یادداشتی برای جزیره شامپانزه ها:
تئاتری که مخاطبش را بر سر دو راهی می گذارد
ایران تئاتر-علی رحیمی:تئاتر کودک و نوجوان را باید یکی از دشوار ترین و در عین حال حساس ترین متدهای نمایشی به حساب آوریم که به واسطه نوع مخاطبش، در تلاش است تا در کنار تمامی وظایف تفریحی، آموزشی، تربیتی و ... ، در جامعه پذیری این قشر خاص جامعه به مسئولان فرهنگی کشور کمک کند.
مقوله ای که بار سنگین نهادینه کردن آداب، رسوم، قوانین و مقررات اجتماعی و فرهنگی کودکان را نیز بر دوش دست اندرکاران اینگونه نمایش ها می گذارد.
لزگی در کتاب "بررسی نقش عناصر بیان نمایشی در تئاتر درمانی کودک و نوجوان" در این خصوص تاکید دارد که ما در تئاتر کودک و نوجوان، سعی در تغییر یا تصحیح و یا تایید اندیشه و رفتار کودک مخاطب داریم.
به عبارتی می خواهیم یک رفتار، یک روش و یا حتی یک قانون نوشته یا نانوشته را برای کودک و نوجوان به نمایش گذاریم تا برپایه آن او بتواند درستی یا نادرستی رفتار خود را دریابد.
نمایش "جزیره شامپانزه ها" به کارگردانی حامد اویسی بر پایه همین تفکر به اجرا در آمده و سعی دارد تا با نگاهی خاص بر مقوله دروغگویی و عاقبتی که در انتظار یک دروغگوست، به صورت غیرمستقیم فرهنگ صداقت را ترویج دهد. موضوعی با وجود تلاش زیادی که در اجرا برای آن شد اما به واسطه ضعف محسوسی که در متن نمایشنامه وجود داشت، در نهایت نتوانست بر آن چه دنبال می کرد، جامه عمل پوشاند.
داستان در خصوص روباهی به نام بارو پیکانو ست که با خود عهد می بندد دیگر دروغ نگوید اما این مسئله مورد رضایت خانواده قرار نمی گیرد و آنها با این ذهنیت که ویژگی اصلی روباه دروغگویی و حیله گری است او را به جزیزه شامپانزه ها می فرستند تا زیر نظر رئیس این جزیره حیله گری و دروغگویی را بیاموزد. بارو در آنجا کلیه اصول حقه و حیله را فرا می گیرد و پس از بازگشت به شهر روباه ها جایگاه خوبی برای خود باز می کند غافل از اینکه شامپانزه ها با بهره گیری از همین تخصص، بارو را فریب می دهند و شهر روباه ها را تصرف می کنند...
نمایش در اجرا تلاش دارد تمامی اصول حاکم بر نمایش کودک را موبه مو رعایت کند و با بهره گیری از دکور ساده اما مملو از رنگ که به عقیده روانشناسان اولین عنصری است که کودکان به آن واکنش نشان می دهند، در کنار نوع میزانسن ها، بازی روان بازیگران، حرکات مشخص و زیبا، استفاده از شعر و موسیقی مهیج و شاد، تعویض مناسب و روان صحنه ها و ... به خوبی توانست در ایجاد حس همذات پنداری مخاطب مفید واقع گردد؛ هرچند این ابزار گرچه لازم، اما کافی نبودند؛ زیرا اصلی ترین رکن یک نمایش به ویژه نمایشی که قرار است وظیفه خطیر تغییر و تصحیح رفتار را به دوش گیرد، متن خوب است. متنی که بتواند اندیشه کودک را تسخیر نماید و افکار و رفتار او را جهت دهد.
این مسئله به حدی از اهمیت برخوردار است که داوود کیانیان در کتاب "تئاتر کودکان و نوجوانان" می نویسد: بدترین نوع تئاتر کودک، شکل خوب و محتوی بد است که همچون سمی مهلک تا عمق جان کودک مخاطبش نفوذ می کند و حتی تا پایان زندگیش نیز همراه او می ماند. بنابراین توجه به متن نمایش از اساسی ترین مسائلی است که در تئاتر کودک باید مدنظر قرار داد، موضوعی که به نظر در جزیره شامپانزه ها آنگونه که انتظار می رفت بدان توجه نشد.
نویسنده تلاش زیادی داشته تا متنی متفاوت در اختیار گروه اجرا گذارد، حتی در بحث درگیر نمودن ذهن مخاطب و همذات پنداری در او نیز تا حدودی موفق است اما در نهایت نتوانست مخاطب را به سمت هدف اصلی داستان یعنی نفی دروغگویی و هدایت به صداقت و راستگویی راهنمایی کند.
داستان حول محور دروغ است، برای خانواده بارو دروغگویی و حیله گری یک ارزش است و مخاطب از ابتدا تا انتهای داستان مدام با صحنه هایی روبرو می شود که کاراکترها با همین حربه به موفقیت می رسند. خانواده بارو با حیله و دروغ ثروتمند شده اند، بارو درس فریب را می آموزد و با اصولی آشنا می شود که برای کودکان و نوجوانان لذت بخش است، او در شهر خود با همین راهکار سرآمد دیگر روباهها می شود، از همین طریق شامپانزه ها شهر روباه ها را می گیرند و حتی اگرقرار بود داستان برای سنین بزرگسال به اجرا درآید و درس سیاست را آموزش دهد، بارو با حیله ای دیگر می توانست مجددا شهر را تسخیر کند و ... و اینها همگی برای نسلی که بر سر دو راهی خوب یا بد یک صفت خاص قرار گرفته، یک مسیر مناسب و جذاب برای موفقیت محسوب می شود.
در معدود صحنه هایی نیز که درس صداقت و راستگویی حاکم است، ما برتری خاصی برای درستکاری نمی بینیم. نویسنده حتی ویژگی های یک کاراکتر برتر یا کاریزما را نیز برای مروج اصلی صداقت قائل نیست.
سگی که در این نمایش تحت عنوان دکتر در دو صحنه وارد شد و تلاش کرد بارو را از اشتباهات خود آگاه سازد، سگی بی خانمان با یک چمدان پر از وسایل است که در موقعیتی اجتماعی و حتی فرهنگی-به واسطه لودگی هایی که برای جلب توجه در حین معرفی خود انجام می داد- بسیار پایین تر از دیگر کاراکترها قرار داشت. راستگویی او هیچ موقعیت برتری برای او ایجاد نکرده بود. او بجز بارو با هیچ کاراکتر دیگری ارتباط نداشت و در میان ارتباطات بسیار گرم و دوستانه سایر کاراکترها، تنها به نظر می رسید و از احترامی برخوردار نبود.
با این تفاسیر، نویسنده از مخاطب خود انتظار دارد با چه انگیزه ای آنهمه زرق و برق و صمیمیتی که خانواده بارو و شامپانزه ها داشتند، را رها کند و همسو با سگ شود؟ چه امتیازی برای کاراکتر سگ قائل شده است که تلاش دارد مخاطب آن را به عنوان یک راهنما بپذیرد؟
تردید نکنید که این تفاوت های چشم گیر در نگاه تیزبین نوجوانی که به دنبال الگویی قابل قبول و مطئمن می گردد، نمود دارد.
در پایان داستان نیز هیچ دلیل قانع کننده ای برای فاصله گرفتن از این صفت زشت ارائه نشد. بارو که متخصص حیله و فریب است و در طول نمایش بارها بر ذهن خلاق او در حیله گری تاکید شده و بازهم می توانست با یک نقشه درست و منطقی شامپانزه ها را از شهر بیرون براند، بدون آنکه دلیلی منطقی برای آن متصور شویم و یا نویسنده پی ریزی مناسبی برای این تغییر نگرش داشته باشد، به ناگاه تغییر موضع داد و راستگو شد!!!
چرا؟ چه عواملی برآن تاثیر گذار بود؟ چرا از حیله بهره نگرفت؟ و ...
و این سوالات همگی دست به دست هم دادند تا در نهایت مخاطب بر سر دو راهی دروغ و صداقت بماند و بار دیگر این گزاره را در ذهن متبادر کند که جزیره شامپانزه ها در کنار همه خصوصیات ممتاز، همه ایده ها و تفکراتش، بسان بسیاری از تئاترهایی که ویژه کودکان و نوجوانان به روی صحنه می روند از خلاء یک روانشناس کودک رنج می برد.