در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش خروس می خواند، نوشته و کار شهرام کرمی

ویرانی انسان

رضا آشفته: خروس می خواند در پاسداشت والدین است و گوشزد می کند بر ما، آنچه که می تواند در دنیای مدرن روابط انسانی را تحت الشعاع خود قرار دهد. یکی از این موارد خانۀ سالمندان است که در آنجا فرزندان از پدر و مادر پیر و فرتوتشان به هر دلیلی چشم می پوشند و این در حالی است که در نظم کلاسیک همواره خانواده تا آخرین مراحل زندگی با حضور والدین پیر در کنار نوه­ها، نتیجه­ها و نبیره­ها تداوم داشته است و فقط مرگ تنها دلیل گسست بین اعضای خانواده بوده است اما در روزگار معاصر به دلیل مشکلات و روابط اجتماعی به دور از تعاریف کلاسیک دیگر انگار کمتر پیش می آید که فرزندان مشتاق زندگی با والدین خود در سنین پیری و دست و پاگیری باشند.

خروس می خواند مسالۀ تازه ای را مطرح نمی کند اما حس می شود جنس مواجهه کمی متفاوت باشد چون در اینجا رابطۀ احساساتی با غلظت بالای حسی و عاطفی از بین رفته است تا به آنچه دیده می شود، بازنگری بشود. به عبارت فنی و شیوۀ نمایشی باید گفت که ما یک موقعیت مینی مالیستی را خواهیم دید که در آن سعی شده بنابر ارجاع به حداقلها رابطۀ ناشناخته ای را با تماشاگر برقرار سازند.

در این نمایش متن یا درام به شکل خرده پیرنگ تنظیم شده است و در این مسیر تقریبا پایان باز و ناتمام می ماند چون بنابر سلیقه و خواست مخاطبان می توان بی شمار پایان برایش تصور کرد و تنها دلیلش را هم می توان مشارکت مخاطب دانست که بنابر تجربۀ زیستش باید که این پایان را تصور و خلق کند. همچنین این پایان همراه با یک یا دو پرسش اساسی است که بازهم بنابر تدابیر شخصی و تاویلات مختلف می تواند برایش پاسخ در نظر گرفت و این همان کاربرد اثر نمایشی در تداوم زندگی مخاطبان است که به نوعی رابطۀ دامنه دار و حتا نامیرا در موارد خاصی تبدیل خواهد شد.

خروس می خواند در یک خانۀ قدیمی می گذرد، مادر مرده است و پدر (یعقوب صباحی) به تنهایی زندگی می کند و بچه ها دنبال کار و زندگی خودشان هستند. با بازگشت دوبارۀ کمال، پسری که از این خانه رانده شده است، انگار حال و هوای پدر فرق می کند. دختر، سیما (مه لقا باقری) می خواهد پدر را به  خانۀ سالمندان بسپرد چون نمی تواند به او همیشه رسیدگی کند. کامران (یهنام شرفی) می خواهد خانه را بفروشد چون ورشکست شده و باید بدهی هایش را پرداخت کند با آنکه نمی تواند سهم خواه این خانه باشد چون حق الارثش را از زمین های ارثی مادرش گرفته است. سیروس (سیروس همتی) احساساتی است و گیاهخوار اما نمی تواند در عمل پیش برندۀ کاری باشد و فقط اظهار نظر می کند و از ندامتش نسبت به نگهداری پدرش می کوید که در این رابطه کوتاهی کرده است.

رحیم (فرامرز قلیچ خانی) برای دیدن رمضان، سرایدار این خانه آمده است و چون شباهت ظاهری با کمال پسر مفقوده این خانه دارد، اول اینکه پدر شمعدانی های نقره اش را به رحیم می بخشد که مرهمی باشد بر دردهایش و بعد هم می پندارد او کمال است و همین همه را تحریک می کند که برادرشان را یکبار دیگر ببینند. او به دلیل عاشق شدن با دعوا و مرافعۀ والدین مواجه شده و از خانه قهر کرده است و سالهای بسیاری از این حال و هوا می گذرد.

سیما پیگیر شمعدانی هاست چون ارثیۀ مادربزرگشان از قدیم الایام است و اما کامران که همیشه نکبتی و بدبخت بوده است، الان نقشه ها دارد برای فروختن این خانۀ قدیمی و دارد همه را متقاعد می کند که تن به این خواسته اش بدهند وگرنه سر از زندان در خواهد آورد.

مهری (رویا افشار) زن همسایه ای است که انگار دلبسته و عاشق پدر بچه هاست اما با شوخی و غیر جدی بودنش اسباب خنده است که شاید برای القای عشق دوباره در روابط خانوادگی حضور می یابد که از هیچ سویی درک نمی شود. شاید هنوز جای دارد که بر مهر و عواطف این زن افزوده شود که دستکم عشق هم در کنار طنز القا شود. همچنین لازم است که خشونت و دسیسه بازی کامران پر رنگ تر شود که باورمندی اش بیشتر شود. این موارد باید در متن لحاظ شده باشد که بازیگر نیز بر اساسش بتواند آنها را آشکار کند.

رفته رفته ایشان درمی یابند که پدر دچار توهم شده و اصلا خبری از کمال نیست. پدر هم چمدان در دست می گیرد که با کمال به جای امنی برود که نمی دانیم کجاست و حالا یک خانه می ماند و کلی گلهای شمعدانی در گلدانهای رنگی و تنگهای بلور و ماهی های قرمز و دیگر ماهی های تزیینی!

شهرام کرمی خودش را واداشته که در طغیان احساسات به دنبال مهار کردنشان باشد و نخواهد این همه دعوا و مرافعه را به شکل واقعی اش عیان کند. شاید تنها جایی که احساسات کمی زنده تر است، همانا صحنه حضور دوست پدر است. پیرمردی (سروش طاهری) می آید به دیدن خسرو که از او خداحافظی کند. پیرمرد را دارند به خانۀ سالمندان می برند که در آنجا روزگار بگذراند تا دم مرگ. پیرمرد کر است و سمعکش خراب شده و صداها را تشخیص نمی دهد اما ترانه های دلخواهش را به اشتباه برای خسرو در ضبط صوت می گذارد. او دم آخر از تنگ ماهی می گوید که عروسش آن را به وسط خیابان انداخته و ماهی روی آسفالت داغ دست و پا زده و مرده است و... این لحظات احساسات غلظت پیدا می کند و دقیقا همان راهی است که به ناچار باید خسرو نیز بنابر خواست دخترش سیما برود.

بازیگران نیز در این مهار احساسات باید که شسته و رفته بازی می کردند و شاید رویا افشار به دلیل همان شوخی هایی که در نمایش اجرایش می کرد در ارائه نقش بیشتر همه را متوجۀ خودش می کرد و شاید هنوز آن عشق به خسرو را باید پر رنگ تر نمایان سازد. سروش طاهری نیز با آنکه پیرمرد را به صورت تیپ ارائه می کند اما درست و دقیق و تاثیرگذار عمل می کند چون هم کر بودن را و هم احساساتی بودن این پیرمرد را با همۀ وابستگی ها و دلبستگی هایش نمایان می سازد و ما را با خود همنوا می کند به نمایندگی از طرف همه پدرهایی که به ناچار باید در خلوت خانۀ سالمندان منتظر مرگ باشند در حالی که هنوز زندگی با همۀ شادابی هایش را دوست دارد چنانچه تخته نرد دارد و عشق به ماهی ها را در خود حفظ کرده است. تازگی نقش سیروس همتی نیز باز اشاره بر توانمندی و خلاقیتش می کند. بهنام شرفی حس می شود باید خشم و خیانت را بیشتر در بازی اش نمودار می کرد چنانچه الان چندان آن وجوه منفی و طلبکارانه اش به شکل بارزی ما را متوجۀ ویرانگری اش نخواهد کرد و باید که چنین باشد چون در این شیوۀ اجرایی مینی مالیستی آن حداقلهاست که ما را متوجۀ بسیاری از اتفاقات و افق های جاری خواهد کرد.

در این اجرای مینی مالیستی، باز هم تفکر خلاقه منوچهر شجاع در خدمت اجراست که با یک قالی تکه پاره شده بشود بسیاری از مفاهیم را در یک تصویر یگانه و استعاریک نمایان ساخت. قالی ایرانی یک نشانۀ بارز فرهنگی برای نمایان ساختن خانه و خانواده است اما در اینجا شش پاره شده است و از آن حالت نُرم و هندسۀ رایج بیرون آمده است و شاید این خود دلیلی برای از هم گسیختن روابط افراد این خانواده باشد که در آن ظاهر قدیمی از هم پاشیده اند. این خانه با گلها و ماهی ها رنگ و لعاب زندگی گرفته است  و باید که به موزه از منظر سیما تبدیل شود چون پدر باید به خانۀ سالمندان برود و باید که ویران شود چون کامران می خواهد بفروشد که حتما بعدش بر آن آپارتمان خواهند ساخت! بنابراین خانه هم در طراحی صحنه شمایل مفهوم سازی است و می تواند در ارائه فضا ما را متوجۀ ویرانی اصول انسانی در جامعۀ ایرانی گرداند.

 




مطالب مرتبط

شب‌چراغ نمایش «سلطان عمرا بمیرد» با حضور شهرام کرمی

تقدیر از هنرمندانی که نمایش ایرانی روی صحنه می‌آورند
شب‌چراغ نمایش «سلطان عمرا بمیرد» با حضور شهرام کرمی

تقدیر از هنرمندانی که نمایش ایرانی روی صحنه می‌آورند

شهرام کرمی، در مراسم شب‌چراغ «سلطان عمرا بمیرد» در تماشاخانه سنگلج، از اجرای نمایش‌های اصیل ایرانی در این سالن قدیمی، توسط هنرمندان استانی، قدردانی کرد.

|

در آیین اختتامیه جشنواره تئاتر ارتش مطرح شد

کاظم نظری:  اثر برگزیده جشنواره ارتش به جشنواره تئاتر فجر راه پیدا می‌کند
در آیین اختتامیه جشنواره تئاتر ارتش مطرح شد

کاظم نظری: اثر برگزیده جشنواره ارتش به جشنواره تئاتر فجر راه پیدا می‌کند

کاظم نظری، مدیرکل هنرهای نمایشی در آیین اختتامیه سیزدهمین جشنواره سراسری تئاتر ارتش از راه‌یابی یک اثر برتر از این جشنواره سراسری به جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر و اثری دیگر به جشنواره تئاتر دفاع مقدس در سال آینده خبر داد.

|

نظرات کاربران