در حال بارگذاری ...
...

بهروز خرم بازیگردو نقش در نمایش پرسه های موازی :

مرعوب کردن مخاطب کار پیچیده ای نیست

بهروز خرم بازیگر ، کارگردان تئاتر که چند سالی است که در حوزه مدیریت روابط عمومی تالار مولوی فعالیت می کند . در تازه ترین فعالیت بازیگریش در نمایش پرسه های موازی در قالب دو نقش علیرضا و بابک بازی متفاوت و چند وجهی از خودش ارائه می کند.

نمایشی اجتماعی در باره تعدادی جوان که برای ادامه زندگی انگیزه ای ندارند و در نمایش گذشته و حالشان روایت می شود.  بازی ، حضوردر نمایشنامه خوانی، کارگردانی ونویسندگی  درنمایش هایی نظیر  « وقتی باز می گشتم برف می بارید»، ،"تو مشغول مردن هستی"، نمایش "حمیداسکندری" ، نمایش "ساق های لاغر کم خون" ،نمایش نامه  صابر ابر بودن ،کارنامه کاری خرم را تشکیل می دهند.پرسه های موازی از تاریخ 19 شهریور هرشب ساعت 20:30 در تالار مولوی به روی صحنه رفته است. این نمایش پیس از این در جشنواره آمستردام در کشور هلند روی صحنه رفته که مورد استقبال هم قرار گرفت و توانست کاندید جایزه بزرگ این جشنواره شود . جاده ساوه، دوازده کیلومتری تهران، سه نفر یک شب دور هم جمع می شوند و یک بازی را شروع می کنند. این  خط داستانی بن مایه و شالوده داستان نمایش پرسه های موازی است . عوامل تولید پرسه های موازی عبارتند از: تهیه کننده: سجاد افشاریان، طراح صحنه و نور: سعید حسنلو، مدیر پروژه: سعید زارعی، گروه کارگردانی: مجتبی کاتوزیان، نرگس نره ای، برنامه ریز: رحیم علی بالایی، موسیقی و طراحی صدا: فربد مائین، صدابردار: رامتین شعبانیان، طراح گرافیک: فرانک ایرانی، عکاس: شاهین آزما، ساخت تیزر: ابراهیم عزیزی، نرگس نره ای، تبلیغات مجازی: امیر قالیچی، امور بین الملل: کاملیا غزلی و مشاور رسانه ای: سام بهشتی وبازیگران :الهام نامی، آسو بهاری. با بهروز خرم در باره حضورش در نمایش و ایفای دو نقش  مختلف گفت وگویی انجام داده ایم.

 

در شروع نمایش راوی عنوان می کند که مخاطب  با یک نمایش بر اساس یک داستان واقعی روبه رو است. در نوع بازیتان به چه شیوه ای رویکرد داشتید؟

 

در ساختار درام با توجه به اینکه بر اساس یک واقعیت به جاو می رویم و آن چیزی که مخاطب می بیند یک  شیوه ناتورالیسمی برخورد با مستندات اجتماعی است. با وضعیت متفاوتی روبه رو هستیم. هندسه و پازلی که درام را به وجود می آورد و در نمایش شاهد هستیم هر بازیگر دوشخصیت را در نمایش بازی می کند . بنابراین من بازیگرنه آنقدر می توانم در نقشم غوطه ور بشوم که خودم را فراموش کنم  و حقیقت نقش را ارائه بدهم و نه بازی من از نوع بازی های فرمالیستی ، استلیزه و فاصله گذرانه است . بنابراین من در طول اجرا مدام بین دو کاراکتری که بازی می کنم در رفت وآمدم و بین هندسه و پازلی که دنیای نویسنده رقمش زده ،قرار دارم . نویسنده هم یک شخصیت وشخصیت هفتم نمایش است و او تصمیم می گیرد که ماها در چه وضعیتی و با چه تحلیل و شیوه و متدی در واقع قرار بگیریم.

 

آیا تغییر نوع بازی و ظاهر شدن در قالب شخصیت دوم در کمترین زمان ممکن در بازیگری کار دشواری است؟

کاری سختی است و من بازیگر تا می آیم یک شخصیت را معماری و بازی کنم و مخاطب بشناستش ودر ضمن به لحاظ تمرکزی به نقش احاطه پیدا کنم و در درونش قرار بگیرم ، سریع مجبورمی شوم همین پروسه را برای نقش دومم که در فلاش بک است را تجربه کنم. بنابراین این رفت و برگشت ها نیاز به تمرکز زیادی دارد .

 

 از تیپ سازی هم برای تفکیک میان دو نقش پرهیز کردید؟

بله،  ازطرف دیگر چون قرار نبود به سراغ تیپ سازی و صدا سازی برویم وهردوکاراکتر را بخشی از وجود خودم قراربدهم که در عین حال از خود واقعی من مقداری دورهستند. دربازی برای من چالش هایی را به وجود می آورد.

 

 در تمرینات به بر اساس شیوه کارگاهی نقش ها را تجزیه و تحلیل می کردید؟

 در پروسه تمرینات اتودهای مختلف ازدو نقش را تمرین می کردیم و خیلی راحت هرسه بازیگرمی توانستیم صدا سازی هم انجام بدهیم و یا میمک و فیزیکمان هم متفاوت باشیم. خواسته کارگردان بر این منوال بود که هر دو شخصیتی که بازیگران بازیشان می کنند از خود حقیقی مان دورنباشند واسم این شیوه را باج ندادن به مخاطب تلقی می کنند و به تعبیردیگر قوه تخیل مخاطب را به حرکت وادار کنیم و با این شیوه است که خیلی از مخطبان با شخصیت های نمایش احساس همذات پنداری می کنند .

 

 یکی دیگر ازتفاوت های بازیگری نمایش پرسه های موازی دوری از استفاده از شیوه مرسوم بازی درنقش های شخصیت های روانی است که دربازی بازیگران حرکات اگزجره ودرشت کردن چشم ها دیده می شود؟

مدتی زمانی که از نگارش متن وچند اجرایش در جشنواره های خارجی گذشت ، تلاش کردیم مابه ازا این شخصیت ها را پیدا کنیم. فکر می کنم استفاده از شیوه بازی اغراق آمیز و اوراکت در مورد این شخصیت های روانی یک جور دست کم گرفتن تماشاگراست.

.

یک جورمرعوب کردن مخاطب هم می توانیم بدانیمش ؟

 مرعوب کردن مخاطب کار پیچیده ای نیست که ازعهده اش برنیایم.آگاهانه ازاین جنس بازی عبورکردیم .

                                                                                                                       

چقدر در بازی این دو نقش از تجربیات شخصی خودتان در موقعی که درگیر مسائل روحی می شدید استفاده کردید؟

علیرضا به لحاظ جهان بینی دچار یاس شده است.ونظیر دو شخصیت دیگر نمایش اتفاق ویژه ای باعت بروز تغییراتی در اونشده است. شخصیت فریبا بر اساس موقعیت جیوا و یا زاری که وارد بدنش شده است شرایط را دگرگون کرده است. مانی هم به دلیل قتل دوست نزدیکش دچار بحران روحی شده است..علیرضا یک آدم نشانه باز است و به همین دلیل احساس می کند که خودش باید پایان زندگیش را رقم بزند. علیرضا فکر می کند چون اختیاری برای آمدن نداشته است، حداقل خودش باید بتواند زمان مرگش را تعیین کند.

 

 بنابراین آدمی است که می خواهد ازجبر فرار کند؟

نمی شود پاسخ روشنی به این سوال داد . از منظری خودش تلاش می کند اختیاز بودن و نبودنش را داشته باشد و از طرف دیگرشروع زندگیش را تابع جبر می داند.بنابراین یک سیر و سلوک و جهان بینی ویژه ای دارد که من هم کمی بهش نزدیک بودم. قبل از اینکه متن را بخوانم نشانه ها و اتفاقات روزمره زندگی به من پیام می داد.بعدا با مطالعاتی که در باره این موضوع داشتم کم کم بیشتر این ویژگی علیرضا را شناختم. در طول تمرینات هم پیام لاریان از اتودهای درست ما به نفع کار استفاده های لازم را انجام داد.

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی