در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با حسین پوریانی‌فر،کارگردان نمایش «شینیون»

نمایش ما اَبزورد نیست، از اِلمان‌های اَبزورد استفاده کردیم!

تالار مولوی خوشبختانه از زمان بازگشایی دوباره‌اش شاهد روند رو به جلو و موفقیت‌آمیزی در اجرای نمایش‌ها بوده و اغلب آثاری که در دوره تازه فعالیت این تالار قدیمی روی صحنه رفته‌اند با استقبال گسترده مخاطبان مواجه شده‌اند. یکی از نمایش‌هایی که این روزها به دلیل اسقبال عمومی علاقه‌مندان تئاتر، برای مدت پنج روز تمدید شده،«شینیون» به نویسندگی سیاوش حیدری و کارگردانی حسین پوریانی‌فر است؛ نمایشی که یک سال پیش در هجدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی به عنوان نمایش برگزیده شناخته و در سه رشته بهترین کارگردانی، بهترین نمایشنامه و بهترین طراحی صحنه کاندیدای دریافت جایزه بود.

پوریانی‌فر کار در عرصه نمایش را از سال89 با گروه «پاپتی‌ها» و حمید پورآذری در نمایش «دایره گچی قفقازی» شروع کرده است. او اکنون در رشته کارگردانی تئاتر تحصیل می‌کند و پیش از این، به عنوان بازیگر فعالیت داشته است.«شینیون» نخستین تجربه او در مقام کارگردان است. به بهانه موفقیت این نمایش، پای حرف‌های پوریانی‌فر نشستیم.

 

نمایش «شینیون» مدت پنج روز دیگر تمدید شد و این اتفاق خوبی در تئاتر است. فکر می‌کنید چه عواملی باعث استقبال و تمدید کارتان شده؟ ویژگی‌ها و نوع نمایش یا پیش‌زمینه‌هایی مثل برگزیده‌شدن در جشنواره دانشجویی و...؟

 

بله، نمایش ما پنج روز تمدید شده اما دلیل استقبال از آن را نمی‌دانم. پاسخ به آنچه می‌گویید که «نوعِ نمایش» باعث شده،کمی سخت است، ولی باید بگویم کار ما پیش‌تولید نداشت. چهار روز پیش از شروع اجرا، از تالار مولوی با ما تماس گرفتند و گفتند می‌توانید در این تاریخ اجرا بروید. این مساله،کمی به تبلیغات ما ضربه زد و نتوانستیم تبلیغات خوبی داشته باشیم. ما در زمان بدی هم اجرا رفتیم، یعنی هم زمانِ امتحان‌هاست و هم ماه رمضان است و خب مخاطب تالار مولوی بیش‌تر دانشجویان هستند. از این بابت خیلی نگران بودم اما خدا را شکر از ابتدا ما با سالن پُر اجرا می‌رفتیم. فقط یکی دو روز افتِ تماشاگر داشتیم. وقتی آقای حریری ـ رییس مرکز تالار مولوی ـ دیدند نمایش با استقبال روبه‌رو شده، به ما لطف داشتند و کار را تمدید کردند.

 

پس با توجه به این‌که خیلی فرصت تمدید نداشتید، به نظر می‌رسد تماشاگرانی که نمایش را دیدند، برای شما تبلیغ کرده‌اند.

 

شاید. ببینید، این نمایش در جشنواره هجدهم تئاتر دانشگاهی به عنوان اثر برگزیده شناخته شد و آنجا یک‌سری از مخاطبان کار را دیدند و خیلی‌ها که ندیده بودند، شنیده بودند نمایش خوبی است و منتظر اجرای عمومی بودند تا بیایند و ببینند. الان هم خبر و تبلیغات نمایش ما بیش‌تر دهان به دهان چرخیده است.

 

اجرای عمومی شما نسبت به اجرای جشنواره دانشگاهی چقدر تغییرات داشت؟

 

کُلیت کار همان بود که در جشنواره اجرا شد، چون نمی‌توانستیم زیاد تغییرش بدهیم اما در تمرین‌های فشرده‌یی که برای اجرا داشتیم، یک‌سری تغییرات جزیی اتفاق افتاد. برخی تغییرات به خاطر اندازه سالن اجرا بود، چون سالن سینماتئاتر در اجرای جشنواره، سالن بزرگ‌تری بود. وقتی برای اجرای عمومی به سالن کوچک تالار مولوی آمدیم، مجبور شدیم برخی میزانسن‌هامان را محدود بکنیم. این موضوع هم کمی به کار ما ضربه زد اما در نهایت توانستیم سالن و اتفاق‌های نمایش را با همدیگر یکی بکنیم و هنوز هم داریم در این رابطه سعی می‌کنیم. در همین دو اجرای آخر یک‌سری تغییرات داشتیم و میزانسن‌های جلوِ صحنه کم شده و نمونه‌های دیگه.

 

شما پیش از این سابقه بازیگری داشتید و «شینیون» نخستین تجربه کارگردانی شماست. آیا دغدغه‌یی برای کارگردانی داشتید که سراغ آن آمدید؟

 

نمی‌گویم دغدغه کارگردانی نداشتم اما جزو اولویت‌هایم نبود. دغدغه‌ام بیش‌تر موضوع نمایش بود که من را به سوی کارگردانی کشاند، یعنی فکر می‌کردم باید به هر طریقی شده این کار را انجام بدهم.

 

متن نمایشنامه چاپ شده بود یا به سفارش شما نوشته شد؟

 

طرح اولیه متن از خودم بود. باید با نویسنده‌یی صحبت می‌کردم که چنین فضاهایی را بشناسد و آن را بنویسد. سیاوش حیدری ـ نویسنده متن ـ از دوستان خوب من است و با شیوه نوشتنش آشنایی داشتم. موضوع را با او در میان گذاشتم و طرح را نوشت. فکر می‌کنم سیاوش حیدری انتخاب خوبی برای نگارش متن بود و خیلی خوب آن را نوشت. دست‌کم آنچه من می‌خواستم در نمایشنامه بود.

 

آقای پوریانی‌فر، در یک دهه گذشته، نوشتن و اجرای نمایشنامه‌هایی در فضای ابزورد، هجو و پوچی، نمی‌گویم مُد، ولی خیلی بیش‌تر شده، بخصوص در بین نسل جوان جامعه. آیا شما هم در اندیشه‌های فلسفی ذهن‌تان با همین نگاه پوچ‌گرایانه و ابزورد تصمیم به اجرای چنین متنی گرفتید یا جاذبه‌های متن باعث شد کارگردانی شینیون را تجربه بکنید؟

 

درباره تغییر نگاه جوانان به جامعه و دنیای امروز، باید بگویم نگاه من این‌طور نیست. شاید یک‌جاهایی خیلی کم باشد اما در کل نگاهم به زندگی این‌گونه نیست، ولی فکر می‌کردم این متن نیاز دارد ابزورد باشد، یعنی اتفاق‌ها بر این اساس چیده شده‌اند. با این‌حال، به نظرم بهتر است به این نمایش نگوییم ابزورد. ما از اِلمان‌های ابزورد در کار استفاده کردیم. فضای نمایش چنین چیزی را می‌طلبید. طرح اولیه‌یی که به آقای حیدری دادم این بود که چهار نفر در یک دایره‌اند و از آنها بیگاری کشیده می‌شود، یک صدای بوق هست و آنها کارهای تکراری انجام می‌دهند و به روزمره‌گی خورده‌اند. چنین فضایی مطلبید که اِلمان‌های ابزورد را داشته باشیم.

 

درست است اما وقتی از اِلمان‌های ابزورد در نمایش استفاده می‌کنید، تماشاگر ممکن است ناخودآگاه از کُلیت نمایش‌تان برداشتِ ابزورد داشته باشد، ولی شینیون با وجود چنین فضایی، در لحظه‌هایی به جهان رئالیسم نزدیک می‌شود و در برخی صحنه‌ها وارد فضای کمدی تلخ و طنز سیاه می‌شود. در پایان هم که یک تراژدی خشن را به تصویر کشیده‌یید. تلفیق این سبک‌ها در دل تمرین‌ها شکل گرفت یا از طریق متن به کار وارد شد؟

 

نه، همه این‌ها از ابتدا در متن بود، یعنی سیاوش یک متن کامل نوشته بود اما کم‌کم شروع کردیم به بازنویسی و یک‌سری چیزها را تغییر دادیم. پس از سه‌چهار بار بازنویسی به متن کامل رسیدیم. بعد بازیگران را آوردیم و تمرین کردیم. البته در متنی که نوشته شده بود، معلوم نبود بازیگران باید چه تیپی باشند، یعنی با لحنی صحبت بکنند که از فضای رئال دور است، شاید اسمش را بگذارند فانتزی.کم‌کم به این‌ها رسیدیم اما در کل، نویسنده به چنین فضایی رسیده بود. من نمی‌توانم اسم خاصی روی سبک نمایشم بگذارم. شاید کسی بگوید این نمایش سوررئال است، ولی من دوست ندارم اسمی برای آن تعیین بکنم، چون فکر می‌کنم وقتی اتیکت به کار می‌زنیم، مصنوعی می‌شود. در روند اجراست که تماشاگر می‌تواند تصمیم بگیرد سبک نمایش چیست و در چه فضایی است.

 

آیا ایده موها از ابتدا در نمایش بود یا کم‌کم در دل تمرین‌ها به آن رسیدید؟

 

نه، این نبود. برای مثال عرض می‌کنم، من به سیاوش گفته بودم شخصیت‌ها از سمت چپ صحنه یک سنگ بزرگ یا آجرِ سنگینی را بلند می‌کنند و می‌برند به سمتِ راست صحنه. این کار روزانه آنهاست. سیاوش پرسید «می‌خواهی همین باشد؟!». گفتم «نه، من این را مثال می‌زنم. هرچه خودت دوست داری بنویس»، و چون سیاوش خیلی خلاق‌تر از من است، می‌خواستم انتخابِ خودش باشد. او موها را انتخاب کرد و به نظرم خیلی اتفاق خوبی بود. وقتی اولین‌بار داشتم متن را می‌خواندم، شوکه شدم.

 

شما ایده‌یی یک‌خطی را به نویسنده داده‌یید و او نمایشنامه‌یی نوشته که به دغدغه ذهنی و سلیقه‌تان نزدیک بوده اما به نظرم زمان نمایش نسبت به ایده خیلی طولانی است و از یک‌جایی به بعد، تماشاگر را خسته و اذیت می‌کند، چون صحنه‌ها و اتفاق‌ها مدام تکرار می‌شود. ضمن این‌که از دیالوگ‌های زیادی استفاده کرده‌یید. وقتی وارد فضای فانتزی و ابزورد می‌شوید، این حجم از دیالوگ چندان ضرورتی ندارد، آن هم دیالوگ‌هایی که بیش‌تر شوخی‌های دوپهلوی اجتماعی، انتقادی و سیاسی هستند و انگار برای رفع خستگی و خنداندن تماشاگر در نمایش گنجانده شده‌اند. چرا زمان کارتان این‌قدر طولانی است و هدف از این همه دیالوگ چه بوده؟

 

نه، فکر می‌کنم ایده من یک‌خطی نبوده. شاید اگر الان برای‌تان تعریف بکنم، سه کلمه بشود. البته اگر هم یک‌خطی باشد و ما نمایش دو ساعته‌یی از آن دربیاوریم، اشکالی ندارد. فکر می‌کنم این قوت ایده است. صحنه‌یی را برای‌تان مثال می‌زنم. برای صحنه‌یی که شخصیت‌ها مجله را باز می‌کنند و ورق می‌زنند، به سیاوش حیدری گفته بودم این آدم‌ها آرزوهایی دارند که از طریق آن سیستم برای‌شان تعریف شده، حتی آرزوی آنها را هم همان سیستم تعیین کرده و سیاوش با هوشمندی و خلاقیتش، ایده مجله را در آن صحنه گذاشت که من خیلی دوستش دارم. با سیاوش خیلی صحبت کردیم؛ درباره بی‌هویتی شخصیت‌ها و چیزهای دیگر.

 

اشاره کردید اگر ایده یک‌خطی شما تبدیل به دو ساعت نمایش بشود، اشکالی ندارد. بله، به خودی خود ایرادی ندارد، به شرطی که نمایشنامه ظرفیتش را داشته باشد و در قالب یک مفهوم منطقی و فلسفی به چنین زمانی برسد. نمونه خیلی خوب و شناخته‌شده‌اش در جهان، نمایشنامه «در انتظار گودو» است اما پشت زمان طولانی آن نمایش یک اندیشه و هدفی وجود دارد. نمی‌گویم اینجا چنین چیزی نیست، ولی گویا منظور شما از پوچی و بیگاری این آدم‌ها خوب شکل نگرفته و جا نیفتاده.

 

شاید این‌طور باشد اما این نظر شماست و من به آن احترام می‌گذارم. ما متن را خیلی زیر و رو کردیم. مدام می‌پرسیدیم کجا اضافی و کجا کم است؟ چرا این اتفاق می‌افتد؟ چرا این شوخی هست؟ البته شوخی‌های موجود در نمایش، انتخاب خود نویسنده بوده. با این‌حال در پایان یک‌جاهایی را حذف کردیم، ولی نمی‌شد جاهایی را حذف کرد. مثلاً برای آنها یک بازی طراحی کرده بودیم، یا یکی از شخصیت‌ها به نام «موهایش خرمایی» وسواس دارد و شماره آن جعبه را فراموش کرده. همین تکرار است که به اتفاق مورد نظر ما در نمایش جواب می‌دهد. وگرنه باید این صحنه‌ها را می‌ریختیم دور، یا ماجرای سیگارکشیدن آنها در افراط آنها در استفاده از سیگار است. در طراحی صحنه هم که می‌بینیم کفِ زمین پُر از ته‌سیگار است، یعنی همان تکرار است که موضوع را منطقی جلوه می‌دهد. وگرنه شاید کمی لوس می‌شد.

 

یعنی قصد داشتید در این تکرارها و اشاره به جزییات، شخصیت‌ها را معرفی بکنید؟

 

نه فقط شخصیت‌ها را، حتی ویژگی‌های کُل نمایش را می‌خواستیم بگوییم. شاید یک گزینه‌اش شخصیت‌ها باشد اما می‌خواستیم آن تکرار را به جایی برسانیم، یعنی سال‌هاست این اتفاق برای آنها می‌فتد و حالا می‌رسند به جایی که تکرار تمام می‌شود و آنها دیگر سهمیه سیگار ندارند. از ابتدای نمایش می‌بینیم که آنها راحت سیگار می‌کشند، بعد در پایان یکی از شخصیت‌ها می‌گوید «فقط یک نخ مانده». همان یک نخ باعث می‌شود آنها رفتار آنارشیستی نشان بدهند و مقابل سیستم بایستند. شاید بعضی‌ها هم مثل شما بگویند خسته شدیم از تکرارها. در مورد دیالوگ‌ها هم خودم به این موضوع فکر کرده بودم و حتی با سیاوش مطرح کردم که چه کار می‌توانیم بکنیم. در صحبت‌هایی که انجام شد، قسمت‌هایی از دیالوگ‌ها را کم کردیم. شکل بازی‌هایی که در دل ماجرا داشتیم، عوض شد. ابتدا بازی‌ها شکل دیگری بود که دیالوگ بیش‌تری داشت اما یک جایی به این نتیجه رسیدیم که متن با دیالوگ پیش می‌رود. اگر یک کار عجیب و غریب می‌کردیم، شاید لازم بود جاهای دیگری را تغییر می‌دادیم.

 

نکته ویژه و مثبت نمایش شما، بازیگران کار هستند که خیلی انرژی دارند و بسیار خوب و حرفه‌یی نقش‌ها را بازی کرده‌اند. برخلاف ریتم کُند و کُشنده نمایش، بازی و توان بازیگران خیلی خوب به چشم می‌آید و تماشاگر را تا پایان اجرا در سالن نگه می‌دارد. در مورد تیم بازیگران توضیح بدهید که چطور انتخاب شدند و چگونه به نقش‌ها رسیدند؟

 

سوال خوبی است. ممنونم، چون دوست داشتم جایی درباره بازیگران صحبت بکنم اما فرصتش پیش نیامده بود. یکی از بازیگران نمایش، جزو گروه «پاپتی‌ها» است و با سه بازیگر بعدی در نمایش‌های دیگری هم‌بازی بودم. وقتی متن نوشته شد، من هنوز بازیگر انتخاب نکرده بودم. بعد فکر کردم هر کدام از این دوستان می‌توانند کدام نقش را بازی بکنند. به نظرم بازیگران هر نقش خیلی درست انتخاب شدند. اگر جای هر کدام از بازیگران عوض می‌شد، اتفاق دیگری در نمایش می‌افتاد. بازیگران این نمایش واقعاً خوبند. نمی‌دانم تعریف دقیق «حرفه‌یی» چیست، ولی من به آنها می‌گویم حرفه‌یی، چون وقتی قرار بود سرِ تمرین باشند، جای دیگری نبودند و می‌آمدند سرِ تمرین، پُر از ایده و پیشنهادهای خوب. در زمان یک‌ساله‌یی که از جشنواره تا اجرای عمومی فاصله افتاد، آنها همراهم بودند. انرژی خوبی که در کار می‌بینید، همان انرژی است که بچه‌های بازیگر به من دادند و شاید یک وقت‌هایی برعکس. این یک رابطه دوطرفه بوده بین ما و به شدت از بازی‌ها راضی‌ام. یکی از شانس‌ها و نقاط قوت «شینیون»، مدیون بازیگران نمایش است، و کمی هم مدیون انتخاب درست خودم.

 

گفت و گو از احمدرضا حجارزاده




نظرات کاربران