در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای توماس اوسترمایر از «مرغ دریایی»

چخوف؛ این چخوف به‌دست نیامدنی

اجرای توماس اوسترمایر از «مرغ دریایی» ِ آنتون چخوف که از ٢٠ مه تا ٢٥ ژوئن سال جاری در پاریس و در تئاتر اودئون بر صحنه رفت.

به گزارش خبرنگار ایران تئاتر از فرانسه؛ یک کادر خاکستری رنگ، یک سکوی چوبی. در عمق صحنه، تصویری از اردوگاه ساخالین، مکانی جهنمی در روسیه که بازدید از آن ردّ چشم‌انداز دیگری از جهان و انسان را برای همیشه بر آنتون چخوف (۱٨٦٠ـ١٩٠٤) حک کرد. تمامی بازیگران روی صحنه هستند، تماشاگرِ تماشاگرانی که در صندلی‌های خود مستقر می‌شوند. دو میکروفون، یک گیتار الکتریک، و سالنی که به تمامی روشن است. درنگی طولانی. نمایش آعاز می‌شود.

 

پس مارین دیلارِ (Marine Dillard) نقاش برمی‌خیزد و به‌کمک یک قلم‌موی دسته بلند و با استفاده از سه رنگ تیره، از خاکستری تا سیاه، منحنی‌هایی بر دیوار ته صحنه ترسیم می‌کند. آنگاه، پرسوناژ مدودنکوی معلم در میکروفون صحبت می‌کند و از ماشا می‌پرسد که «چرا همیشه سیاه می‌پوشد؟» سپس در یک جمله‌ی معترضه‌ی نسبتا بلند برایمان داستان یک «پزشک ‌ـ ‌راننده تاکسی» سوریِ مهاجر را که کشورش در آتش جنون می‌سوزد روایت می‌کند. به این ترتیب، از همان لحظات ابتدایی، اجرای «مرغ دریایی» ویژگی‌ایی که حالا به یکی از مولفه‌های آثار کارگردان بلند آوازه‌ی آلمانی توماس اوسترمایر بدل شده، یعنی معاصر سازی را در خود دارد.

 

ولی علی‌رغم حضور نسبتا پُررنگ این مولفه در کنار دیگر مولفه‌های شکل دهنده جهان تئاتری اوسترمایر (هم‌چون موسیقی که این‌جا در قالب ترانه‌های گروه‌هایی چون Doors ظاهر می‌شود که خود بازیگران بر صحنه آن‌ها را اجرا می‌کنند)، این اجرا در قد و قامت دیگر میزانسن‌های او ظاهر نمی‌شود. بسیاری از منتقدان فرانسوی همین به‌روز کردن و معاصر سازی نمایشنامه چخوف را در این اجرا هدف حملات خود قرار داده‌اند، چون به‌زعم آن‌ها شاهکار نویسنده روس از این رویه بی‌نیاز است.

 

رجوعی دیرهنگام به چخوف

«مرغ دریایی» نخستین نمایشنامه‌ای است که غول تئاتر اروپا از چخوف بر صحنه آورده است. خودش در توضیح این انتظار چندین ساله می‌گوید که در متون چخوف جذابیتی در رابطه با جامعه معاصر نمی‌دیده است. حتی در سال ٢٠١٢ علی‌رغم این که اذعان می‌کند که چخوف بی‌شک از ایبسن نویسنده‌ی بزرگ‌تری است، اما تاکید می‌کند که «هم‌چنان ترجیح می‌دهد نمایشنامه‌های نویسنده‌ی نروژی را کار کند، چرا که جهان او، جهان بورژوازی، جهان ما نیز هست و می‌توانیم در آن‌ها مسائل‌مان را رمزگشایی کنیم.»

 

اما این داوری به‌‌دنبال برخوردی اتفاقی با نقل قولی از چخوف دگرگون می‌شود. گفتار تعیین کننده را چخوف پس از سفر به جزیره ساخالین و مشاهده وضعیت دردناک محکومین و تبعیدی‌های روسیه تزاری بر زبان رانده است: «تمامی آثارم از سفر به ساخالین نشان دارند. کسی که جهنم را دیده است، مردمان را به شکل متفاوتی می‌نگرد.» کارگردان آلمانی، جمله را مدخلی ایده‌ال می‌یابد برای ورود به آثار نمایشنامه‌نویس روس: «چون به‌طور کلی، چخوف از وضعیت سیاسی یا اجتماعی در نمایشنامه‌هایش صحبتی نمی‌کند.» به‌گفته او، در «مرغ دریایی» ـ نمایشنامه‌ای که از قضا پس از سفر چخوف به ساخالین به نگارش درآمده ـ، نمایشنامه‌نویس «به ملال یک اردوگاهِ تابستانیِ متشکل از روشنفکران و بورژواها می‌پردازد که اطراف یک دریاچه گرد آمده‌اند. او نشان می‌دهد که چقدر این‌گونه مواجه شدن با فلاکتی که جهان درگیر آن شده، مضحک است.» و برای اوسترمایر، این نکته بازتابی واقعی در رویدادهای جاری (یعنی بحران اساسی در اروپا، بحرانی سیاسی و انسانی، در رابطه با پناهجویان) دارد.

 

این‌گونه می‌شود که در سال ٢٠١٣، اوسترمایر این متن را در آمستردام به تماشا می‌گذارد. ماحصل کار ـ علی‌الظاهر ـ چندان راضی کننده نیست. چون او تصمیم میگیرد باز همین نمایشنامه «مرغ دریایی» را به فاصله نسبتا کوتاهی به‌دست بگیرد، اما این‌بار در لوزان و با جمعی از بازیگران فرانسوی (تنها یکی از هنرپیشه‌های حاضر دارای ملیت سوییسی است). نتیجه‌ی این دومین تلاش اوسترمایر اول بار از ٢٦ فوریه تا ١٣ مارس ٢٠١٦ در تئاتر ویدی (Théâtre de Vidy) همین شهر  و سپس از ٢٠ مه تا  ٢٥ ژوئن همین سال در پاریس و در تئاتر اودئون بر صحنه آمد.  

 

اجرایِ فرانسویِ کارگردانِ آلمانی از نویسنده‌ی روس

در این پرداخت مجدد اما، تغییر تنها به جمع بازیگران که بیشتر‌شان پیش از این همکاری با او را در اجرایی از «اشباح» ایبسن تجربه کرده بودند، خلاصه نمی‌شود. اوسترمایر هم‌چنین کوشیده است اجرا را حول دو مضمونی که به‌زعم او در نمایشنامه عمده هستند، متمرکز کند: عشق و هنر. به‌همین دلیل پدر و مادر ماشا، دو پرسوناژی که بیشتر درگیر موضوعات فرعی هستند، حذف شده‌اند.

 

اما اوسترمایر همانند ترپلف می‌خواهد در تئاتر انقلابی به پا کند. از همین رو، نقد جانانه‌ای نثار تئاتر پست‌ـ دراماتیک می‌نماید. او که سال‌ها در کشورش آلمان به‌دلیل سرسختی‌اش در دفاع از یک تئاتر قصه‌گو (برپایه‌ی پرسوناژها، یک موقعیت و کشمکش) و وفادار به متن (یعنی وفادار به محتوا و با درک آن‌چه نویسنده می‌خواسته بگوید) هدف شدیدترین انتقادها بوده است، دیالوگ ترپلف و سورین را به محملی برای هجو گرایشی بدل می‌کند که تمایل به نمایش بازیگران برهنه بر صحنه دارد و آن‌ها را زیر سر و صدای میکروفون‌ها، HF ها، صحنه‌آرایی‌های استریل شده و آکنده از ویدیوهای اغلب تزیینی خفه می‌کند. و بدین ترتیب، اوسترمایر یک‌بار دیگر تئاتری برای خرده بورژواهایی که داعیه‌ی فرهنگ دارند را رد می‌نماید.

 

ولی اگرچه شکل جدید برای نمایشنامه‌های ایبسن امری شدنی خود را نشان داده است، نزد چخوف مشکل‌ساز به‌نظر می‌رسد. آیا اوسترمایر نه فقط در ماجرای «پزشک ‌ـ ‌راننده تاکسی» سوریِ ابتدایِ نمایش، بلکه حتی در  قرائت بخش‌هایی از کتاب میشل هولبک که جایگزین کتاب موپاسان در متن چخوف شده، کمی ساده‌انگارانه با قضیه برخورد کرده است؟ در اجرای او از سماور و ترنم موسیقی اسلاو خبری نیست؛ بلکه این‌ها جای خود را به کامپیوتر و موبایل و سلفی داده‌اند.

 

اما مشکل اصلی نمایش اساسا در بیشتر بخش‌هایی از آن به‌چشم می‌خورد که بر بداهه‌سازی‌های بازیگران استوارند و در طول تمرینات نه چندان طولانی شکل گرفته‌اند. کارگردان به روال رویکرد همیشگی‌اش این بار نیز هنرپیشگان فرانسوی را واداشته تا با تکیه بر تجربیات شخصی خود  به نقش‌ها رسوخ کنند. برای او که بیش و پیش از بر صحنه آوردن صرف یک نمایشنامه، یافتن بخش زنده‌تر و جاندارتر متن است که از اهمیت برخوردار است، برانگیختن و آزاد کردن قدرت خلاقیت و نیز صداقت بازیگران بنیادی است.

 

ولی به‌نظر می‌رسد که کار گروه «مرغ دریایی» از نداشتن اعتماد رنج می‌برد. این نکته‌ای است که از چشمان تیزبین خود اوسترمایر پنهان نمانده و به گزارش‌نویس روزنامه‌ی لوموند که از تمرینات این نمایش گزارشی تهیه کرده، در واپسین روزهای پیش از اجرای نخست می‌گوید: «بازیگران ترسیده‌اند. به‌همین دلیل به ترفندهاشان متوسل شده‌اند.» پس کم نیستند صحنه‌هایی که تماشاگران را در حسرت می‌گذارند و متقاعد نمی‌کنند. این نقصان به‌ویژه در صحنه‌های بازیگران جوان نمایش که ایفاگر نقش‌های نینا و ترپلف هستند، توی چشم می‌زند. رودرویی این دو در پایان اجرای «مرغ دریایی»، گوشزد هزار باره این اصل است که اجرای اثری از چخوف بدون تکیه بر یک گروه تمام عیار حتی اگر امضای کارگردانی چون اوسترمایر را پای خود داشته باشد، کاری ناتمام باقی خواهد ماند.

 

با این‌همه «مرغ دریاییِ» اوسترمایر به‌کل عاری از ایده‌های ناب تئاتری و لحظه‌های درخشان نیست. در طول تمرینات «مرغ دریایی» در سال ١٨٩٦، چخوف برای بازیگران توضیح میداد که مسئله اصلی اجتناب از «تئاتری بودن» (به معنای بد آن) است. که همه چیز می‌باید ساده باشد. اجرای «مرغ دریایی» نشان می‌دهد که کارگردان آلمانی پیام را شنیده و دریافته است. میزانسن‌اش، تا حد ممکن، از «تئاتری بودن» اجتناب می‌کند، با تکیه بر سنوگرافی‌ایی که به ساده‌ترین شکل آن تقلیل یافته است.

 

وانگهی، خطوط ترسیم شده توسط مارین دیلار که در آغاز برای یک آن به‌نظر می‌رسد که تداعی‌گر سر یک مرغ دریایی هستند ولی به‌تدریج و با افزایش خطوط افقی بازتابی از دریاچه‌ای را نشان می‌دهند که در کنار آن ترپلف صحنه‌ی تئاتر خود را بنا می‌کند، جایی که نینا نخستین تجربه نقش آفرینی‌اش را از سر می‌گذراند، جلوه‌ای دوگانه به اجرا می‌بخشند. وقتی در انتهای نمایش، خطوط عمودی سیاه همه‌ی دیگر خصوط را می‌پوشانند و مربعی سیاه رنگِ یکدست برجای می‌گذارند، دایره‌ی سیاهِ سوگواری‌ایی که نمایش با آن آغاز شده، کامل می‌گردد. لحظاتی فوق‌العاده این‌گونه خلق می‌شوند.

 

باید امیدوار بود حالا که پس از این تجاربِ هم‌چنان ناتمام، توماس اوسترمایر که آنقدری چخوف را جدی گرفته که اعتراف کند از اجرای آثارش ترس دارد و این‌که این نمایش را تنها یک آزمون ابتدایی در اجرای نمایشنامه‌های او می‌داند، اجرای دیگر نمایشنامه‌های او را در دستور کار خود قرار دهد، ولی این‌بار به زبان آلمانی و با استفاده از بازیگران گروهش در شاوبونه‌ی برلین.  

 

گزارش از فهیمه نجمی




مطالب مرتبط

نظرات کاربران