در حال بارگذاری ...
گزارشی از «آخرین انار دنیا» به کارگردانی ابراهیم پشت‌کوهی

هنوز عشق برتر از نفرت است

کارگردان و اعضای گروه تئاتر «تیتووَک» این‌روزها در حال آماده‌شدن برای اجرای نمایش تازه‌شان با نام «آخرین انار دنیا» هستند؛ نمایشی به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم پشت‌کوهی که با اقتباس از رمانی به همین نام تولید شده است.

 این نمایش که از روزهای آینده در سالن سایه تئاترشهر روی صحنه خواهد رفت، درامی ضدجنگ با تمی عاشقانه است و طبق روال همه نمایش‌های این گروه، اثری پر از شور و هیجان و بازی‌های فیزیکال و موسیقی و آوازهای بومی و محلی جنوبی.گروه تئاتر تی‌تووک از مهم‌ترین گروه‌های نمایشی طی دهه گذشته است که توانسته به سرعت خود را از شهرستانی دور ـ بندرعباس ـ به مرکز کشور برساند و علاوه بر جلب نظر منتقدان و هنرمندان، به موفقیت‌های بزرگ و متعدد بین‌المللی نیز دست یابد. پشت‌کوهی و اعضای گروهش تابستان امسال اجرای نمایش «مثل آب برای شکلات» را در ایرانشهر روی صحنه داشتند و حالا نمایشی را آماده می‌کنند که در جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر 94 توانست رضایت اغلب تماشاگران و منتقدان را کسب بکند. در یکی از آخرین جلسه‌های تمرین نمایش «آخرین انار دنیا» به پشت صحنه تولید این نمایش سر زدیم تا شاهد تمرین‌ها و روند تولید آخرین محصول هنری گروه تئاتر تی‌تووک باشیم.

***

وارد سالن تمرین که می‌شویم، بهنام پانیزه و محمد سایبانی صحنه‌یی را تمرین می‌کنند. سایبانی در نقش یعقوب صنوبر بر لبه دکور نشسته، سرش را به سمت ردیف تماشاگران چرخانده و با صدای دورگه و پخته دیالوگ‌ها را آغاز می‌کند. پانیزه هم در نقش مظفر صبحدم و با صداسازی مردی پیر و خسته دیالوگ‌های هم‌بازی‌اش را پاسخ می‌گوید:

یعقوب صنوبر: به کندوی عسل نگاه کن. به زنبورهای کارگر فکر کن. بال ریزشون‌رو می‌لرزونند و به دورترین دشت‌ها سفر می‌کنند. فکر می‌کنی به خاطر چی؟ به خاطر وظیفه است. تمام زنبورها جون‌شون‌رو می‌دن. به خاطر ملکه است که جون‌شون‌رو می‌دن. من ملکه‌ای‌ام با روحی زخمی، قلبم کندوییه با هزار سوراخ. سال‌ها با چشم باز خوابیدم در رویای سرزمینی یکپارچه و آزاد. سوسیالیسمی فسادناپذیر. مظفر صبحدم، روزگاری موطن ما، مرکز تمدن بشر بوده برادر.

مظفر صبحدم: برادر؟! برای خودت یک دیکتاتور کوچولو شدی صنوبر. این قصر کجا و اون ستاره‌های روی سقف سر ما کجا؟ ما اهل کوهستان بودیم.

یعقوب صنوبر: کویر مثل شن تلخت کرده.

مظفر صبحدم: من زنبور کارگری‌ام که بیست‌‌ویک سال پیش به خاطر ملکه‌یی که تو باشی، خودم‌رو تسلیم کردم.

یعقوب صنوبر: برابرِ این کاخ‌رو خرج کردم تا تو امروز اینجا باشی.

مظفر صبحدم: من از اینجا می‌رم...

یعقوب صنوبر: کجا؟ اسم تو توی هیچ شناسنامه‌یی نیست. تو توی حافظه این شهر شهید شدی.تو قهرمان این انقلابی مظفر. اگر دیده بشی، همه‌چیز فرو می‌ریزه.

***

رادیو، مَمد دل‌شیشه و خواهران سپید

نمایش «آخرین انار دنیا» به اجراهای خود نزدیک می‌شود.کم‌تر از یک یا دو روز دیگر این نمایش در تالار سایه تئاترشهر روی صحنه خواهد رفت؛ نمایشی پر از سخت‌ترین حرکات فیزیکی و موسیقی و ترانه‌هایی به زبان جنوب ایران و کُردستان عراق. نمایش «آخرین انار دنیا» اقتباسی از رمانی به همین نام و اثری ضدجنگ، در امتداد کارهای پیشین گروه تئاتر تی‌تووک است. این گروه از 19 سال پیش تا کنون میان نمایش‌هایی که اجرا کرده‌اند، علاوه بر نمایشنامه‌های مشهور دنیا و نمایشنامه‌هایی که خودشان برای اجرا نوشته‌اند،گوشه چشمی هم به اقتباس ادبی داشته‌اند و تا به حال رمان‌هایی مانند «بوف کور» و «مثل آب برای شکلات» را به تئاتر تبدیل و اجرا کرده‌اند. وقتی به سالن سایه، یعنی محل آخرین تمرین‌های «آخرین انار دنیا» می‌رویم، دکور بزرگ و سنگین نمایش آماده است؛ یک گاری که محل وقوع تمام ماجراهاست. اعضای گروه پر از انرژی‌اند. هیچ‌کس بی‌کار نیست. هر کسی گوشه‌ای از سالن مشغول کاری است. بازیگران،که اغلب مسوولیت نواختن سازی را هم بر عهده دارند، با سازهای‌شان در صحنه قدم می‌زنند و قطعه‌های موسیقی، دیالوگ‌ها و میزانسن‌های‌شان را به تنهایی یا دونفره تمرین می‌کنند. جالب این‌که وقتی بازیگران با یکدیگر حرف می‌زنند یا نکته‌ای را یادآوری می‌کنند، با لهجه شیرین جنوبی صحبت می‌کنند؛ زبانی که اگر کسی با آن آشنا نباشد، به سختی می‌توان متوجه معنا و مفهوم جمله‌هایش شد.  ابراهیم پشت‌کوهی در مقام کارگردان نیز پا به پای بازیگران با آنها تمرین می‌کنند.گاهی اشکالات کوچکی را در حس و بازی آنها رفع می‌کنند.گاهی در مورد موسیقی و میزان صدا و اندازه آهنگ‌ها نظراتی می‌دهد و از گروه موسیقی می‌خواهد آن را اجرا بکنند، و گاهی هم مجبور می‌شود از جا برخیزد و به عوامل نمایش یاری برساند تا دکور را جا به جا بکنند. حالا وقت تمرین صحنه‌هاست. همه بازیگران می‌روند سرِ جاهای خود. قرار است صحنه رادیو را با حضور شخصیت‌های سریاس و مَمد دل‌شیشه تمرین بکنند. وحید فراهانی و سعید عیسایی وارد صحنه می‌شوند و جلوِ یکی از چرخ‌های بزرگ گاری می‌نشینند. مَمد دل‌شیشه زل زده به عکس خواهران سپید. سریاس سر می‌رسد و عکس را از دست او می‌قاپد. مَمد سعی می‌کند عکس را بگیرد. حمله می‌کند به سریاس و او را قلقلک می‌دهد. سریاس به خنده می‌افتد و عکس را پس می‌دهد. حالا می‌نشینند به گفت‌وگو،گرچه مَمد دل‌شیشه زبان ندارد و با اشاره حرف می‌زند. تمرین توسط کارگردان متوقف می‌شود، زیرا ابراهیم پشت‌کوهی از اجرای درگیری دو بازیگر سرِ عکس راضی نیست. بنابراین از بازیگران می‌خواهد که دوباره آن را تکرار بکنند. صحنه تکرار می‌شود اما هنوز راضی‌کننده نیست و دوباره و دوباره. پیداست که پشت‌کوهی بسیار در ساختن قاب‌های مورد نظرش سختگیر است و به سادگی از خواسته‌اش کوتاه نمی‌آید. وقتی بازیگران موفق نمی‌شوند پس از چند بار تمرین، صحنه مورد نظر کارگردان را آنطور که او می‌خواهد بازی بکنند، پشت‌کوهی وارد صحنه می‌شود و در نقش مَمد دل‌شیشه با سریاس هم‌بازی می‌شود تا قاب دل‌خواهش را بسازد و بازیگران ببینند. پس از ارائه این تصویر توسط کارگردان، بازیگران باهوش نمایش به سرعت متوجه خواست کارگردان می‌شوند و درست آنچه را او خواسته و اجرا کرده بود، اجرا می‌کنند. حالا همه از تمرین این صحنه راضی‌اند.

***

اصلاح نکته‌های مورد نظر کارگردان

با فرمان کارگردان، بازیگران نمایش را از صحنه آغازین شروع به تمرین می‌کنند. ظاهراً همه‌چیز خوب پیش می‌رود اما کارگردان نمایش گوشه‌یی نشسته و در سکوت نکته‌هایی را یادداشت می‌کند. وقتی اجرای تمرینی بازیگران به نیمه می‌رسد، کارگردان از آنها می‌خواهد تمرین را متوقف بکنند تا او نکته‌های اصلاحی مورد نظرش را تا جایی که تمرین کرده‌اند، بیان بکنند. بازیگران دست از اجرا می‌کشند و در یک ردیف روی زمین و مقابل کارگردان می‌نشینند. همه سراپاگوش‌اند. ابراهیم پشت‌کوهی نکته‌هایی را که یادداشت کرده بود، یک‌به‌یک یادآوری می‌کند:

«بُرقعی که بهنام پانیزه می‌زند، باید از روی ریش بالاتر بیاید. بیرون‌رفتن میراث پریدار با بقیه بازیگران هماهنگ نبود. او عقب می‌ماند و این باید اصلاح بشود. باید این صحنه‌ها را تمیزتر اجرا بکنید و هندسیِ قاب را از بین نبرید. بیرون‌رفتن الهام اسکندری و خوشحال ـ الناز امینی ـ هم خوب نیست. بیش‌تر کار بکنید تا با هم هماهنگ بشوید. بیرون‌بردن مَمد دل‌شیشه باید از این سمت باشد. وقتی شما می‌آیید این طرف، تمرکز تماشاگران آن سمت را به سوی خودتان می‌برید. وحید فراهانی در صحنه‌ای که تمرین کردید، باید آب بیش‌تری در دهانت باشد. وقتی آب را در نور به هوا بپاشید، تماشاگر باید ببیند و فکر نکند آب دهان توست. در آن صحنه دهانت را از آب پُر بکن. وحید فراهانی دیالوگ‌ها را با انرژی بیش‌تری بگو. دیالوگ‌ها را با انرژی محکم‌تری شروع بکن. دیالوگ مثل استارت دونده است. شُل استارت نزن. باید صدای تو در صحنه پخش بشود. منظورم دادزدن نیست. وقتی می‌گویم پُرانرژی، به معنای قدرتِ پرتاب دیالوگ و انرژی حاصل از فضاست. محکم بگو:«دیدی گفتم معجزه‌ای در کار نیست!». این یک جمله هیجان‌انگیز است. نباید آن را شُل بگویی. سارا شاهی وقتی روی پاهای شخصیت نسیم تاکید می‌شود، باید روی پاها و راه‌رفتن تو تاکید بشود. نباید معمولی باشند. اگر می‌خواستیم این صحنه را در سینما نشان بدهیم، باید یک کلوزآپ از پاهای تو نشان بدهیم. باید طوری قدم برداری که تماشاگر پاهای تو را ببیند. باقی صحنه‌ها هم خوب بود، ولی باید بهتر از این که هست بشوید».

سراغ ابراهیم پشت‌کوهی می‌رویم تا حرف‌های او را در مورد نمایش «آخرین انار دنیا» بشنویم اما این کارگردان خلاق جنوبی، چندان اهل حرف‌زدن نیست. تنها به توضیحات کوتاهی درباره شکل‌گیری نمایش جدیدش اکتفا می‌کند:«وقتی رمان را خواندم، به همه بچه‌های گروه گفتم آن را بخوانید و هر نکته‌یی را دوست دارید، یادداشت بکنید. همه خواندند و پیشنهادها و دیالوگ‌های زیبای‌شان را آوردند. یکی از صحنه‌هایی که در رمان نیست و در تئاتر ما هست، صحنه رادیوست که باعث کشف سریاس دوم توسط محمد دل‌شیشه می‌شود. صحنه رادیو به شدت تصویری است. من تصویرش را دارم که نوازنده‌ها ساز می‌زنند و گوینده آنجا آهنگ را تقدیم می‌کند به  دلاوران کُرد و آدم‌های مختلف. بچه‌ها که این‌ها را آوردند، من انتخاب و دسته‌بندی کردم و برای هر کدام فصل‌هایی را نوشتم. در عین‌حال در ترجمه روی اسم‌ها اختلاف نظر بود. آرش سنجابی ـ مترجم رمان ـ جاهایی به ترجمه وفادار بوده و جاهایی به اصل متن. من برای اسم خواهران سپید دنبال چیزی بودم که هیچ‌کدام نباشد و خاص‌تر باشد. بنابراین اسم‌شان را گذاشتم لِیوا و شِینا. در جنوب لیوا نوعی مراسم زار است، خواهران سپید یک آواز جادویی بی‌نظیر و صدای فوق‌العاده دارند که انسان را دیوانه می‌کنند و باعث می‌شوند قلب محمد دل‌شیشه از عشق آنها منفجر بشود. اسامی خواهران سپید از آوایی که می‌شنویم، ارجاعی است به موسیقی که جنون موجود در رمان را تصویر به می‌کشد».

***

گفت‌وگو با بازیگران

بهنام پانیزه از بازیگران جوان هرمزگان است که از چهارده سال پیش تا امروز تئاتر مشغول فعالیت در عرصه تئاتر است. او با شرکت در کارگاه‌های بازیگری گروه تئاتر «تی‌تووک»، آموزش‌های لازم را نزد ابراهیم پشت‌کوهی و محمد سایبانی دیده و نزدیک به دو سال است با گروه «تی‌تووک» کار می‌کند. او در نمایش «آخرین انار دنیا» یکی از نقش‌های اصلی به نام «مظفر صبحدم» و نقش‌های فرعی آدم‌مرجان، نوازنده رادیو و سرباز را بازی می‌کند.گرچه نخستین تجربه همکاری او با پشت‌کوهی همین نمایش است که سال گذشته در جشنواره تئاتر فجر اجرا شد اما پیش از اجرای عمومی این نمایش، در تابستان سال جاری با نمایش «مثل آب برای شکلات» نیز به بازی کنار اعضای گروه تی‌تووک پرداخته بود.

بهنام پانیزه درباره شیوه کارکردن با ابراهیم پشت‌کوهی می‌گوید:«ابراهیم شیوه‌های خودش را در کارگردانی دارد و این خیلی برای من خوب بود، چون حدود چهارده سال کار کردم اما در دو سالی که همراه گروه او بودم، به انداز‌ه تمام آن سال‌ها آموزش دیدم و تجربه کسب کردم. او با شیوه جدیدی کار می‌کند که فکرش را هم نمی‌کردم این‌طور باشد، یعنی چیزی به نام نمایشنامه وجود نداشت، بلکه رمان بود. همه بچه‌ها رمان می‌خواندند و شروع می‌کردند به نوشتن صحنه‌ها و داستان. ابراهیم همه را وادار می‌کرد رمان را بخوانند که پیش از نمایشنامه، ناخودآگاه متن در وجودمان باشد. ابتدا شروع کردیم به اتودزدن و نوشتن با مدیریت خود ابراهیم تا این‌که متن نمایش در سال94 شکل گرفت و در جشنواره بین‌المللی فجر و بعد در بندرعباس اجرا رفتیم».

او اضافه می‌کند:«ابراهیم پشت‌کوهی همیشه می‌گوید «ما فقط یک سوپراستار در کارمان داریم و آن «تی‌تووک» است». وقتی بحث گروه پیش می‌آید، همه‌چیز فرق می‌کند. ما به‌عنوان یک گروه کار می‌کنیم. من با گروه‌های مختلفی کار کردم، ولی هیچ‌کدام اینطوری نبودند. همکاری در گروه تی‌تووک مثل زندگی در یک خانواده است. در پروسه کاری ما فقط بحث نمایش و نمایشنامه نیست. ابراهیم قبل از هر چیز، چند تا کار را از آدم می‌خواهد. مثلاً می‌گوید می‌خواهم نمایش جدیدی کار بکنم و این چیزها را ازتان می‌خواهم. حتی شاید ندانیم برای چه می‌خواهد، ولی می‌گوید حرکت بدن می‌خواهم، نواختن ساز می‌خواهم و همه اینها. ما مدتی این کارها را انجام می‌دهیم، بعد شروع می‌کنیم به تمرین. یک خوبی حضور در نمایش «آخرین انار دنیا» این است که من به‌عنوان بهنام پانیزه در این نمایش چهار یا پنج نقش بازی می‌کنم. همه نقش‌های دیگر را هم تجربه می‌کردم، یعنی علاوه بر نقش مظفر صبحدم، در تمرین‌ها نقش لیوا و شینا را هم بازی کردم. اگر یک روز لیوا و شینا نباشند، من هم می‌توانم بروم جای آنها بازی بکنم. ابراهیم این اعتماد به نفس و اجازه تجربه‌کردن را به آدم می‌دهد. همیشه می‌گویم نمایش ما هرگز خراب نمی‌شود. شاید کِسل باشیم، ریتم بیفتد و گاهی کار خسته‌کننده بشود اما نمایش خراب نمی‌شود».

این بازیگر درباره مضمون نمایش می‌گوید:«آخرین انار دنیا رمانی است که تبدیل به نمایشنامه شد و در آن حرف از جنگ است. متأسفانه انگار جنگ هیچ‌وقت پایان ندارد. هنوز هم هست و هر روز داریم خبرهای بدی می‌شنویم. مظفر صبحدم پس از 21سال اسارت آزاد می‌شود و در این مدت پسری داشته که به فرمانده‌اش سپرده. حالا او دنبال فرزندش سریاس می‌گردد. نمایش یک قصه خوب و پشت آن یک ایدئولوژی و جهان دیگری وجود دارد. خیلی‌ها می‌گویند رمان را خوانده‌ایم، ولی وقتی نمایش را ببینید، به چیز دیگری می‌رسید، یعنی ابراهیم جهان دیگری را از آخرین انار دنیا می‌سازد. برای رسیدن به نقش مثل همه بازیگرها تمرین‌های طولانی و دشوار داشتیم اما ابراهیم پشت‌کوهی و محمد سایبانی مجبورمان می‌کردند خیلی از رمان‌ها را بخوانیم، یا عکس‌هایی با موضوع جنگ ببینیم.گریه می‌کردیم، می‌خندیدیم، تصویر و نقاشی می‌دیدیم. غیر از هدایت کارگردان، تمرین و تجربه هم تأثیر داشت. امیدوارم به نقش رسیده باشم».

***

الهام اسکندری بازیگر نقش «شِینا» ـ یکی از خواهران سپید ـ  لیسانس طراحی فرش دارد، ولی علاقه‌اش به بازیگری باعث شد از چهار سال پیش در کلاس‌های بازیگری ابراهیم پشت‌کوهی شرکت کند تا امروز بتواند در نمایش‌های گروه تئاتر تی‌تووک نقش‌های مهم و اصلی داشته باشد. اسکندری برای بازی در نمایش «آخرین انار دنیا» مجبور شده نواختن ساز را هم به دیگر مهارت‌های بازیگری‌اش اضافه بکند.

اسکندری از نمایش «مثل آب برای شکلات»،که در واقع نتیجه یکی از کارگاه‌های آموزشی گروه تئاتر «تی‌تووک» بود، همکاری‌اش را با ابراهیم پشت‌کوهی آغاز کرده، آن هم در کنار بچه‌هایی که مثل خودش برای اولین‌بار روی‌ صحنه‌بودن را تجربه می‌کردند:«در آن کلاس‌ها همه با هم رشد کردیم و یاد گرفتیم؛ هم از آقای پشت‌کوهی و هم از آقای سایبانی که از بزرگان گروه تی‌‌تووک هستند و همین‌طور از بازیگری مثل خانم رویا نونهالی که در نمایش «مثل...» نقش ماما النا را داشت. آن نمایش و در مجموع کلاس‌هایی که گذراندیم، در واقع درس بازیگری و یک دانشگاه بازیگری برای ما بود. دومین تجربه‌ام در این گروه، نمایشی بود به نام «وقتی ما برمی‌گردیم، دو پای آویزان مانده است» که آبان سال93 اجرا رفتیم و این «آخرین انار دنیا» سومین همکاری من با آقای پشت‌کوهی است. هر کدام از نمایش‌هایی که کار کردم، تجربه جالبی بود».

این بازیگر بااستعداد جنوبی می‌گوید:«فضای آخرین انار دنیا را خیلی دوست دارم؛ فضای جنگ و عاشقانه. در این کار نقش شینا را بازی‌ می‌کنم و الناز امینی‌فر نقش خواهرم لیوا را. ما دو خواهریم که بار عاشقانه داستان را به دوش می‌کشند. جنگ همیشه دغدغه ذهنی من بوده. وحشت داشتم از این قضیه و هیچ‌وقت نتوانستم جنگ را هضم کنم. به همین دلیل خیلی دوست دارم در نمایش‌هایی کار بکنم که چنین تمی داشته باشند. در این نمایش چند نقش دارم؛ نقش یکی از خواهران سپید، نقش تینو که یک خانم گوجه‌فروش در بازار است و نقش سریاس سوم، پسری که در کودکی به خاطر جنگ و بمباران منطقه کُردنشین، سوخته و نه می‌تواند حرکت بکند و نه حرف بزند. وقتی این نقش را بازی می‌کنم به یاد تمام کودکانی هستم که وقتی از مدرسه برمی‌گشتند، پای آنها روی مین رفته و به جای بازی و کودکی‌کردن، دچار نقص عضو شدند یا جان‌شان را از دست دادند».

الهام اسکندری دلیل علاقه‌اش به حضور در گروه تی‌تووک و همکاری با ابراهیم پشت‌کوهی را چنین برمی‌شمارد: «آقای پشت کوهی هیچ‌وقت حق نظردادن را از شما نمی‌گیرد. هیچ‌وقت کاری نمی‌کند که فقط گوش کنید. همیشه ما را تشویق می‌کنند حرف بزنیم. شیوه کار آقای پشت‌کوهی اینطور نیست که یک نمایشنامه بگیریم دست‌مان و دیالوگ حفظ بکنیم و برویم روی صحنه و ایشان فقط میزانسن بدهند. نه، همه ما نمایشنامه را می‌خوانیم و نمایشنامه در ما شکل می‌گیرد. وقتی رمان «آخرین...» را خواندیم، جلسات مختلفی گذاشتیم و هر کدام شخصیت‌هایی را که قرار است بازی کنیم تحلیل کردیم، حتی در مورد تصور ما از شکل ظاهری و لباس آدم‌های نمایش نظر دادیم. البته مجموع نظرات را آقای پشت‌کوهی رهبری می‌کنند. ایشان در صحنه‌ها به ما موقعیت می‌دهند. مثلاً می‌گویند شینا و لیوا اینجا هستند، مَمد دل‌شیشه می‌آید و چنین موقعیتی شکل می‌گیرد، حالا بروید بر اساس آن موقعیت دیالوگ بگویید و هر کاری می‌خواهید انجام بدهید. ما مدام اتود می‌زنیم، یعنی شاید برای هر صحنه ساعت‌ها وقت گذاشتیم، اتود زدیم تا به آنچه خودمان را شگفت‌زده می‌کند برسیم. خیلی از دیالوگ‌ها را بچه‌ها بداهه گفتند و آقای پشت‌کوهی آنها را مدیریت کرد و برحسب آن صحنه و موقعیت دیالوگ‌هایی را اضافه کردند. این‌طور نیست ایشان فقط کارگردانی و مدیریت بکنند.کارگردانی ایشان در کنار نظر بچه‌های بازیگر است».

اسکندری اشاره می‌کند:«من و دوستان دیگرم به خاطر تئاتر به کلاس باله رفتیم تا بدن منعطف‌تری داشته باشیم. بازیگران ابتدا کلاس ژیمناستیک رفتند و بعد آموزش سازهای مختلف. هر کدام یک ساز را انتخاب کردیم. الان نمی‌گویم در نواختن عود ماهرم اما آن‌قدر اعتماد به نفس پیدا کردم که روی صحنه این قطعه را بنوازنم. برای انتخاب‌کردن ساز خیلی زمان گذاشتیم. با آهنگساز گروه آقای بهرنگ عباس‌پور مشورت کردیم و ایشان فهرستی از ساز‌های مناسب را به ما دادند. همیشه می‌گویم نواختن و انتخاب ساز، مثل ازدواج‌کردن است، چون چیزی است که باید همیشه کنارت باشد. خیلی وقت‌ها سازی را انتخاب می‌کنیم و دیگر نگاهش هم نمی‌کنیم. سازها با وسواس خیلی خاصی انتخاب شدند و الان هر کدام از بچه‌ها یک ساز می‌زنیم».

***

وحید فراهانی از تازه‌ترین اعضای گروه تئاتر تی‌تووک است که در نمایش «آخرین انار دنیا» یکی از سخت‌ترین نقش‌ها را دارد؛ نقش سریاس اول و چند نقش دیگر با انبوهی از حرکات بدنی دشوار. خودش به شوخی می‌گوید خیلی اتفاقی وارد دنیای بازیگری شده و اصلاً قرار نبوده قدم به صحنه تئاتر بگذارد اما از وقتی وارد این عرصه شده، خیلی جدی برای بالابردن توانایی‌ها و کیفیت بازی‌اش زحمت کشیده و کار کرده است. فراهانی آموزش بازیگری را از انجمن نمایش بندرعباس شروع کرده و با حضور در کارگاه‌های آموزشی ابراهیم پشت‌کوهی بر توانایی‌های خود افزوده است.

فراهانی می‌گوید:«وقتی نمایش‌های آقای پشت‌کوهی و بخصوص مثل آب برای شکلات را دیدم، شیفته کار ایشان شدم. بنابراین سال92 در کلاس‌های او ثبت‌نام کردم و وارد کلاس‌ها شدم و زیر نظر آقای پشت‌کوهی، آقای سایبانی و خان‌بدیعی دوره‌هایی را گذراندم. بعد در کلاس‌ها شروع کردیم به انجام کارهای سخت. من شیوه کار آقای سایبانی و آقای پشت‌کوهی را دوست دارم. آنها این‌طور نیستند که خیلی ساده از آدم بگذرند. با این‌که خیلی سخت می‌گیرند، ولی تجربه و آموزش‌های آنها برای آدم می‌ماند. روی بدن و بیان خیلی کار کردیم. آموختن ساز را کار کردیم و کلی کتاب خواندیم. شعار اصلی آقای پشت‌کوهی اینست که هر بازیگر باید حداقل هزار نمایشنامه بخواند و ما را هم مجبور به این کار کردند. چون من زیاد اهل کتاب‌خواندن نبودم، اوایل کار خیلی برایم سخت بود اما الان دیگر کتاب‌خواندن را دوست دارم».

آخرین انار دنیا، اولین نمایشی است که وحید فراهانی با این گروه کار کرده؛ نمایشی که در جشنواره بین‌المللی فجر سال گذشته اجرا شد. بازیگر نقش سریاس می‌گوید:«ساعت‌ها وقت گذاشتیم برای آن. بعضی روزها تا دوازده ساعت در روز کار می‌کردیم و هر صحنه را چهارصد بار اتود می‌زدیم، ولی خسته نمی‌شدیم، چون آقای پپشت‌کوهی خیلی تشویق‌مان می‌کردند. وقتی می‌گفتیم نمی‌توانیم این شخصیت را بسازیم، می‌گفتند باید اتود بزنید و اتود می‌زدیم و خیلی خوب به نقش می‌رسیدیم. در گروه تی‌تووک هرگز احساس نمی‌کردم تنها هستم».

او در «آخرین انار دنیا» نقش سریاس اول را بازی می‌کند. این اولین تجربه بازی او در تئاتر است اما پیش از اجراهای عمومی این نمایش، تابستان امسال در نمایش «مثل آب برای شکلات» هم بازی داشت. خودش می‌گوید:«برخی از بازیگران در بازتولید آن نمایش دچار مشکل شدند و نتوانستند در سری دوم اجراها باشند. در نتیجه من شخصیت پدرو را بازی کردم و بازی کنار بازیگران مثل خانم رویا نونهالی، محمد سایبانی، بهنام پانیزه، الهام اسکندری و دیگران افتخار بزرگی بود. تم اصلی این نمایش جنگ و عشق است. سریاس شخصیتی صلح‌طلب است. با این‌که آدم لمپن و یک بازاری خشن است اما اهل کتاب هم است. در این داستان سریاس بابت وفاداری به دوستان و صلح‌طلبی‌اش کشته می شود.

 

گزارش از احمدرضا حجارزاده




مطالب مرتبط

نگاهی به نمایش «مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» نوشته حسین کیانی و کار کارن کیانی

حکایت همچنان باقی ا‌ست...
نگاهی به نمایش «مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» نوشته حسین کیانی و کار کارن کیانی

حکایت همچنان باقی ا‌ست...

احمدرضا حجارزاده: اجرای نمایش‌های سنتی و ایرانی با شیوه‌های خاص خود، نیازمند کوله‌باری از دانش و تجربه است تا کارگردان و دیگر عوامل گروه بتوانند در خلق آن موفق و سربلند باشند. نمایش ...

|

نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش
نقد و نظری بر نمایش «شنگرف» به نویسندگی و کارگردانی علی یداللهی

خوانشی نو و شایسته از داستان سیاوش

احمدرضا حجارزاده: شاهنامه فردوسی یکی از غنی‌ترین منابع اقتباس داستان‌های ایرانی در قالب هنرهای نمایشی است اما سینما و تئاتر ایران از این مخزن بی‌پایان داستان‌های حماسی، اسطوره و پهلوانی، ...

|

نظرات کاربران