در حال بارگذاری ...

نگاهی به نمایش «بادبزن جوانی» به کارگردانی «یوشکو یووانچیک» از کشور کروواسی

نیما دهقان: بادبزن جوانی به لحاظ کیفی از نوع فنتاستیک است که در طول اجرای اثر این عنصر را حفظ می‌کند. نمایش کودکان نباید فاقد تخیل و فانتزی باشد و همین دو رکن، نمایش را برای کودکان جذاب می‌کند. تحقیق دربارة ریشه‌های ...

نیما دهقان:
بادبزن جوانی به لحاظ کیفی از نوع فنتاستیک است که در طول اجرای اثر این عنصر را حفظ می‌کند.
نمایش کودکان نباید فاقد تخیل و فانتزی باشد و همین دو رکن، نمایش را برای کودکان جذاب می‌کند.
تحقیق دربارة ریشه‌های نمایش در هر یک از کشورهای آسیایی، توأم با تعمق در سنتهای گذشته، رجوع کردن به سرچشمه‌ها و پیگیری چگونگی شکوفا شدن گونه‌های مختلف نمایشی است. این چنین است که گروه نمایش کروواسی، داستانی از ژاپن را دستمایه نمایش عروسکی قرار می‌دهد؛ نمایشی که جدا از داستان آن، اجرایی فانتزی و سرگرم‌کننده ارایه می‌دهد و مخاطب را درگیر این افسانه می‌کند. نمایش هر چند برای کودکان است؛ اما گروه سنی بزرگسالان نیز از دیدن آن بی‌بهره نمی‌ماند. نمایش «بادبزن جوانی» به لحاظ کیفی از نوع «فنتاستیک» است و در طول اجرا این عنصر را حفظ می‌کند. نمایشی خیال‌پردازانه که از سرگرمی دور نیست و در طول اجرا، مخاطب را تا پایان به دنبال خود می‌کشد. کار با آنکه سرگرم‌کننده است؛ اما گروه تلاش دارد تا وجه هنری اثر را نیز مدنظر داشته باشد. نمایش «بادبزن جوانی» نمایشی خیال‌پردازانه است و با آنکه در آن تخیل و فانتزی وجود دارد، نمی‌توانیم آن را نمایش تخیلی یا فانتزی نامگذاری کنیم. کنشی که بعد از نمایش در ذهن ما می‌ماند به دلیل وجود همین خیال‌پردازیهاست. نمایش کودکان نباید فاقد تخیل و فانتزی باشد و همین دو رکن فانتزی و تخیل، نمایش را برای کودکان جذاب می‌کند و این تخیل و فانتزی در ارکان و اجزای اجرا مشاهده می‌شود. نوع ساخت عروسک، صحنه و ... در کل اثر، خیال‌پردازانه است. اژدها، خورشید، بادبزن و خود داستان در واقعیت وجود ندارند. در واقع داستان برون‌ریزی کمپلکسهای درونی انسان است. «بادبزن جوانی»، داستان مردی ماهیگیر و همسرش است که در فقر زندگی می‌کنند. آنها دختری زیبا به نام «ماچیکو» دارند. «ماچیکو» و «کنجی» همدیگر را پنهانی دوست دارند. در این میان تاجر پیری با دادن رشوه، سعی دارد با «ماچیکو» ازدواج کند. «کنجی» وقتی داستان را می‌فهمد با دوستش از دهکده خارج می‌شود و به جنگل می‌رود. در جنگل با پیرمردی آشنا می‌شوند که داستان «بادبزن جوانی» را که توسط اژدهایی آدمخوار دزدیده شده است، تعریف می‌کند. آنها اژدها رامی‌کشند و بادبزن را از او می‌گیرند. بادبزن را به خواستگار پیر می‌دهد و به او سفارش می‌کند که زیاده‌روی نکند. پیرمرد از بادبزن استفاده می‌کند و جوانی 20 ساله می‌شود؛ ولی طمع باعث می‌شود که دوباره از آن استفاده کند و در نهایت به کودک تبدیل می‌شود. در پایان «کنجی» با «ماچیکو» ازدواج می‌کند. آنچه که در کل داستان می‌بینیم خیال پردازی است.
نمایش در اجرای خود شکلی ساده و موجز را انتخاب می‌کند. صحنه از یک خط تشکیل شده که در دو امتداد خط نوری، راهرویی قرار دارد و بر مسیر این خط، عروسکها توسط عروسک‌گردانها، داستان را روایت می‌کنند. در انتهای صحنه تصاویری خیال‌پردازانه از خورشید، ماه، پروانه و ... به چشم می‌خورد. میزانسن و بازی عروسکها بر روی همین خط است. شکل ساده است، حتی کاراکترها نیز از نوع ساده و قابل فهم هستند. کنجی (پسر عاشق)، ماچیکو (دختری زیبا)، تاجر پیر، اژدها و ... همه کاراکترهای تک ساحتی هستند و ابعاد پیچیده‌ای ندارند و در داستانی جذاب و ساده، اثر را برای مخاطب قابل فهم و سرگرم کننده می‌کنند. در همه این سادگی، کارگردان اثر سعی در نشان دادن شکلهای نو دارد.
نمایش به دنبال حل معضلی نیست؛ چون می‌داند مخاطبش کودک است. حتی درس «طمع» را به کودک می‌آموزد. هرچند طمع به صورت خیال‌پردازانه با آن «بادبزن جوانی» نشان داده می‌شود؛ اما روایت ساده، اثر را ساده نشان می‌دهد. طنز نمایش هم در همین بادبزن نهفته است. پیرمرد وقتی خود را باد می‌زند، جوانی بیست ساله می‌شود و وقتی دوباره طمع می‌کند و از بادبزن استفاده می‌کند، تبدیل به کودکی می‌شود که صدای گریه‌اش، فضای سالن را پر می‌نماید. گریة کودکی که برای تماشاگر تبسمی جذاب از یک موقعیت را به وجود می‌آورد. «کنجی» با اژدها می‌جنگد، اژدها توسط بادبزن خود را کوچک می‌کند و این هم تبسمی خیال‌پردازانه برای مخاطب از نمایش است. آنچه که در مقابل چشمان تماشاگر اتفاق می‌افتد، خیالی است که به صورت تبسم در ذهنش نقش می‌بندد؛ چون در مقابل اتمسفری از خیال قرار می‌گیرد که او را مدهوش دیدن اثر و همذات پنداری با آن می‌کند.
فرهنگ فولکور کشوری همچون ژاپن در اختیار گروهی از کروواسی قرار گرفته که در نهایت دستمایه اجرای نمایشی عروسکی شده است.
هیچ چیز برای کشف و شهود وجود ندارد. نمایش با اتمام خود تمام می‌شود و پایان آن لذتی است که از یک اجرای ساده و در خور فهم، نصیب تماشاگر می‌شود.