در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»

سه قاتل، چهار قتل و یک مقتول

تردیدی نیست که یکی از اصلی‌ترین دلایل تاثیرپذیری مخاطبان نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» حضور قدرتمند، حساب شده و کاملا پذیرفتنی بازیگران نمایش است. گیتی قاسمی در نقش نسرین دو سوی این شخصیت را به خوبی می‌نمایاند. از یک سو زنی رنج‌دیده و عامی که حتی حاضر نیست لقمه حرام سر سفره بچه‌هایش بیاید و از سوی دیگر قاتل بی‌رحمی که با برنامه‌ریزی دقیق دست به شکار طعمه‌هایش می‌زند. نسیم ادبی در نقش ژاله مسیر سخت و دشوار اجرای این نقش را به سلامت و درستی طی می‌کند. نمایش وجوه متعدد شخصیتی ژاله، که سال‌ها حتی موجب سردرگمی قضات متعدد این پرونده شده بود، کار نفس‌گیر و فرساینده‌ای است اما نسیم ادبی در بازسازی این شخصیت موفق است.

علی جعفری فوتمی

      قتل، عمری به درازای تاریخ بشر دارد و در هر عصر و زمانه‌ای از پس پوسته به شدت متاثر از شرایط زمانی و مکانی خود، می‌توان نقاط ریشه‌ای و مشترک بسیاری در آن یافت. هنوز هم برای بسیاری، یکی از جذاب‌ترین صفحات روزنامه‌ها، صفحه حوادث است و خبرهای مربوط به قاتلان را با دقت، توجه و گاه حتی لذتی پنهان پیگیری می‌کنند. قتل، زن و مرد نمی‌شناسد و قاتل و مقتول هر دو می‌توانند مرد یا زن باشند اما ذهنیت غالب جامعه آن را عملی مردانه می‌شمارد و دقیقا از همین روست که در میان خبرهای مربوط به قتل، آن‌ها که قاتلانشان زن‌اند برای جامعه حساسیت و البته جذابیت بیشتری دارند.

      نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» که در تئاتر باران روی صحنه رفت نمایشی در سه اپیزود و با موضوع چهار قتل در سال‌های اخیر بود که پرونده سه تا از این قتل‌ها به دلایل مختلف برای جامعه از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار بوده است. این نمایش دو سال قبل هم در سالن شمس روی صحنه رفته بود. در این مطلب کوشیده‌ام با این اجرای دوباره کاملا مستقل و منفک از اجرای نخست آن روبه‌رو شوم و به هیچ عنوان مقایسه‌‌ای میان دو اجرا انجام ندهم. اپیزود اول به بازنمایی پرونده زنی (در نمایش، شیرین با بازی گیتی قاسمی) که برخی او را اولین قاتل زنجیره‌ای زن ایران می‌نامند (زن رنو سواری که پیرزن‌ها را در اتومبیلش می‌کشت و اموالشان را می‌دزید) اختصاص دارد. شیرین، زنی از طبقه فرودست جامعه است که به دلیل نیاز مالی و برای پرداخت بدهی‌هایش دست به قتل می‌زند و در نهایت پس از اقرار به جرم و با رای دادگاه اعدام می‌شود. اپیزود دوم، داستان یکی از پر سروصداترین قتل‌های چند سال اخیر را بازنمایی می‌کند. شهلا جاهد (در نمایش، ژاله با بازی نسیم ادبی)  زن صیغه‌ای فوتبالیست مشهور که متهم به قتل همسر فوتبالیست بود. پس از وقوع قتل، پلیس شهلا را دستگیر کرد و او در جریان طولانی محاکمه و دادرسی چند نوبت به قتل اعتراف کرد و اعترافاتش را پس گرفت و در نهایت و پس از چند سال دادرسی با رای دادگاه اعدام شد. اپیزود سوم هم به بازخوانی پرونده زنی (در نمایش، سودابه با بازی بهاره رهنما) اختصاص دارد که به دلیل دفاع از ناموس، دوست همسرش را که قصد تعرض به او داشت در قشم کشت، چند سال در زندان ماند و در نهایت با پرداخت دیه از زندان آزاد شد. اما قتل چهارمی که در نمایش نشان داده می‌شود قصه کشته شدن غیرعمدی زن خبرنگاری (با بازی آیه کیان‌پور) است که در خیابان در حال کشمکش با موتورسواری که قصد ربودن کیفش را دارد، زمین می‌خورد و به دلیل برخورد سرش با جدول کنار خیابان کشته می‌شود. قتل غیرعمدی که بارها اتفاق افتاده و طبیعتا به اندازه سه مورد پیشین در جامعه حساسیت و توجه بر نینگیخته است.

      نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» در نگاه اول ممکن است شکلی از تئاتر مستند به نظر برسد،‌ در حالی که در بررسی دقیق‌تر، علی‌رغم شباهت‌های بسیار به این گونه، خود را مدام و البته آگاهانه از تعاریف  تئاتر مستند دور می‌کند. در نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» اگرچه بخش زیادی از مواد و مصالح نمایشنامه از محتویات و مندرجات پرونده‌های قتل‌ها و اخبار و گزارش‌های مربوط به آن‌ها استخراج شده، اما این مستندات در نمایش ارایه نمی‌شوند. به عبارت دیگر مخاطب نمایش در پذیرش این‌که آن‌چه در نمایش می‌بیند حتما و قطعا آن چیزی است که در واقعیت وجود داشته تنها باید به قول نمایشنامه‌نویس/ کارگردان اعتماد کند و به جز این اعتماد، هیچ سند یا مدرکی در طول نمایش به تماشاگر ارایه نمی‌شود. نکته دیگر این‌که ساناز بیان به عنوان نمایشنامه‌نویس و اندکی بعدتر در مقام کارگردان، در تمام طول نمایش کاملا آگاهانه راه را بر قضاوت بدون پیش فرض مخاطب نسبت به آن‌چه بر صحنه می‌بیند می‌بندد و او را در مسیر دلخواه خود هدایت می‌کند. حتی در اپیزود نخست هم (که به نظر می‌رسد در نام سه بخشی نمایش، کلمه عامدانه برای این اپیزود انتخاب شده است) با این‌که همه شواهد و مدارک پرونده و اعترافات صریح شیرین به چند فقره قتل، جرم او را اثبات کرده است اما مجموعه آن‌چه در این اپیزود از زندگی و احوال شیرین به تماشاگر عرضه می‌شود باعث خواهد شد که تماشاگران با شیرین بیش از مقتولانش احساس همراهی و همدردی کنند. از این اپیزود که بگذریم در دو اپیزود بعد هم (عاشقانه و قاتلانه) همه ابهامات موجود در پرونده‌های شیرین و ژاله به کمک تقویت این حس در تماشاگران آمده و در مجموع، مخاطبان را برای قضاوت در مسیر طراحی شده توسط کارگردان قرار می‌دهد.

      در هر اپیزود، داستان از طریق گفت‌وگوی قاتل با خبرنگار نقل می‌شود. شیرین و ژاله اعدام شده‌اند و سودابه از چوبه دار رهانیده شده است. در پایان نمایش در می‌یابیم که دختر خبرنگار هم در کشمکش با سارقان موتور سوار کشته شده است. به همین دلیل شیرین، ژاله و دختر خبرنگار پابرهنه‌اند و سودابه به نشانه ماندن روی زمین همچنان کفش به پا دارد. با این توضیح رابطه خبرنگار با شیرین و ژاله و سودابه دچار تناقض می‌شود. در شکل انتخابی نمایشنامه‌نویس/کارگردان، خبرنگار که پرونده هر سه متهم به قتل را در زمان حیات خود پیگیری کرده است حالا در دنیای دیگر با شیرین و ژاله روبه‌رو شده و ماجرا را از آن‌ها پرس‌وجو می‌کند اما با این قرارداد (که پذیرفتنی هم هست) روبه‌رو شدن خبرنگار با سودابه که زنده مانده است، پذیرفتنی نیست.

      طراحی صحنه نمایش به شکلی هوشمندانه کاملا در خدمت اجرا قرار گرفته است. قاب‌های بزرگ و متحرک شیشه‌ای، هم فضاهای متعدد لازم در طول نمایش را در هر اپیزود خلق می‌کنند هم به هزارتوهای بی‌پایانی شبیه‌اند که نشان از ابهام موجود در پرونده این قتل‌ها دارند و هم شیشه‌ای بودنشان تاکیدی بر آن جهانی بودن مکان وقوع داستان است؛ گویی آن‌جا چیزی پنهان نمی‌ماند. همین تناقض میان فضای لابیرنتی و شیشه‌ای بودن این هزارتو را می‌توان تاکیدی بر فاصله قابل توجه واقعیت با حقیقت دانست.

بسته‌های روزنامه که در اطراف صحنه بسته‌بندی و چیده شده‌اند کارکردی دوگانه دارند‌. حضور این روزنامه‌ها را می‌توان به عنوان تاکید کارگردان بر نقش رسانه‌ها در بازتاب اخبار مربوط به قتل‌ها دانست و از دیگر سو آن را نشانه‌ای از تصویر رعب‌آور همین رسانه‌ها در انگیزه‌سازی بسیاری از جنایات قلمداد کرد. (مثلا در اپیزود اول شیرین از علاقه شدیدش به مطالعه صفحه حوادث روزنامه‌ها یا رمان‌های پلیسی جنایی صحبت می‌کند.)

      تردیدی نیست که یکی از اصلی‌ترین دلایل تاثیرپذیری مخاطبان نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» حضور قدرتمند، حساب شده و کاملا پذیرفتنی بازیگران نمایش است. گیتی قاسمی در نقش نسرین دو سوی این شخصیت را به خوبی می‌نمایاند. از یک سو زنی رنج‌دیده و عامی که حتی حاضر نیست لقمه حرام سر سفره بچه‌هایش بیاید و از سوی دیگر قاتل بی‌رحمی که با برنامه‌ریزی دقیق دست به شکار طعمه‌هایش می‌زند. نسیم ادبی در  نقش ژاله مسیر سخت و دشوار اجرای این نقش را به سلامت و درستی طی می‌کند. نمایش وجوه متعدد شخصیتی ژاله، که سال‌ها حتی موجب سردرگمی قضات متعدد این پرونده شده بود، کار نفس‌گیر و فرساینده‌ای است اما نسیم ادبی  در بازسازی این شخصیت موفق است.

      در نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» قرار نیست از پرونده‌های قتل طرح شده رمزگشایی شود. ساناز بیان بخش‌هایی از واقعیات موجود در پرونده را به مخاطبان نشان می‌دهد و البته چنان‌چه پیش‌تر تاکید شد تماشاگران را در مسیر دلخواه خود برای قضاوت قرار می‌دهد. اما آن‌چه بیشتر و بیشتر در نمایش به چشم می‌آید فاصله بعید میان واقعیت و حقیقت است، حقیقتی که ظاهرا هیچ‌گاه روشن نخواهد شد.

      سخن آخر این‌که هر روز آدم‌هایی کشته می‌شوند. حقیقت این است که مرگ هر انسان دردناک و تاسف‌برانگیز است اما واقعیت این‌جاست که در میان همه این قتل‌ها تنها برخی برای جامعه حساسیت بیشتری ایجاد می‌کند. مثلا پرونده‌های شیرین، ژاله و سودابه چنین حساسیت‌هایی را ایجاد کرد اما هیچ‌کس از مرگ دختر خبرنگاری نمی‌پرسد که یک روز وقتی با سارقان موتور سواری که می‌خواهند کیفش را بربایند درگیر می‌شود، سرش به لبه جدول کنار خیابان می‌خورد و کشته می‌شود.




نظرات کاربران