میافتد و من هر شب این شوک را میبینم. یعنی تماشاگری که صندلی وسط را میبیند میگه من پول دادم این را بخرم؟! بعد از آن بهم ریختن قاعده نوع کمدی است، دیالوگ هایی که کلمه به کلمه بیان میشود و نگاهی که مرتب باید در سالن بچرخد.
تماشاگرانی که کنارههای سالن مینشینند، دید متفاوتی نسبت به بازیگران اطراف دارند، از این بابت اذیت میشوند. مثل صحنهای که دختر ارباب، در یکی از گوشه های صندلیهای کناری اجرا میکند.
بله، آنها در این تجربه نیستند و از بغل کار را می بینند. تجربه تماشاگران متفاوت است و هر کدام تصویر متفاوتی را می بینند. سالن این امکان را به من میدهد که دو مدل تئاتر را با دو مدل چدیمان شکل دهم. افرادی که در طرفین هستند خیلی دخیل نیستند. زاویهشان فرق می کند. دوست داشتم جور دیگری هم مخاطب را قرار دهم که متفاوت ببینند مثلا در جایگاه گروه موسیقی، اما نمی شد، خیلی اذیت می شدند.
خوب این امکان انتخاب چگونه باید شکل بگیرد برای تماشاچی که قصد دارد به دیدن کار شما بنشیند؟ طبیعتا قبل از دیدن کار ذهنیتی از نمایش ندارد.
من روی همه صندلی ها نشستم و یکبار کار دیدم. امکان انتخاب نمیتوانم به تماشاگرم بدهم. اکنون به واسطه سایت پیش فروش نمایش همه در مورد شیوه اجرا میدانند و برای هم توضیح میدهند. اگر میخواستم از ابتدا همه چیز را توضیح بدهم، آن شوک وارد نمی شد و طرحم بیهوده بود. عذاب تماشاگر در جشنواره خیلی بیشتر بود تا الان. تماشاگر باید یه جاهایی بلند میشد و صندلیاش را جابه جا میکرد. دوست ندارم آوانگارد بازی دربیارم و کاری کنم که تماشاگر نفهمد، دوست دارم درک کند. دیشب خانم مسنی در سالن بود که واکنش جالبی نسبت به کاراکتر نمایش نشان داد. لذت بردم که با این چیدمان و زبان رابطه برقرار کرده است.
ریشه و اصالت تو به کردستان بازمیگردد، به این واسطه است که همیشه میتوان رد پایی از این فرهنگ را در کارهایت دید. در جاهایی شخصیت اصلی یعنی زن به زبان کردی حرف میزد. این مسئله با توجه به نوع بیان دیالوگها چه ضرورتی داشت؟
وقتی از زبان و غربت حرف می زنیم، یعنی متعلق به دو کشور مختلف است. تصمیم گرفته بودم این شخصیت ایرانی باشد برای به سمت خردهفرهنگهای کوچکتر رفتم. من کردم، بیشک این فرهنگ را میشناسم و به خوبی میتوانم با عواطف آن ارتباط برقرار کنم، اگر این شخصیت ترک بود نمی توانستم آن را درک کنم، چون هیچ چیزی از عاطفه یک زن ترک را نمی دانم.
بهرهگیری از کلمات و جملات مقطع مقطع برای چه بود؟ آیا از تمهید دیگری نمیتوانستی استفاده کنید؟
یک مورد کلیشه شده وجود دارد که من در نمایش «ترنج» از آن استفاده کردم و آن لهجه است. اما کردی لهجه نیست، زبان است. وقتی نمیتوانی حرف بزنی چرا باید لهجه داشته باشی؟ دیگر هیچ وقت این کار را نمیکنم. به دنبال جایگزینی بودم. بهترین چیزی که میتوانستم مفهوم را برسانم و وجه روانشناسانه به آن بدهم، این بود که حرفهایشان را وقتی با یکدیگر سخن میگفتند، قطعه قطعه کنم. به این طریق هم مال جای خاصی نبود و هم سختی ارتباط را نشان میداد.
من تصور میکردم این نوع از دیالوگگویی به خاطر مکان اتفاق داستان یعنی کارگاه عروسکسازی و افرادی است که بمانند عروسک حرکت می کنند.
درست است، در مدلی که من کار میکنم حق با مخاطب است. وقتی اجرا شروع میشود ذهنیت من خیلی مهم نیست، وقتی زن کردی حرف میزند، مهم نیست کسی این زبان را میفهمد یا نه، مهم آن است که آن حس را دریافت کند. مهم نیست من چه فکری میکنم، مهم اینکه تو چه فکری میکنی، آن درست است. آن چیزی که فکر کردی درستتر است. با همان آزادی که کار میکنی با همان آزادی هم میتوانی در موردش فکر کنی، چون تاویل مخاطب درستتر است.
بازیگر اصلی نمایش، سه روز قبل از اجرا تغییر کرد و شیما ملکیان به گروه پیوست، این تغییر برای چه بود؟
من و بازیگرم بسیار کار کردیم و خیلی برای من زحمت کشید. بسیار خوب از پس ایفای نقش برآمده بود. از من انتظار خاصی نداشت. اما به دلایلی سه روز قبل از اجرا نتوانستیم به همکاریمان ادامه دهیم. بعد از آن بازیگر جدیدی آوردم و شیما ملکیان به ما پیوست. او بازیگری را با من شروع کرده بود در نمایش «مم و زین» بسیار خوب کار کرد. او در کمترین زمان تمرین کرد، یعنی سه روز. نقش را خوب درآورده و من راضیام. خوشبختانه تماشاگران هم از اجرا راضیاند و پستهای زیادی برای ما گذاشتند و در پستهایشان مرتب شعار ما را منتشر میکنند.
شعار شما چیست؟
مانیفستی بر ضد تئاتر تجاری.
تعریف شما از تئاتر تجاری چیست؟
تئاتر قابل احترامی است که به تازگی به وجود آمده است. این نمایشها، دغدغه هنری پایین، جلب توجه مخاطب عام و بدست آوردن ثروت را مد نظر دارند. با این مولفهها سلیقه مخاطب پایین میآد و تنها کسب درآمد مهم میشود. در تئاتر تجاری وجه هنری کمتر از همه است. من نمیگم که این کارها نباید اجرا بشود، این کارها قابل احترام است، اما باید مسیر درست و مشخصی داشته باشد. مرز تئاتر تجاری باید مشخص باشد.
این کارها برای تامین هزینه اقدام به کارهایی چون آوردن ستارهها میکنند. کاری که خود شما هم ممکن است آن را انجام دهید؟ نمی شود مرزبندی کرد.
من هم باید هزینههام را تامین کنم. سالنهای مرکز هنرهای نمایشی در حال تعمیر است وگرنه اجرا در این سالنها با حمایت است. من در تماشاخانه سنگلج اجرا رفتم، کمک هزینهام را دریافت کردم و بخشی از هزینههایم را تامین کردم، از این بابت راضی هم هستم. اما اینجا باید خودم همه هزینهها را پرداخت کنم. البته انتظار ندارم در سالن خصوصی حمایت شوم. من معتقدم باید محیطمان را عوض کنیم. ایرانشهر مرکز تئاتر تجاری است. من هم آنجا اجرا داشتم به عنوان بازیگر به صحنه رفتم، اما نمیگویم کار خوبی کردم، می گم کار تجاری کردم. به عنوان کارگردان این کار را انجام نمیدهم. اکنون کارها و افرادی که در آن به صحنه میروند تنها تکرار میشوند و نسبت به قبل افت کردهاند. نباید وقتی من برای گرفتن سالن میروم به من بگویند، چقدر فروختی؟