در حال بارگذاری ...
در میزگرد اعضای گروه اجرای نمایش با ایران تئاتر اعلام شد:

«یرما» در انتظار عمارت مسعودیه

الهام شکیب یکی از کارگردان‌های نمایش «یرما» اعلام کرد که مسئول تماشاخانه «مسعودیه» گفته‌اند به محض باز شدن این تماشاخانه پذیرای نمایش «یرما» می‌شوند

نمایش آنسامبل اسپانیش «یرما» اثر گروه هنری پژواک به کارگردانی مشترک الهام شکیب و اشکان صادقی این روزها در سالن حافظ روی صحنه است. به همین بهانه میزگردی را با حضور کارگردان‌ها، بازیگران، آهنگساز، نوازنده‌ها و خوانندگان این نمایش برگزار کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید

اجرای «یرما» با آواز ایرانی خنده‌دار است

احساس می‌کنم برای اجرای «یرما» بیشتر از ترجمه یداله رویایی و پری صابری استفاده شده بود؛ آیا این نظر درست است؟

الهام شکیب؛ بازیگر و کارگردان«یرما»: ما از مجموعه‌ای از ترجمه‌های متن «یرما»؛ همچون پری صابری، یداله رویایی، شاملو و ... استفاده کرده بودیم اما قالب اثر بر اساس ترجمه یداله رویایی و پری صابری شکل گرفته بود و به همین دلیل نام مترجم را ذکر نکرده بودیم.

چه شد به این نتیجه رسیدید که آوازها به زبان اسپانیایی خوانده شوند چون آوازهای این نمایشنامه بر اساس وزن عروضی ترجمه شده‌اند اما شما از آنها استفاده نکردید؟

اشکان صادقی؛ بازیگر و کارگردان «یرما»: به‌خاطر ذات کار ترجیح دادم آوازها به زبان اسپانیایی اجرا شوند. پیش از این نمایش «یرما» اجرا شده بود که در آن اجرا سپند امیرسلیمانی نقش ویکتور را بازی می‌کرد و در آن اجرا، اشعار به زبان فارسی اجرا می‌شدند و بسیار خنده‌دار از آب درآمده بود. موسیقی نمایش تبدیل به یک پاپ ایرانی تبدیل شده بود و لول نمایش را بسیار پایین آورده بود. آن اجرا از «یرما» در ذهنم بو وبه همین دلیل از این کار در این نمایش حذر کردم.

زمانی‌که موسیقی با اثر تلفیق می‌شود، بار عاطفی نمایش را بسیار عمیق‌تر می‌کند. چگونه با  آهنگساز و خواننده هماهنگی انجام دادید که این اتفاق، کنترل شود و هماهنگی میان روایت و موسیقی به وجود آید، چه کردید؟

اشکان صادقی؛ بازیگر و کارگردان: تمرین! چون موسیقی کار ما آن نوع موسیقی تئاتری نیست که در همه جا می‌شنویم. درواقع ما طوری موسیقی و نمایش را با یکدیگر تلفیق کردیم که حاصل آن کنسرت‌تئاتر شود؛ مثل آنسامبل. شرایط موسیقی و تئاتر باید با یکدیگر هماهنگ باشند و به‌صورت 50، 50 موسیقی و نمایش با یکدیگر حضور داشته باشند. در این اثر، موسیقی در خدمت نمایش نیست بلکه به‌همراه نمایش حضور دارد. البته در برخی از صحنه‌ها این درصد به هم خورده است و گاهی موسیقی 70 درصد کار را انجام می‌دهد. در ابتدا قرار بود نمایش را در تماشاخانه مسعودیه اجرا شود و برای آن اجرا، قرار بود چند بخش کنسرت سه الی چهار دقیقه‌ای را نیز در سالن اجرا کنیم که ناچار شدیم در اجرایمان در تالار حافظ از آن صرف نظر کنیم.

اشکان صادقی: ریتمم تند  است

تغییر سالن چه اتفاق‌هایی را برای نمایش شما به وجود آورد؟ چون از یک‌سو مختصات تماشاخانه مسعودیه و تالار حافظ با یکدیگر متفاوت است و از سوی دیگر در مسعودیه می‌توانستید نمایش را تک اجرا روی صحنه ببرید اما تالار حافظ سه اجرا در روز را تجربه می‌کند.

الهام شکیب؛ بازیگر و کارگردان: تغییر زیادی را سبب شد. از یک سو ناچار شدیم اجرا را فشرده‌تر کنیم مدت‌زمان اجرای نمایش را کاهش دهیم. همان‌طور که اشکان صادقی گفت قرار بود چند کنسرت در این آنسامبل اجرا شود که آن‌ها را حذف کردیم و همچنین نمایش را کم فشرده‌تر کنیم تا بتوانیم سالن را به گروه اجرای بعدی تحویل دهیم. همچنین فضای کار ما با مسعودیه هم‌سوتر بود اما سعی کردیم خودمان را با سالن تطبیق دهیم.

احساس کردم به‌خصوص در یک‌سوم ابتدایی نمایش ریتم نمایش بسیار تندتر شده بود. این مسئله بر تدارم حس بازیگر تاثیر نگذاشته بود؟

نگار عابدی؛ بازیگر: به نظر من ریتم نمایش سریع نبود. خود بازیگر متوجه می‌شود که کجا دارد عجله می‌کند و خودش ریتم نمایش را سریع می‌کند. در هیچ‌یک از صحنه‌های این نمایش من چنین حسی نداشتم. البته امکان دارد که این ریتم در هر اجرا نسبت به اجرای دیگر تفاوت داشته باشد اما ریتم و سرعت کار از ابتدا همین بوده است چون با توجه به محتصات نمایش و اجرا، غیر از این نمی‌توانست باشد. نکته دیگری نیز وجود دارد یک‌سوم ابتدایی نمایش بخشی است که زمانی بسیار طولانی در زندگی یرما می‌گذردریال در این دوره هنوز هیجانات، عشق و امید در درون یرما وجود دارد. اگرچه یرما می‌گوید از شب نخست می‌دانستم زندگیم چگونه می‌شود اما باز هم هنوز یک هیجانی وجود دارد. از همین‌رو الهام شکیب از من خواست ریتم این بخش، تندتر باشد. به‌عنوان مثال در صحنه شروع، از من خواستند چک اول به مخاطب زده شود. درواقع کارگردان‌های این نمایش برعکس قرائت‌های معمول که از ابتدا تا انتها غم‌بار است عمل کرده‌اند و نمایش را با یرمایی پر از هیجان و شادی و زندگی را ابتدا به مخاطبان ارائه می‌کنند. یرما یک فرد شاداب و پر از انرژی است که زندگی را می‌خواهد؛ ریتم شادی تند است. درنتیجه ریتم نمایش تند شده بود.

فرهاد جم؛ بازیگر: از ابتدا همین مدت زمان حدود یک ساعت را برای اجرای نمایش در نظر گرفته بودیم. درنتیجه به دلیل تغییر سالن اتفاقی در ریتم و تمپوی نمایش نیفتاد. فکر می‌کنم همان اتفاقی که قرار بود افتاد

اشکان صادقی؛ بازیگر و کارگردان: من هم نظر دوستان را دارم؛ تمپوی نمایش همین بود و اگر نمایش در مسعودیه اجرا می‌شد تنها می‌توانستیم با خیالی راحت‌تر چند بخش موسیقی را به کار اضافه کنیم. از سویی دیگر چون خود من آدم ریتم تندی هستم، اساسا خود من به ریتم تند تمایل دارم. اجرا به‌قدری تند پیش رود و اتفاق‌ها رنجیروار به یکدیگر وصل شوند که مخاطبان آچمز شوند و حتی فرصتی برای نگاه کردن به ساعت خود پیدا نکنند! در عین حال ایده‌ای داشتم که نتوانستم به‌طور کامل آن را اجرا کنم، می‌خواستم «یرما» کاملا بدون دیالوگ و تنها با میزانسن اجرا شود و کاملا موسیقی حرف بزند اما برخی محدودیت‌ها وجود دارد و نمی‌توان در ایران این کار را انجام داد.

آتیه جاوید؛ بازیگر: در مورد نحوه اضافه شدنم به گروه اجرایی «یرما» باید بگویم که لورکا را بسیار دوست دارم. چندی پیش به‌همراه نسیم ادبی نمایشنامه «خانه برنارد آلبا» را در سالن باران نمایشنامه‌خوانی کرده بودیم. زمانی‌که الهام شکیب که با هم در گروه «پاپتی‌ها» حضور داشتیم با من تماس گرفت و گفت که می‌خواهند نمایش «یرما» را اجرا کنند بسیار به حضور در نمایش علاقه‌مند شدم چون هم الهام شکب و اشکان صادقی را بسیار دوست دارم و هم متن‌های لورکا را دوست دارم. من در این نمایش در دو نقش حضور دارم که برای رسیدن به نقش پیرزن باید از تجربیاتم در حوزه بازیگری استفاده می‌کردم. البته در بخش حرکت‌ها بهزاد جاودان‌فرد به ما کمک کرد. نقش پیرزن از یک جهت بسیار سخت بود چون در ابتدا فکر می‌کردم باید یک شخصیت پیر را با بدنی متفاوت اجرا کنم و این نوع اجرا را آماده کردم اما الهام گفت که چون کارگاهی تمرین نمایش را پیش می‌بریم، خودت باش. برای رسیدن به نقش، فیلم‌هایی را که در آن‌ها پیرزن‌های شصت یا هفتاد ساله اسپانیایی حضور داشتند، می‌دیدم. اما در مورد نقش یکی از رخت‌شوی‌ها سعی کردم نحوه اجرایم را کامل تغییر دهم تا کمی طنازتر شود چون این فرد، یک زن حدودا 40 ساله است که هم خوب راه می‌رود و هم خوب حرف می‌زند.

پرنده علایی؛ بازیگر: بزرگ‌ترین چالش برای من ایجاد تفاوت در نقش‌هایی که اجرا می‌کردم بود. دلم نمی‌خواست همه‌چیز از فیلتر یک آدم بگذرد و دوست داشتم مخاطب در این نمایش آدم‌های متفاوتی را تجربه کند و نگوید که یک بازیگر چند نکته کوچک را تغییر داده است و حالا به همان شیوه اجرا می‌کند. در نتیجه سعی کردم در صدای نقش‌ها، اکت‌هایشان و بیان ادبی نقش‌ها تفاوت ایجاد کنم. نقش‌ها، به‌خصوص سه نقش پایانی، مدت‌زمان کمی برای اجرا داشتند درنتیجه بسیار دشوار بود که در این مدت زمان کوتاه، طوری نقش را اجرا کنیم که مخاطب نقش را درک کند؛ اثری که نقش در درام دارد درک شود.

هانا کامکار: چالشی به‌نام یرما

خانم کامکار در زمان خوانش موسیقی شما، نوعی بار روانی هم روی صحنه و هم در میان تماشاگران منتقل می‌شود. آواها به زبان فارسی اجرا نمی‌شود اما مفاهیم با آواها به مخاطب انتقال می‌یابد. رابطه آواها به‌لحاظ موسیقایی و دراماتیک با متن چگونه شکل گرفت؟

هانا کامکار؛ خواننده: از ابتدا اشکان صادقی و عماد اجلال در نظر داشتند آواها با صحنه در ارتباط مستقیم باشند. قرار بود هر حسی یرما که در هر صحنه و یا لحظه‌ای دارد را من در بیانم بگنجانم. مثلا در اوایل نمایش، صدای من زمزمه است، به‌مرور قوی می‌شود و درنهایت به هق هق ختم می‌شود. درواقع قرار بود آوا به یک صدا و ندای درونی یرما باشد. اما ساوند ترک‌ها را به‌صورت کاور از یاسمین لوی اجرا کردیم اما تمام هدف من این بود که این اصوات از حنجره هانا کامکار و بنا بر حس همان صحنه بیرون بیاید. مثلا قطعه نخست را شاد و شنگول می‌خواندیم، قطعه وسط، را به‌صورت لالایی برای کودک ماریا خواندم که بار عاطفی گرفته بود و صحنه آخر به یک غم‌نامه تبدیل شده بود. من در این کار به چالش بسیار بزرگی برخوردم؛ این نمایش اولین تجربه من با این شیوه خوانندگی است و از همین‌جا از کسانی که این سبک را به‌خوبی می‌شناسند عذرخواهی می‌کنم. بسیار تلاش کردم شبیه خوانندگان اسپانیایی این قطعات را اجرا کنم. خیلی تلاش کردم لهجه‌ام شبیه آن‌ها باشد. این کار مانند یک پله خیلی محکم بود که خواستم از آن بالا بروم.

پیش از این با زبان اسپانیایی آشنایی داشتید؟

کامکار: کمی با ایتالیایی آشنایی داشتم اما برای خواندن اشعار دوستی دارم که ایران نیست استفادده کردم تا بفهمم داستان چیست و او ترجمه اشعار را برای من فرستاد. برای شیوه خواندن هم اشکان صادقی بسیار به من کمک کرد.

قائد: عاشقان اسپنیش از پاپ بیشتر است

آقای قائد جنس صدای شما برای فولک جنوب فرانسه و اسپانیا بسیار مناسب است اما تا حدودی احساس می‌کنم اجرای شما با چیزی که در ذهن لورکا بود متفاوت است. چه میزان اجرای شما بر اساس طرح‌ریزی حود شما بوده است و چه مقدار بر اساس طرح‌های عماد اجلال؛ آهنگ‌ساز این اثر و اشکان صادقی کارگردان «یرما» پیش رفته‌اید؟

احمد قائد؛ خواننده و نوازنده: من پیش از این در بندرعباس آواز می‌خواندم اما فضایی برای اجرا نداشتم. البته به من می‌گفتند که می‌توانم این کار را بکنم تا این‌که با اشکان صادقی آشنا شدم. به من زنگ زد و از من پرسید که می‌توانم در این برنامه حضور داشته باشم. من آمدم تا امتحان کنم. عماد اجلال برای این کار چیدمان‌هایی را برای تصاویری که اجرا می‌شد در نظر گرفته بود و پیش رفتیم. نم با این شیوه نمی‌خواندم و بیشتر موسیقی پاپ می‌خواندم. برای این اجرا به من گفتند که این موسیقی به درد من نمی‌خورد و این شیوه خواندن را به من پیشنهاد کردند. من مجبور شدم به این سبک روی آورم و دیدم که عاشقان این نوع موسیقی بیشتر هستند. واقعا مخاطبان بسیار به من انرژی می‌دهند.

این صدا از کجا می‌آید!

احمد قائد: من فقط می‌خوانم و زحمت اصلی بر دوش عماد اجلال است اما  این‌که این صدا از کجا می‌آید را نمی‌دانم!

می‌خواستیم به کار کمک کنیم

توضیحی درباره قطعاتی که انتخاب شده بود بدهید که بر چه اساسی این انتخاب‌ها انجام شده است؟

عماد اجلال؛ آهنگساز و نوازنده: در این کار اساسا قرار نبوده است که کسی مطرح شود. مهم این بود که کار پیش رود درنتیجه هر کس به فراخور توانایی‌اش به کار اضافه شد و در جای خودش قرار گرفت. به همین دلیل سه خواننده کار؛ هانا کامکار، احمد قائد و اشکان صادقی، با آواهایی که ناله‌های درونی با تم اسپنیش است برخی از صحنه‌هایی که حذف شد را به مخاطبان ارائه کنند. به‌عنوان مثال نواهایی که آتش درونی و غلیان درونی یرما را در کنار آرامش ظاهری‌اش نشان می‌دهد، با آواهای هانا کامکار همراه شد. کلا موسیقی «یرما» دو جنبه داشت؛ یکی فضاسازی نوستالژیک اسپانیایی و دیگری روایت داستان یرما. در هدف ما این بود که از سویی به داستان کمک شود و از سویی به این دلیل که فضای اسپنیش می‌طلبد و ما نباید از این فضا جلو باشیم؛ موسیقی جایی با نوا، جایی دیگر با نغمه، برخی جاها با ملودی‌های اینسترومنتال و در جایی دیگر با فضاسازی‌های موسیقایی به کار کمک کنیم. درمواقع هدفی به‌غیر از این که به کار کمک کنیم نداشتیم.

جم: لذتی به‌نام «یرما»

آقای جم شما معمولا پوکرفیس هستید و در این کار هم همین‌طور و خوآن همین شرایط را داشت. شما در سینما و تلویزیون شمایلی داشته‌اید و تغییر دادن آن شمایل دشوار است اما تغییر را اعمال کرده‌اید. برای این تغییر چه کرده‌اید؟

جم: من بعد از سال‌ها، تئاتر کار کرده‌ام. 25 سال پیش، چند تئاتر را در سالن‌هایی همچون چهارسو اجرا کرده بودم و دیگر روی صحنه تئاتر نرفته بودم. زمان ببسیار طولانی‌ای گذشته است. اشکان به من زنگ زد و نمی‌دانم تقدیر است یا نام دیگری دارد به گروه اضافه شدم چون من آخرین کسی بودم که به گروه اجرای نمایش یرما پیوستم؛ بچه‌ها با فرد دیگری کار می‌کردند و یک ماه بود که بازیگران تمرین می‌کردند. همواره به دو کارگردان نمایش می‌گفتم که بسیار سخت است که به گروه برسم چون آن‌ها بسیار از من جلوتر بودند. هنوز هم فکر می‌کنم نسبت به بازیگران دیگر عقب‌تر هستم چون هر چه بیشتر تلاش کنی راحت‌تر می‌توانی اجرا کنی. با ایده‌هایی که دوستان دادند، تمرین‌ها، حرف‌هایی که با یکدیگر زدیم و البته خود متن، به این شیوه اجرا رسیدم. اساسا یاد گرفته‌ام که هر آنچه نیاز است را باید از خود متن دربیاورم. تصوری که دوستان از من داشته‌اند و دارند باید در این تئاتر فرو بریزد و مخاطبان آدم دیگری را ببینند. با تمرین و خواندن متن و صحبت‌هایی که با افراد گروه حتی آن‌هایی که با من بازی مستقیم نداشتند، داشتم و حتی موسیقی؛ آواهایی که هانا کامکار و احمد قائدیان اجرا می‌کردند و گیتار عماد اجلال و کیان کردستانى به نقش خوآن رسیدم. هر کدام از ما وظیفه‌مان را به نحو احسنت انجام می‌دهیم و از کارمان لذت می‌بریم. مهم این است که ما یک گروه به معنای واقعی هستیم که کاری تیمی را پیش می‌بریم. «یرما» یک عشق و انرژی‌ای به مخاطب می‌دهد که در میان گروه ما وجود دارد و این احساس کاملا منتقل می‌شود. اساسا کاری که تئاتر باید انجام دهد همین است؛ تک تک ما باید از اجرای کارمان لذت ببرند تا به یک اجرای درست برسیم.

اشکان صادقی همه جا بود

این‌که خود کارگردان‌ها در نمایش بازی می‌کنند به‌نوعی نشان از عدم خویشتن‌داری ندارد؟

شکیب: هیچ کدام از ما قصد نداشتیم بازی کنیم و می‌خواستیم بیرون کار باشیم. من و اشکان صادقی بیشتر در بازیگری تجربه داریم تا کارگردانی. اما گشتیم و دیدیم کسی که مد نظرمان است را پیدا نمی‌کنیم. اتفاقا یک روز نگار عابدی به من گفت که چرا به دنبال بازیگری برای نقشم ماریا می‌گردم چون معتقد بود ماریا خود من هستم و این‌گونه بود که تصمیم گرفتیم بازی کنیم. همان‌طور که فرهاد جم می‌گوید، واقعا همه در کنار هم این عشقی که از متن «یرما» می‌آید را حس کردیم و آنگاه به مخاطبان ارائه دادیم. این متن پر از احساس است که باعث شد همه ما نقش‌هایمان را همان‌گونه که هست پیدا و اجرا کنیم. وقتی فرهاد جم به ما اضافه شد، با این‌که دیر به ما پیوست اما خیلی زود به آن‌چه باید می‌رسید، رسید. فکر می‌کردم بیش از این طول بکشد اما چون خود متن آن‌چه را که از نقش نیاز داریم را به ما می‌داد، بسیار زود فرهاد جم به نقش مسلط شد.

جاوید: البته اشکان صادقی هم کارگردانی کار را بر عهده داشت، هم آواز می‌خواند، هم نقش ویکتور را بازی می‌کرد و هم در ی تمرینات، نقش خوآن را ایفا می‌کرد

عابدی: یک روز هم من نتوانستم سر تمرین حاضر شوم و اشکان صادقی نقش مرا بازی کرد. من هم نگران شدم و از آن پس سر تمرین‌ها حاضر شدم و تلاشم را بیشتر کردم چون رقیب پیدا کردم!

«یرما» در تالار حافظ پایان نمی‌یابد

این صحبت‌ها نشان از تمرینی طولانی داشته است. آیا تالار حافظ ایستگاه پایانی «یرما» است یا برنامه دیگری برای این اثر دارید؟

شکیب: دوست نداریم این نمایش به این زودی به پایان برسد. البته مسئول تماشاخانه مسعودیه به ما قول داده است که اگر این تماشاخانه باز شود، با آغوش باز پذیرای «یرما» خواهند بود و حتی خدمات ویژه‌ای در اختیار گروه ما قرار دهند. چنانچه این اتفاق بیفتد که با همراهی بچه‌ها نمایش را در این تماشاخانه اجرا می‌کنیم اما حتی اگر این اتفاق هم نیفتد، برای اجرای تئاتر در سالن‌های دیگر در ساعت اجرای بهتری نیز اقدام می‌کنیم.

موسیقی هم کاراکتر بود

 کلام آخر:

جاوید: اشکان صادقی و الهام شکیب برای اجرای «یرما» لازم و ملزوم یکدیگر بودند. عشقی که اشکان صادقی به لورکا داشت با همکاری و همدلی الهام شکیب باعث شد که گروه کنار یکدیگر جمع شوند. من واقعا از این اتفاق خوشحالم چون این عشق میان گروه و مخاطبان پخش شد. امیدوارم این اتفاق باز هم بیفتد. ما بسیار سختی کشیدیم چون نمایش آماده بود، لباس‌ها آماده بود، تست گریم انجام شده بود و ... اما با در بسته سالن تماشاخانه مسعودیه مواجه شدیم اما با وجود تمام این مشکلات و زمان نامناسب اجرا؛ یعنی ساعت پنج بعداز ظهر، دل به دریا زدیم و اجراها را آغاز کردیم چون می‌دانستیم که خدا با ما است. خدا را شکر مخاطبانی داشته‌ایم که د یا سه بار آمده‌اند و نمایش ما را دیده‌اند.

کیان کردستانى؛ نوازنده: در تایید این صحبت‌ها باید بگویم که برای من طول مدت اجرای نمایش، پنج دقیقه می‌گذرد. فکر نمی‌کردم این اتفاق بیفتد اما هر روز منتظرم که دیوانه بیاید و دیوانه‌بازی دربیاورد، خوآن بیاید و عصبانی شود، صحنه آخر اجرا شود و ... هر روز تشنه‌تر می‌شوم. نشستم و لذت می‌برم و برایم بسیار زود می‌گذرد برای من نمایش خسته‌کننده نیست.

عابدی: از نگاه دو کارگردان نگاه درستی به نمایش «یرما» شده است که همان ساده بودن کار و لخت بودن صحنه است. البته نمی‌گویم نگاه‌های دیگر غلط است اما نگاه الهام شکیب و اشکان صادقی، نگاهی خاض و بسیار خوبی است چون نمایشنامه به‌قدری پربار و پررنگ است و به‌قدر خود نمایشنامه حرکت، حس، دیالوگ و .. هست که نیازی ندارد خیلی دکور داشته باشیم. بدن بازیگر و حس بازیگر و موسیقی که بسیار درست و مساوی و عجین است، از هیچ، نمایشی ساخته است که حرکت و حس دارد و نیاز نیست تخت، صندلی، خانه جادوگر و .... را ببینی، همه‌چیز در ذهن و تخیل مخاطب شکل می‌گیرد. این سادگی باعث شده است مرز ظریفی میان فرم و رئالیسم به وجود می‌آید؛ یعنی همه‌چیز واقعی و باورپذیر است اما در عین حال فرم و ژستی در نمایش وجود دارد. کارگردان‌ها به‌خوبی بازیگران را هدایت کرده‌اند تا درست روی این مرز حرکت کنیم چون اگر کمی می‌لغزیدیم یا کار کاملا فرمالیستی می‌شد یا مانند حرف زدن آدم‌ها با یکدیگر می‌شد. از سویی موسیقی نیز به‌نوعی در این نمایش کاراکتر بود. هر یک از موزیسین‌ها نیز دیگر بازیگران این نمایش بودند. همچنین طراحی حرکت نیز در راستای کمک کردن به ما بود.

جم: یکی از افرادی که واقعا جای او خالی است، بهزاد جاودان‌فرد است. به جایی رسیدیم که احساس می‌کردیم که باید الان در بدنمان اتفاقی باید بیفتد تا او آمد و  به تک‌تک ما بسیار کمک کرد.

شکیب: اتفاقا هومن برق‌نورد بعد از آن‌که اجرای ما را دید به من گفت که چقدر رد پای بهراد جاودان‌فرد در این نمایش دیده می‌شو و از دید او حرکت‌های ما نشان می‌داد که چقدر بهزاد جاودان‌فرد خوب کار خود را انجام داده است.

صادقی: بهزاد جاودان‌فرد تنها کسی است که به این نوع کار آگاه است. با هر کس که صحبت می‌کردیم، می‌گفت از استادش بهزاد جاودان‌فرد آموخته است. به این نتیجه رسیدم که با توحه به رفاقتی که با او دارم، از او درخواست کنیم به گروه ما بپیوندد که قبول کرد.

 

گفت و گو از مینا صفار

 




مطالب مرتبط

تبریک مدیرعامل بنیاد رودکی به مناسبت روز ملی هنرهای نمایشی

هنرهای نمایشی روایتگر تاریخ هویت پرمهر ایرانیان است
تبریک مدیرعامل بنیاد رودکی به مناسبت روز ملی هنرهای نمایشی

هنرهای نمایشی روایتگر تاریخ هویت پرمهر ایرانیان است

محمد الله‌یاری فومنی، مدیرعامل بنیاد فرهنگی-هنری رودکی با تبریک روز ملی هنرهای نمایشی، هنرهای نمایشی را آیینه و تبلور ایران پرعزت و خانواده هنرمندان تئاتر را روایتگر تاریخ و هویت پر مهر و ایمان مستحکم مردمان این سرزمین اسلامی دانست.

|

«شاعر شهر» در تالار حافظ به نیمه راه رسید

«شاعر شهر» در تالار حافظ به نیمه راه رسید

نمایش «شاعر شهر» به نویسندگی و کارگردانی نشاط میرمهدی و تهیه‌کنندگی نورالدین ‌حیدری‌ماهر، تا ۲۵ اسفند 1402، به اجرای خود در تالار حافظ ادامه خواهد داد.

|

نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است
نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسین‌پور

پدر در زیرزمین زنده است

علیرضا نراقی: نمایشنامه «سلام، خداحافظ» نوشته مشهور و بارها اجراشده‌ آثول فوگارد، نویسنده اهل آفریقای جنوبی، مدتی است که به کارگردان شهاب‌الدین حسین‌پور در تالار حافظ به صحنه می‌رود. این ...

|

نظرات کاربران