در حال بارگذاری ...
گفت وگو با رضا بهرامی،کارگردان نمایش« پیرمرد و ببر»

برای تماشاگران امروزی، نمایش امروزی اجرا کنیم

رضا بهرامی، کارگردان نمایش«پیرمرد و ببر»، از دغدغه ‌هایش در نخستین گام کارگردانی می‌گوید.

احمدرضا حجارزاده:رضا بهرامی از نیمه دهه هشتاد وارد عرصه تئاتر و به ویژه تئاتر کودک و نوجوان شده و تا امروز در آثار بسیاری فعالیت داشته؛ از بازیگری گرفته تا دستیاری و مسوولیتهای دیگر. این کارگردان 35 ساله، امسال موفق شد نخستین تجربه خود را به عنوان کارگردان و در قالب نمایشی برای کودکان و نوجوانان روی صحنه ببرد.او که دارای دیپلم بازیگری از هنرستان سوره است،آغاز فعالیت حرفهای خود را در تئاتر از سال 85 میداند. بهرامی در این سال به همراه با چند نفر از دوستانش،گروه بومرنگ را تشکیل میدهند،ولی سال 86 از گروه جدا میشود و به صورت مستقل شروع به فعالیت میکند.همین سال در رشته سینما قبول میشود و تا مقطع کاردانی تحصیل میکند.این هنرمند که دغدغه عمدهاش را تئاتر میداند، با گروههای مختلف در حیطههای بزرگسال،عروسکی و کودک به تئاتر ادامه میدهد. به بهانه اجرای نمایش «پیرمرد و ببر» که از21 مرداد تا3 مهر، در تالار هنر روی صحنه رفت، پای حرفهای رضا بهرامی نشستیم تا ازعلاقهمندیها،دغدغهها و مشکلاتش در گام نخست کارگردانی تئاتر کودک و نوجوان بگوید.

 چرا برای نخستین تجربه کارگردانیتان اینقدر صبر کردید؟

  الگوی من همیشه کریم واروژمسیحی است که سالها دستیار استاد بهرام بیضایی بود اما در رزومهاش سه فیلم بیشتر کارگردانی نکرده است. می‌خواستم گام نخست را محکم بردارم، چون وقتی کارگردانی میکنید، باید جزییترین موارد را در نظر بگیرید.در بازیگری شما فقط خودتان را آنالیز میکنید و یک آنالیز خیلی سطحی از باقی شخصیتها دارید، ولی در کارگردانی باید همه چیز را با هم داشته باشید.از اینرو دوست داشتم خیلی تجربه کسب کنم، خاک صحنه بخورم و بعد وارد عرصه کارگردانی بشوم.

حالا چرا برای شروع سراغ متن ایرانی رفتید؟ آیا از ابتدا با این پیشزمینه وارد شدید که سراغ متن ایرانی و اجرای کلاسیک در کارگردانی نمایش کودک و نوجوان بروید؟

 کتاب «نمایش در ایران » نوشته استاد بیضایی را در دوره هنرستان خوانده بودم اما بر آن اشراف نداشتم، یعنی آن زمان ارتباط خوبی با نوشتاراستاد بیضایی برقرار نکردم. وقتی با دوستم حسین جمالی در تمرینهای نمایش مجلس انتقامجویی هملت کار می‌کردیم، همیشه میگفت:« فقط نمایش ایرانی ! نمایش در ایرانِ استاد بیضایی، باعث شد من آدم متحولی بشوم.» این موضوع باعث شد دوباره آن کتاب را بخوانم و فهمیدم واقعیت چیز دیگری است، یعنی میتواند اتفاقهای جدیدی بیفتد. خیلی ساده اما خیلی معنادار است.به نظرم تماشاچیهای امروز دنبال اتفاقهای ساده و روان هستند.اگر در نمایش رفت و برگشت نور داشته باشید،کمترین اتفاق این‌است که تماشاچی به محض اینکه نور برود، در همان صدمِ ثانیه خودش را روی صندلی جابهجا میکند و این باعث میشود از فضا خارج بشود اما در نمایش ایرانی خیلی راحت همه چیز را میبینیم.

نمونه این داستان، بارها در نمایشهای بزرگسال و کودک تکرار شده، یعنی خیلیها از داستانهای کهن ایرانی استفاده کردهاند، اما در اجرا، به شیوههای کلاسیک تئاتر غربی رو آورده اند.

ولی شما شیوه نمایشهای آیینی و سنتی را برای روایت یک داستان کهن انتخاب کردهاید.آیا فقط به خاطر فضای کهن و بومی داستان، نمایش را با این شیوه اجرا کردید؟ نمیشد همین قصه را به شکل تئاتر فرنگی اجرا کرد؟

 تم اصلی از همان سادگی به وجود آمد. سادگی باید درست ادا بشود.من این را در نمایشهای آیینی و سنتی دیدم. «پیرمرد و ببر» را هم میشد کلاسیک اجرا کرد، ولی به نظرمن این شیوه مناسب تربود.چه بسا در کار بعدی هم، حتی اگر متن خارجی انتخاب کنم، به نمایشهای ایرانی رجوع کنم و از شیوه نمایشهای ایرانی الگوبرداری کنم.

اما به نظر می رسد بچه های امروزی از فضاهای سنتی فاصله گرفته اند، برای جذب آنها چه باید کرد؟

 بچههای امروز مدام با تکنولوژی، اینترنت و کامپیوتر سر و کار دارند،و اگر الان بخواهیم شاهنامه را برای بچهها به همان شکلی که هست بخوانیم، قبول نمیکنند. اما وظیفه هنرمند همین است که فرهنگ را به بچهها و کل آدمهای جامعه منتقل کند . بخش مهمی از کارما فرهنگسازی است. اما متاسفانه ما مخاطبشناسی نداریم. برخی از اساتید هنوز روی یک پا ایستادهاند و میگویند مخاطب برای ما مهم نیست.

از ویژگیهای مهم نمایش «پیرمرد و ببر» این بود که مخاطب را آگاهانه ارزیابی کرده بودید. مخاطب نمایش شما بیشتر کودکان و نوجوانان هستند،ولی شیوه اجرایی، با اینکه از نمایشهای ایرانی،نقالی و میدانی الهام گرفته شده،مخاطب کودک و نوجوان را پس نمیزند و او را جذب میکند.این اتفاق چگونه افتاده است؟چه موارد و عناصری را مد نظر قرار گرفته تا موجب جذب مخاطب اصلی نمایش بشود؟

 به عنوان یک مربی مهد کودک میگویم که بچهها به یکسری چیزها خیلی دقت میکنند و به آنها نیاز دارند.وقتی کودک متوجه بشود به او نگاه میکنید،اینگونه تصور میکند که مهم است، پس او هم به شما نگاه میکند.در کنار این نیاز،کودک به یکسری چیزها علاقهمند است. برای نمونه،کارهای دستهجمعی،دستزدن،خوانش سرود و آوا، و در کنار این موارد، به برخی هنرها و کارهای فردی نیاز دارد.از نقالی یا تعزیه مثال میزنم.در نقالی ما به عنوان نقل داریم نقل و روایت میگوییم.وقتی بچه میبیند نقال او را نگاه میکند و با یکسری شکل و شمایل خاص برای او صحبت میکند، جذب نقالی میشود.وقتی بچه میبیند یک ببر برای پیرمرد رجز میخواند و پیرمرد التماس میکند، برایش جذاب است.

موسیقیهای شادیآور فولکلور و بومی، به ضرورت داستان در نمایش گنجانده شدهبودند، یا فقط برای فضاسازی و شادکردن فضای نمایش بوده که بچهها با اثر ارتباط بهتری بگیرند؟

موسیقیهای محلی ما،خیلی خوب و کامل هستند. اگر آهنگسازان ما، باید به‌روز شوند بچه ها دیگر نمیروند موسیقی خارجی گوش کنند. به این نتیجه میرسند که موسیقی سنتی ما، موسیقی برتری است،در آن همه چیز هست؛ آرامش، شادی و رنگ. بنابراین برای کاراکترها از موسیقی فولکلور شمالی و در میانپردهها از موسیقی سنتی خودمان استفاده کردم تا فضای آیینیسنتی نمایش حفظ بشود.

این روزها اغلب کارگردانها در نمایشهای کودکونوجوان از موسیقی Play Back استفاده میکنند، شما چرا از موسیقی زنده استفاده کردید؟

برای این که بچهها هنگام تماشای نمایش با موسیقی سنتی سرزمینشان و همچنین سازها آشنا بشوند. از طرفی شاید بچهای که به تماشای نمایش من میآید، با کارم ارتباط برقرار نکند،ولی اگر حتی با یک ساز ارتباط بگیرد، من برندهام و توانستهام بخشی از همان فرهنگسازی را انجام بدهم.

پیش از تجربه کارگردانی «پیرمرد و ببر»، سابقه کار در انواع نمایش‌های عروسکی را داشته‌اید. چرا در این نمایش برای شخصیت حیوان‌ها،از عروسک باتومی یا دستکشی استفاده نکردید؟

حقیقت این‌که من از ابتدا در این نمایش عروسک ندیده بودم، اما کم‌تر از یک ماه مانده به آغاز اجراها، فکر کردم چون کاراکترها حیوان هستند و نمایش ما ویژه کودک و نوجوان است، فضای بین انسان و حیوان را با ماسک نشان بدهم. اگر نمایش بزرگسال بود، شاید مخاطب راحت‌تر این موضوع را درک می‌کرد، ولی حدس زدم کودک این موضوع را گم می‌کند. بنابراین از ماسک استفاده کردم. البته ماسک را هم طوری استفاده کردم که صورت بازیگران را کامل نمی‌پوشاند، برای این‌که بچه متوجه بشود داریم بازی می‌کنیم. همان خاله‌بازی خودمان است، یکی چادر می‌آورد، یکی قابلمه و غیره. در واقع نمایش ایرانی از یکسری بازی‌های کودکانه الهام گرفته شده.اگر به عروسک‌های نمایش‌های آیینی ما در برخی مناطق کشور دقت کنید، می‌بینید چیز خاصی ندارد، اصلاً عروسک زیبایی نیست. یک چوب است که کاموا دورش پیچیده‌اند و تبدیل شده به عروسک اما ارتباط درونی مادر یا بچه با آن عروسک خیلی زیباست. من می‌خواستم همین را نشان بدهم،که ما چیزی نداریم و می‌خواهیم با جان و احساس و انرژی‌مان با شما ارتباط برقرارکنیم. بخشی از کار هم، سایه بود و از عروسک باتومی استفاده کردیم، ولی جایی برای استفاده از عروسک دستکشی یا انواع دیگر در کار ندیدم.

در جریان انتخاب متن و تولید نمایش«پیرمرد و ببر» با  علی خاکبازان ـ نویسنده نمایشنامه ـ چگونه به تعامل رسیدید؟ آیا متن را به ایشان سفارش دادید یا از پیش نوشته شده بود و شما خواندید و انتخاب کردید؟

نمایشنامه«پیرمرد و ببر» جزو متنهای چاپشده بود.من نمایشنامه را خواندم اما برای اجرا تغییراتی در متن نمایشنامه ایجاد کردم.

 اما آنقدر هم تغییرها زیاد نیست که بگوییم نتیجه کار نمایش دیگری شده. آقای خاکبازان دوست نداشتند در متن اصلی تغییری بدهیم، ولی من نسبت به فضایی که در ذهنم بود، یکسری تغییر و تحول ایجاد کردم.

 به عنوان یکی از فعالان عرصه تئاتر کودک و نوجوان، فکر میکنید تماشای چنین نمایشهایی چه تاثیری در شخصیت و آینده مخاطبان کودک و نوجوان دارد؟ به نظرتان در این روند چگونه میتوان پدر و مادرها را مجاب کرد که تماشای تئاتر توسط فرزندانشان میتواند بر سرنوشت و شکلگیری تفکر و دیدگاه آنها موثر باشد؟

 درکل دنیا، تمام انرژی جامعه برای کودکان صرف میشود، چون وقتی نهال را درست بکارید و به آن رسیدگی کنید، درآینده درختی پربار و تنومند میشود.متاسفانه در جامعه ما این ارزش‌ها خیلی کم است و اگر هم جایی هست، نمادین است. تئاتر کودک و نوجوان جدی گرفته نمیشود.خیلی جاها دیدم و شنیدم کارگردان دارد بازیگر را هدایت میکند، و به بازیگری که اتود میکند،میگوید: چه کار میکنی؟ مگر اینجا تئاتر کودک است؟ خب مگر تئاتر کودک چیست؟ مگر تئاتر کودک ساده است؟! کودک وقتی به سالن نمایش می آید، نه آمده بازی بدهد و نه بازی بخورد، آمده چیزی را خالصانه ببیند. من معتقدم یک تئاتر چهلوپنج دقیقهیی میتواند چنان تاثیری در ذهن بچه بگذارد که یک کتاب صدصفحه ای نمیتواند. ولی متاسفانه نه مسوولان و نه اغلب خانوادههای ما برای این موضوع ارزش قائل نمی‌شوند. جای شکر دارد که تالار هنر به عنوان تنها مرکز تخصصی تئاتر کودک فعال است. مشکل بعدی این‌است که ورود به تئاتر کودک راحت است. در حالی که برای این کار باید علم کافی داشته باشید، منظورم ازعلم، داشتن مدرک دانشگاهی و لیسانس و فوقلیسانس و دکترا نیست .بلکه شناخت صحیح این حوزه  و آشنایی با حال و هوای بچه‌ها است، چراکه به اعتقاد من نمایش کودک چیری کم از تئاتر بزرگسال ندارد.




نظرات کاربران