در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش روایت عاشقانه با طراحی و کارگردانی بابک دقیقی

بازنمود مردانه از خصلت های روانی زنان

سیدعلی تدین صدوقی:نمایش روایت عاشقانه یک براساس نویسی است و با متن اصلی  به لحاظ اجرایی متفاوت است و در یک به‌اصطلاح آشپزخانه اتفاق می‌افتد .

کارگردان تمام بازیگران را مرد انتخاب کرده علی‌رغم این‌که متن در خصوص زنان است و این کلاً مفاهیم متن و زیر متن را مخدوش کرده و علاوه بر این‌که تصنعی و غیرطبیعی می‌نماید قابل‌باور هم نیست و به‌نوعی ناخواسته به شکل طنز و کمدی درآمده است و درجاهایی لوس و لوث می‌نماید.

مخاطب نمی‌تواند باور کند که این ماجراها برای زنان و در خصوص زنان است. باید گفت آیا کارگردان توانسته تحلیلی درست و جامع از متن و مفاهیم آن داشته باشد اگر چنین بود که همه بازیگران را مرد نمی‌گرفت. در نمایش از دژی صحبت به میان می‌آید به نام  سمنگان دژ که درواقع همان محل اتفاقات نمایش اصلی است. این دژ به آشپزخانه تغییریافته است. چرا نویسنده اصلی یعنی محمد چرمشیر از دژی صحبت می‌کند و آن رانشانمان می‌دهد که مخصوص زنان است و تابه‌حال هیچ مردی پایش به آنجا باز نشده؟ این به چه معنی می‌تواند باشد؟ و آیا با تغییر بازیگران از زن به مرد و مکان نمایش می‌توان مفهوم و منظور نویسنده را درک کرد و آن را به مخاطب انتقال داد. این‌که اصولاً نویسنده چه می‌خواسته بگوید. آیا تنها با تغییر مکان یک نمایش و جنسیت شخصیت‌های آن توانسته‌ایم یک‌بر اساس نویسی را به انجام برسانیم و ایده خودمان را نیز بر آن هموارسازیم. یا تنها یک تغییر دم‌دستی انجام داده‌ایم.

از این‌ها که بگذریم متن اصلی فقط شخصیت‌های نام‌آشنای شاهنامه را گرفته و داستان خود و روابطی را که می‌خواسته طرح‌ریزی کرده است که این البته به‌تنهایی اشکالی ندارد اما ربط چندانی به لحاظ موضوعی و اسطوره‌شناسی و مفاهیم زیر متن ادبیات حماسی که عمق و ژرفای  خاص خود را دارد پیدا نمی‌کند. این‌که مادر تهمینه شهربانو شوهرش توسط زن جادو که در اینجا خواهر او و خاله تهمینه است گول‌خورده و کشته‌شده است و حال شهربانو دژی ساخته به نام سمنگان و همه زنان را بدان جا برده تا با هیچ مردی در تماس نباشند مردان را در آنجا راهی نیست و دیگر ماجراها  کلاً ساخته‌وپرداخته نویسنده اصلی است. می‌شد تمامی این وقایع را بدون ربط به شاهنامه و یا استفاده از شخصیت‌های آن در قالب یک نمایشنامه جدید و قائم‌به‌ذات نوشت اما همین‌که نام شاهنامه به میان می‌آید دیگر نمی‌توانیم به همین سادگی‌ها از کنارش بگذریم. چراکه مثلاً زن جادو که از هفت‌خان رستم است در وسط این ماجرا چه می‌کند آن‌هم به‌عنوان خاله‌ی تهمینه و یا اصلاً چرا مادر تهمینه چنین دژی را ساخته فقط به خاطر این‌که شوهرش فریب خواهرش را خورده و کشته‌شده؟

رابطه‌ی رخش با رستم هم با آنچه در شاهنامه است متفاوت می‌نماید. پس باید گفت که در نمایشنامه‌ی اصلی تنها اسم‌ها با اسامی شاهنامه یکی است و نه روابط و شخصیت‌ها و پردازش آن‌ها و مفاهیم زیرمتن و... می‌توان گفت داستانی داریم که در آن زنی با افکار فمینیستی که داشته و براثر مسائل روان‌شناسانه مانند شکست شخصیتی و...می‌خواهد از مردان دور باشد و انتقام بگیرد و این را به دیگران ازجمله دختر خود تهمینه تحمیل کرده است.

شاید بتوان این دژ را تلویحاً ذهن و افکار شهربانو گرفت  و یا جامعه بسته  و روابط آن و تفکر مردسالارانه‌ای که در اکنون وجود دارد حال این‌گونه می‌توان مانورهایی روی متن اصلی و ایضاً نمایش حاضر داد. و آن را نوعی آشنایی‌زدایی و ساختارشکنی در خصوص نگاهی امروزی به شاهنامه از سوی نویسنده اصلی یعنی محمد چرمشیر دانست. که مبحث خاص خود را می‌طلبد.

باید گفت ما هنوز نتوانسته‌ایم شاهنامه را آن‌طور که هست و به‌عنوان یک ادبیات روایی حماسی که حرکتی از سطح به عمق دارد درک کرده و به صحنه بکشیم چگونه است که آن را به اعوجاج متنی و اجرایی می‌کشانیم همان‌گونه که خیلی‌ها به‌جای آن‌که اصل مثلاً هملت را اجرا کنند شکل‌های متفاوت و به‌اصطلاح مدرن و درهم‌وبرهم از آن را به صحنه می‌کشند غافل از آن‌که شاید حتی به زیر متن و مفاهیم نهفته در متن شکسپیر نرسیده‌اند همین‌گونه است شاهنامه وقس‌علی‌هذا.  نمایش حاضر هم  چون براساس نمایشی دیگر که خود به‌اصطلاح برداشت و یا نگاهی "مغشوش مدرن" به شاهنامه است و همه مناسبات آن را به‌هم‌ریخته نوشته و اجراشده به همین دلیل به‌نوعی مغشوش و معوج می‌نماید و قلب موضوعی است که اصل آن را درنیافته و حالا می‌خواهیم اداواطوار روشنفکری را بر آن نیز هموارسازیم.

علی‌رغم این‌که گروه و کارگردان تلاش خود را کرده‌اند مسائلی در این میان اجتناب‌ناپذیر می‌نماید مثلاً زمانی که دختر در پایان نمایش حالت تهوع می‌گیرد تماشاکنان می‌خندند چراکه اصلاً طبیعی نیست. وقتی بازیگران مرد نقش زنان را ایفا می‌کنند این‌گونه می‌شود دیگر، چراکه در کل اساس نمایش اصلی را برهم می‌ریزد و دیگر اجرای این نمایش محلی از اعراب نخواهد داشت. وقتی‌که شما اسطوره را در نمایش اصلی از جایگاه خودش و از مراتب شخصیتی‌ای که دارد  به زیر کشیده و عاری می‌کند و داستان خودتان را بر آن مترتب می‌سازید دیگر اسطوره نیست و نمی‌توانی آن را با معیارها و روابط جامعه امروزی همسوسازی، اسطوره در هر شرایطی اسطوره است همان‌طور که رستم، رستم است اما پهلوانی، جوانمردی، قهرمانی، ایمانش به ایزد و... واقعیت دارد. و این‌ها همه به درک زیر متن ادبیات حماسی برمی‌گردد. مثلاً اگر هملت عمویش را نکشد و انتقام نگیرد و یا خیانت مادر و عمویش او را نیازارد و به‌اصطلاح بی‌خیال باشد و مجنون که دیگر هملت نیست می‌شود یک شخصیت دیگر که باید در داستان و نمایشنامه‌ای دیگر بروز و ظهور پیدا کند و نه هملت آنگاه نامش هم نمی‌تواند هملت باشد. چون هملت شخصیتی است با خصوصیاتی که شکسپیر آن را توصیف کرده و به ما عرضه نموده آن‌هم برای ابراز مفاهیم و منظورهای خاصی که باید آن‌ها را در زیر متن نمایشش جستجو کرد و به صحنه کشید وگرنه تفاوت هملت با دیگر شاهزاده‌ها در چیست؟ در این‌که او هملت است و تنها اوست که هملت است. حال شاهنامه هم به همین‌گونه است.

شاید بتوان گفت اولین موردی که در این نمایش به چشم می‌خورد تغییر بازیگران  از زن به مرد باشد که همه ساختار نمایش را به‌هم‌ریخته است این‌ها زنانی مرد صفت نیستند. زنانی هستند که به دلایل مختلفی که برای خودشان موجه است  و در متن و زیر متن وجود دارد از مردان بیزاری جسته‌اند. و اتفاقاً همین خصایص زنانه آن‌ها موجب این امر شده، نه آن‌که خصلت‌های مردانه آن‌ها به ویژگی‌های زنانه‌شان پیشی گرفته باشد. این اولین و شاید بزرگ‌ترین اشتباه نمایش است که تأثیر نامطلوب خود را روی حس و حال، کنش‌ها و واکنش‌ها، حرکات و میزان، رفتار و منش، ریتم‌ها، و.... می‌گذارد. و همه این‌ها موجب قطع ارتباط  دراماتیک با مخاطب می‌شود. هرچند که طراحی لباس بافکر صورت پذیرفته بود. درنهایت باید گفت شاید هر تجربه برای به صحنه کشیدن آن‌هم درجایی مانند تئاتر شهر مناسب نباشد. این با نفس تجربه کردن منافات ندارد اما همان‌طور که گفته شد تالارهای تئاتر شهر برای کارها حرفه‌ای است. اگر بخواهیم این تجارب را در تئاتر شهر به اجرا ببریم باید در تالاری مانند پلاتو اجرای این کارها را انجام دهیم. درنهایت به کارگردان و گروه خسته  نباشی گفته  و تلاششان را به‌عنوان یک تجربه ارج می‌نهیم.




نظرات کاربران