در حال بارگذاری ...
یادداشت ارمغان بهداروند درباره حال و هوای جشنواره نمایش عروسکی

گلی به جمال جشنواره تئاتر عروسکی !

ارمغان بهداروند در یاداشتی کوتاه لحظات زیبای شادی کودکان در همراهی بی واسطه با عروسک ها را ثبت کرده که گوشه ای از این روزهای محوطه مجموعه تئاتر شهر را تصویر می کند.

 به گزارش ایران تئاتر ، در متن این یادداشت آمده است:

 

"آقا ! میشه منم بشینم و ببینیم ؟ "

دخترک گل فروشی بود که در لابه لای جمعیت می چرخید و به اصرار،گل هایش را به مردم تعارف می کرد . تئاتر از در و دیوار " تئاتر شهر" می بارید.انگار از عروسک ها خواسته بودند که سوار بر اسب آرزوها به تهران بیایند و گل لبخند را روی لب های مردم نقاشی کنند عروسک هایی که نمی خواستند کودکیمان را فراموش کنیم و می خواستند کودکمان را به خاطر داشته باشیم .

- "بله دخترم.بیا و ببین "

او در کنار صحنه ای که صلح و شادی را فریاد می کرد نشست و به تماشا سرگرم شد و من به روزهایی برگشتم که جنگ روی کودکی هایم رژه می رفت.آسمانی که از آن گلوله می بارید و جز بوی باروت در هوا چیزی منتشر نمی شد . کودکی ام را به خاطر آوردم که حسرت دست در دست ‍در و مادر داشتن را در دل و جان داشت.چشمم به "آسمان عروسک ها آبی است" که افتاد با خودم گفتم : "تو هم وقت گیر آورده ای ! مهمان داری و باید کنارشان جشن بگیری "! به خودم برگشتم.به عروسک هایی که دلشان به تماشای معصوم ترین چهره ها ضعف می رفت .

- "آقا خیلی خوب بود. به عروسک ها گل هایم را مجانی بخشیدم "

دخترک گل فروش بود که از تماشای نمایش بر می گشت.قیافه اش قیافه ی کسی بود که انگار یک دفعه همه گل هایش را فروخته باشد.نمی توانست شادی اش را پنهان کند.کنار عروسک ها و تابلوها ایستاد و عکس گرفت اما چقدر دلم می خواست برایش عکس ها را ارسال کنم و حسرت موبایلی که نداشت.

تئاتر همین است.همین که برای همه باشی ! همین که هیچکس حسرت با تو بودن را نداشته باشد.اعتراف کنیم مردم نازنین به تئاتر اعتماد کردند و به مهربانی دست و دل لرزان ما را آرامش بخشیدند.به همان اندازه که دخترک گل فروش خوشحال شد مغروریم .به همان اندازه نه بیش و نه کم! گلی به جمال جشنواره تئاترعروسکی ...

ارمغان بهداروند

جشنواره تئاتر عروسکی

4/6/1395




نظرات کاربران