نگاهی به نمایش «دو روی روایت نادری»
تاریخ یا درام؟
مسعود موسوی:
مرور اتفاقات مهم و سرنوشتساز تاریخی در ابعاد مختلف از جمله سیاسی، اجتماعی و مذهبی همواره موجب شده است تا بشر امروزی بتواند از این اتفاقات تا حدی عبرت بگیرد و از دستآوردهای این مرور در پیشبرد تفکری خود و جامعهاش بهره ببرد. البته این مرور تاریخی زمانی عبرتآمیز خواهد بود که اصولا صداقت و امانتداری از سوی نگارنده یا راوی در ثبت و نقل این رویدادها در نظر گرفته شده باشد. این مرورهای تاریخی گاه در قالب ادبیات داستانی، گاه در فیلمنامههای سینمایی، گاه در اثر هنری خلق شده بر بوم یک نقاش و گاهی در دوربین فرصتطلب یک عکاس اتفاق میافتد و گاهی نیز اهالی تئاتر سراغ این گونه سوژهها و رویدادها میروند و با مطرح کردن آنها، خواه به صورت تئاتری مستند و دست نخورده و خواه به صورت زمینه و بستری برای مطرح کردن معضلات انسان کنونی، تماشاگران آثارشان را به چالشی هنری و انسانی دعوت میکنند. بدیهی است اگر این نقل قول، آگاهانه، منصفانه و صادقانه نباشد نه تنها تاثیر مثبتی را در جامعه پدید نخواهد آورد بلکه آسیبهای جدی را متوجه مخاطبان و آموزشهای تاریخی آنها خواهد کرد.
تالار سنگلج این روزها میزبان اجرای نمایش «دو روی روایت نادری» نوشته خیرالله تقیانیپور و کارگردانی جواد نوری است. این نمایش پس از شرکت در هفدهمین جشنواره نمایشهای آیینی سنتی اجرای عمومی خود را آغاز کرده است. حضور همراه و همگام نوری و تقیانیپور در صحنه تئاتر به مدتها قبل بازمیگردد و اجراهای متعددی مانند «سمنون»، «مرثیه وارثان ارثیه»، «تعبیر یک رویا» و «طروپ طرپ» را از آنان شاهد بودهایم. این زوج هنری این بار هم با وفاداری کامل به شیوههای اجرای نمایشهای ایرانی مانند پردهخوانی، نقالی، شاهنامهخوانی و... به دوره افشاریان پرداخته و با نگاه متفاوت تلاش کردهاند مرگ و کشته شدن نادرشاه افشار را از دو دیدگاه درباریان و مردم عام به تصویر بکشند.
خیرالله تقیانیپور در مقام نویسنده نمایشنامه این بار هم با نگاهی نسبتا هوشمندانه از تلفیق یک رویداد تاریخی و شرایط کنونی دنیای پیرامون خود بهره خوبی برده و تلاش کرده است تا گوشهای از شقاوت دیوانگان قدرت و قدرتپرستی را از دیدگاه خود به تماشا و قضاوت بگذارد. نگاه و زاویه دیدی که متاسفانه در برخی لحظات چندان مستند نیست و حاشیههایی را در ذهن تماشاگر از اتفاق تاریخی حکومت نادرشاه افشار و کشته شدنش ایجاد میکند. واقعا قرار است که تماشاگر این اجرا با کدام دستآورد از این مرور تاریخی سالن اجر ا را ترک کند؟ حق را به عادلشاه بدهد یا نادرشاه؟ اصولا تاریخ در این ارتباط چه گفته و توسط تاریخنویسان چه جمعبندی به ثبت رسیده است؟ اگر هر دو مزدور قدرت و خائن به مملکت بودهاند پس تکلیف مردم یک کشور در اینگونه موارد چیست؟ تماشاگر باید تصمیم آغا پری و مارال را در قبول اتهام کشتن نادر به دلیل وفاداری در عشق، احمقانه بداند یا صادقانه؟ مخاطب، تصمیم سادهلوحانه سیاوش را که به مرگ محبوبش ختم میشود عامدانه بداند یا خائنانه؟ آیا به کار بردن اسم سیاوش برای یک شخصیت سخیف ترسو، احمق و تا حدودی خائن کلا درست بوده است و یا نه و سوالهای بسیاری از این دست که در متن و اجرا فراوان است و توسط نویسنده و کارگردان به هیچ کدام از موارد فوق پاسخ روشن و قاطعی در اجرا داده نمیشود.
چندی پیش نمایش «تعبیر یک رویا» از همین گروه نمایشی در سالن سایه مجموعه تئاترشهر اجرا شد که نقد این اثر به نگارنده این سطور سپرده شده بود. نام نمایش فوق در نقد توسط اینجانب به تعبیری «شتابزده» از یک رویا تغییر یافت و اضافه شدن واژه شتابزده به این دلیل بود که علیرغم نکات مثبت موجود در اجرا، شتابزدگی بیدلیلی را در مورد مرور واقعه تاریخی موجود در متن، در بستن و خلق صحنههای کلیدی و در چینش و ترکیببندی صحنه پایانی و اوج نمایش شاهد بودیم. با حضور در سالن سنگلج و مشاهده اجرای «دو روی روایت نادری» متاسفانه باز مشاهده شد که اکثر مشکلات قدیمی در آثار اجرایی گروه فوق از بین نرفته و کمرنگ نشده است. دوستانی که اجرای «دو روی روایت نادری» را دیدهاند به احتمال قوی با من همعقیده خواهند بود که تمامی صحنههای نمایش از جمله صحنههای متعدد مجادله قلی خان، معروف به عادلشاه، و دیگر همفکرانش و حرکت برای کشتن نادرشاه و همچنین صحنههای متعدد گفتوگوی آغا پری، مارال و ستاره بانو، که حداقل چهل دقیقه از زمان اجرا را به خود اختصاص میدهند، باید به صحنهها و تابلوهای هنرمندانه و قدرتمند پایانی ختم شوند و نمایش در اوج خود از لحاظ محتوایی و تصویری یا به زبان دیگر از لحاظ نویسندگی و کارگردانی به پایان برسد که یکی از آنها قطعا صحنه کشته شدن نادرشاه و دیگری صحنه قطع سر آغا پری و مارال است. اما هیچ کدام از این صحنههای کلیدی انتظارات را برآورده نمیکنند و حتی تماشاگر باور نمیکند که اجرا به پایان رسیده است.
صحنه کشته شدن نادرشاه به صورت سایه در پرده انتهایی صحنه و در کمتر از یک دقیقه اجرا میشود که وجود چند مکعب در وسط صحنه، سه چهارم تابلوی قتل را از دید تماشاگر پنهان میکند. آیا نادرشاهی که در وصف قدرتمند بودن او بارها و بارها در متن صحبت میشود و برای کشتناش عادلشاه و یارانش از تعداد زیادی مانع عبور میکنند، باید اینگونه شتابزده و به سادهترین و غیر خلاقانهترین شکل، آن هم در انتهاییترین قسمت صحنه، کشته شود؟
در صحنه مهم دوم، زمانی که قرار است دو بانوی فریبخورده داستان در راه رسیدن به معشوقشان کشته شوند و حسی نسبتا تراژیک را در مخاطب بهوجود بیاورند، حضور تعداد زیادی سرباز در آوانسن و آن هم پشت به صحنه، پشت به صحنه بودن عادلشاه و دیده نشدن میمیک او زمانی که بالاخره به قدرت رسیده و دستور کشتن محبوبش را صادر میکند و نشان دادن صحنه سر بریدن در دو پرده کناری بهصورت سایه و آن هم در ظرف حداکثر سی ثانیه، پیشپاافتادهترین و سادهترین ترکیببندی و میزانسنی بود که از سوی کارگردان برای این صحنه مهم در نظر گرفته شده بود.
اما جدا از دو مورد مهم فوق شخصیتپردازیهای تا حدودی قوی، اشخاص بازی، انتخاب ریتم اجرایی مناسب، بهره بردن از موسیقی زنده و آگاهانه جزو نکات مثبت اجرای فوق هستند و در مقابل استفاده از حرکات و جملات نه چندان مناسب و بیدلیل در اجرا، عدم حذف بخشهایی از متن که اضافه مینمود و نادیده گرفتن برخی تعصبات ملی ایرانیان بر واژگانی مانند وطن و ترانههای ملی میهنی و به طنز گرفتن غیر هنری و غیر دراماتیک آنها، از جمله نکات منفی اجرای نمایش «دو روی روایت نادری» بود. کلام آخر اینکه تلاش عالی و درخور تحسین همه بازیگران، از جمله مهلقا باقری، بهنام شرفی، وحید نفر و به ویژه بازی عالی و قابل تحسین سامان دارابی در نقش عادلشاه، از مهمترین عواملی بود که تماشاگر را تا پایان در سالن نگه میداشت و به تشویق با شور و هیجان پایانی اجرا مجاب میکرد. تلاش خستگیناپذیر گروه نمایشی نقاب در ترویج شیوههای نمایش اصیل ایرانی ستودنی است و امیدوارم در آینده اجراهایی خلاقانهتر از این زوج هنری و گروهشان را ببینیم.