در حال بارگذاری ...
نقدی برخوشبختی های کوچک سوسک شدن به کارگردانی آزاده انصاری

اسارت انسان در مسخ شدگی مدرن و روئین

سید علی تدین صدوقی: فضا یی که کافکا می سازد فضایی خیالی ، وهم انگیز،فرا واقیعتی واکسپرسیونیستی است . فضایی که به نوعی می توانی وحشت ، شقاوت ،ترس، هراس، دهشت ، عصیان ، از خود بیگانگی و در نهایت مسخ شدگی را در آن ببینی .

شاید به همین دلایل است که بعضی ها فضاهای کافکایی را  همسو با نیهلیسم وپوچی  ویاس و نا امیدی می دانند . فضاهایی که سیاه وخاکستری است .البته ما نمی خواهیم وارد این بحث بشویم که مجالی دیگر را می طلبد . اما باید گفت که اینبار با نگاهی متفاوت وبرداشتی دیگر گونه از فضاهای کافکایی روبرو هستیم که در انتهای ان روزنه های امید را می توان یافت ودید .

باید گفت حتی  فکرمسخ شدگی بسیار دهشتناک است چه برسد که مسخ بشویم یا بخواهیم خود را جای کسی که مسخ شده است بگذاریم . از همین رو کافکا جهانی را پیش روی ما می گستراند که ابعاد روانشناختی وجامعه شناختی متفاوت وعمیقی دارد وشاید ما را به نوعی کاتارسیس یا تز یه نفس برساند که چه باید بکنیم تا به سرنوشت شخصیت داستان دچار نشویم وبه ورطه مسخ شدگی در نیفتیم .چرا که به نوعی می توان گفت داستان کافکا وفضایی که میسازد وسرنوشتی که قهرمان یا شخصیت اصلی او دچارش میشود یک تراژدی است تراژدی انسانهای امروز، تراژدی انسانهایی که هرکدام قهرمانان ناخواسته زندگی خویشند که در چنبره تقدیر وسرنوشت امروزین خود اسیر شده اند دنیایی که پراست از جنگ وتجاوز وبی عدالتی و دناعت و حیوانیت و صنعت لجام گیسخته و آهن ودود وداروهای روانگردان و سرزان وامراض گوناگون و هرج ومرج وعلم وتسخیر فضا وعصیان وعصیان زدگی و...

انسانی که در جهان صنعتی و مدرن و رو به پیشرفت امروز هر لحطه به از خود بیگانگی نزدیک و نزدیکتر می شود وچه بسا بدین ورطه سقوط  بکند . وآیا این تراژدی انسان امروز نیست . والبته می دانیم که در پس هر تراژدی نوعی کمدی نهفته است که باید آنرا کشف کرد ودید . لااقل به زعم اینجانب که هماره اینگونه بوده است .

ایا این کمدی نیست  که با توجه به اینکه انسان میداند.با ظلم وبی عدالتی ،تجاوز ، فتل ، غارت ، آدم کشی ، حق دیگران را خوردن ، وهزار ویک حیوانیت و پستی و اعمال ناپسند دیگر کارهایی نکوهیده ،ناپسند وغیر اخلاقی وغیر انسانی مرتکب می شود ودر هر جامعه ای واز نظر هر انسانی واز منظر هر قانون وباور ودین ومذهبی مردود است .اما با اینحال انرا انجام میدهد  ودر پایان به عقوبت خویش هم می رسد .اما بی توجه به تجربه گذشتگان که این راه را رفته اند باز در س عبرت نمیگیرد ومثلا با دروغ وعوام فریبی همانکه به قدرت برسد فجایعی را انجام میدهد واستبداد ودیکتاروری را بر پا می کند که گذشتگانش کرد ه اند مگر هیتلر نمی دانست که کارهایی را که میکند تماما غیرانسانی است اما به اعمال خود ادامه میداد واطرافیانش را نیز بر ادامه وانجام آنچه که خود می خواست  ومیکرد ترغیب می نمود . وایا اینهمه کمدی نیست ؟

در عین حالی که تراژدی مهتوم انسان است .پس مسخ شدگی نیز یک تراژدی  است ومسخ کافکا نیز به همینگونه  تراژدی ای گریز ناپذیر که در پس آن کمدی دهشتناک انسانی جریان دارد . کمدی ای که می توان نام آنرا گروتسک نهاد . گروتسکی که می توان گفت به نوعی ذاتی  تراژدی انسان امروز است . و باز باید گفت که گروتسک تلفیقی از سورئالیست ،اکسپرسیونیست ،دادایسم به لحاظ ریختار، کاریکاتور و البته طنز وکمدی است وبخش عمده ای ازاینها در فضای کافکایی وجود دارند وبه نوعی جز اصلی ساختاروعناصر سازنده  این فضا هستند.

ازاین رو برداشت ونگاه جدید ودیگرگونه نویسندگان وکارگردان نمایش "خوشبختی های کوچک سوسک شدن "درست وصحیح دراماتیک است ونزدیک به زیر متن مسخ کافکا .به گونه ای باید گفت انسانهای امروز چه بخواهند وچه نخواهند چه بدانند وچه ندانند در یک مسخ شدگی  مدرن وروئین اسیر شده اند.

اینکه هر روز سریک ساعت بخصوص از خواب بیدار شوند صبحانه مختصری بخورند لباس اداره وکارشان را بپوشند ومنتطر اتوبوس یا ترن بمانند وبه سر کار بروند وهر روز یک کار را انجام بدهند ومثلا را ساعت پنج کارشان  را تمام کنند وبه خانه برگردند وشام بخورند به دشتشویی بروند دوش بگیرند وبخوابند وباز فردا وفرداهای دیگر همین را تکرار وتکرار و تکرار کنند .یک روز مرگی و روزمره گی چیزی که چاپلین درعصر جدید به گونه ای نشانمان داد.باید گفت مسخ شدگی به نوعی در اندیشه وروح انسان اتفاق می افتد واین البته به مراتب بدترو دهشتناک تر وهراس انگیزتر از مسخ شدگی جسمانی است .

کافکا نیز به نوعی منظورش این بوده است .سوسک شدگی ابتدا در ذهن انسان و در اندیشه انسان اتفاق می افتد با قبول وانجام این زندگی تکراری و روزمره که به گونه ای اجتناب نا پذیر می نماید .  نگرش کارگردان و نویسندگان نیر این بوده است.

کارگردان با شیوه عروسکی توانسته این مسخ شدگی ظاهری و معمولی واولیه را که همه ادمها نادانسته دچار آن هستند نشان دهد. هیچکدام از آدمهای نمایش خودشان نیستند آنان به گونه ای مسخ شده اند تنها این پسر خانواده است که می خواهد خودش باشد ودر نهایت بصورت جسمانی مسخ می شود . اما در همان شکل سوسکی اش سعی در نجات خود دارد و در نهایت بال پرواز را پیدا کرده و با انتخاب به رفتن  ونه اجبار برماندن بهر صورتش و زندگی بهر شکلش که هست خود را می رهاند وپرواز میکند ومیرود. هرچند که این پرواز نمادین باشد . او لااقل فهمیده که مسخ شده است . بر خلاف دیگران که نمیدانند ونفهمیده اند اما مسخ شده اند. مانند مردم که در افکارغلط و باورهای پوسیده خود مسخ شده اند و از همین رو به خانه آنها سنگ میاندازند.

مسخ شدگی می تواند اشکال گوناگون داشته باشد مانند اعضای خانواده که هریک برای منافع وبهره خود سعی می کنند تا به نوعی از شر پسر واین معضلی که گریبانگیر خانواده و تک تک  آنها شده خلاص شوند یا عکس العمل مردم وهمسایه ها وحتی کشیش . واین مسخ انگاری  با عروسکی شدن شخصیتها نشان داده شده است.

هرچند که  تن پوشهای عروسکی آدم را یاد نمایش هتل پارادیزو که چند سال قبل در بخش بین الملل جشنواره فجر اجرا شد می اندازد اما بخوبی ساخته شده اند ومفهوم را منتقل میکنند .

هیچکس خودش نیست ونمیداند که خودش نیست . واین حالت کاریکاتوری آدمها در راستای مفهوم وشیوه گروتسک متن واجراست .گروتسکی که خنده را در گلو میما ساند وما را با واقعیت دهشتناک خویش اشنا می کند با خود که درپس چهره واقعی خویش ساخته یم . با مسخ شدگی ای که در زندگی امروز گریبان هریک از ما را گرفته است وبرای رهایی از آن باید بدنبال انتخاب درست وساختن بالهای رهایی از این مسخ شدگی باشیم .کارگردان در پایان نه ان ناامیدی ویاس فضاهای کافکایی بلکه روزنه امیدی را باز می گذارد وپایان خوش بینانه ای را ترسیم میکند البته به شرط انکه بفهمیم در چه ساحتی از مسخ شدگی هستیم وشجاعت رهایی از ان را داشته باشیم اینکه عادتهای سالیانمان را به کناری بگذاریم ،اینکه باورهای پوسیده واشتباه مان را دور بریزیم و.... در انتها خود را از نو بسازیم تا بال پرواز پیدا کنیم .

در نهایت باید گفت بازیها  و حرکات نیز بنا به شیوه اجرایی به نوعی کاریکاتوری وگروتسک صورت پذیرفته بود.  شاید می باید از مرزسوسک شدن ومسخ شدگی اولیه بگذریم تا بتوانیم به درک وفهم این مسخ شدگی وبی هوتیی واز خود بیگانگی اولیه پی برده وانر ا بشناسیم  والبته باید از افکار واندیشه ها و باورهای خود شروع کنیم . وگرنه شاید به بیمارهای جهان امروز مانند دو قطبی بودن ، بی هویتی ، چند هویتی ،افسردگی حاد  از خود بیگانگی ، الینا سیون ،شیزوفرنی و دیگر بیماریهای روانی که خاص زندگی امروز وجهان مدرن و به زعم بعضی ها پست مدرن و..... دچار شویم . باید گقت میشد که بعضی از حرکات ومیزان اضافه را که اطلاعات تکراری به مخاطب می داد وبار انتقال مفهوم خاصی  را نداشت حدف نمود چرا که دیگر به سمت وسوی ادا و اطوار می رفت وکمدی خاصی هم از ان متبادر نمی شد ودر جاهایی لوث می نمود . اینگونه ریتم مطلوب تری بدست میامد وبه تبع ان زمان نمایش نیز بهتر میشد در پابان به کارگردان وگروه خسته نباشید می گویم ودیدن این نمایش را به دوستداران تئاترتوصیه می کنم




نظرات کاربران