یادداشت ناصح کامگاری ، نویسنده و کارگردان
نوروز نامه ...
برای ضیافت نوروز موظفم از سرور و شادی بگویم، از امیدی گرچه واهی، برای پایداری آشتی و استقرار ثبات و شکستن هر سرنیزه و سلاح. از آرزوی امنیت و رفاه باید بگویم برای مردم میهنم و دیگر خلق خاورمیانه که بر گنجهاشان، گجسته و فقیر نشستهاند... کجا نشستهاند؟ گروه گروه چون "آیلان" اکنون ویلان و زخمی و آوارهاند و درد کودکانشان از ورای کیلومترها روحم را میخراشد و شیرینی نوروز مرا تلخ و طراوت نوبهار دلانگیز را برایم تیره و رقتانگیز میکند.
پس باید از پس سدهها، دستبسته و دهانبسته زبان بگشایم و باز به زبان قابوس وشمگیری، برای همه ابنای بشر، آن چهار نیاز ضروری حیات را تمنا کنم: پاره نانی، سرای و سقفی گرچه ویرانی، پوشش و جامه و خلقانی و یار و همدم و جانانی!
... عید است، نوروز است، باید از شور و شعف و شادمانی سخن بگویم، از ایمان به تحقق عدالت اجتماعی، آن سرابِ همسن انسان، از تتمه امید به چارهاندیشی مدیر مدعی تدبیر تا بالاخره بردمد افق روشن هنر این سرزمین، از باور سرخوشانه به اشتراک زمامداران در دغدغه هنرمندان برای اعتلای فرهنگ یا دستکم درک واحد آنان از مفهوم فرهنگ، از یقینی رویایی به درایت دولتی که تولید فرهنگ را مقدمه تحول اقتصاد بداند... آری، چون با خود عهد کردم درباره امور مسرتبخش، روزگار فرحانگیز و اوضاع به سامان و بهجت ایام و سالی که گذشت سخن بگویم، پس اجازه دهید سخنی از تئاتر نگویم.
ناصح کامگاری/ بیست و چهار اسفند 94