محمدعلی کشاروز در گفت و گو با ایران تئاتر :
اساس تئاتر بر روی قدرشناسی بنا شده است
محمدعلی کشاورز با وجود اینکه سالهاست از صحنه تئاتر فاصله گرفته اما همچنان قلبش برای آن میتپد؛ چرا که بر این باور است این هنر باعث شده تا او به جایگاهی که همواره آرزو میکرده دست یابد.
ایران تئاتر:کشاورز معتقد است که نهال تثاتر در طول سالها با وجود دشواریهایی که سر راهش قرار داشته توانسته به یک درخت تنومند بدل شود و طوفانهای حوادث را پشت سر بگذارد. او آرزو میکند که این هنر همچنان بتواند خودش را سر پا نگاه دارد و نسل آینده همچون میراث گرانبهایی از آن محافظت کند. با کشاورز در مورد شروع فعالیت او در عرصه تئاتر از خیابان جلفا حرف زدیم و او برای ما از چگونگی ورودش به مدرسه هنرپیشگی گفت و اینکه چطور به اداره هنرهای دراماتیک راه یافت و با همنسلانش در نمایشهای زنده تلویزیون خصوصی ثابت پاسال درخشید. با ما همراه شوید.
آقای کشاورز، با وجود اینکه نسل شما سالهاست که در عرصه تئاتر فعالیتی ندارید یا میزان فعالیتتان به حداقل رسیده اما همچنان عده زیادی از اهالی تئاتر خودشان را وامدار نسل شما میدانند.
به هر حال در این نگاه، نوعی حس سپاسگزاری و قدرشناسی وجود دارد که برای من بسیار شیرین است. به هر حال نمیتوان کتمان کرد نسل ما و البته نسل پیشین ما در شرایطی که هیچ امکاناتی برای این هنر وجود نداشت از جان و دل برای آن مایه گذاشتند و باعث شدند این نهال نورس به درختی تنومند بدل شود. هر چند که این درخت برای ریشه دواندن، طوفان و سنگاندازیهای زیادی را پشت سر گذاشت، اما امروز به جایگاهی دست یافته که بسیاری به آن تکیه میکنند و از سایه آن بهره میبرند.
جالب است که چنین تعاملی در میان اهالی تئاتر و پیشکسوتانشان وجود دارد، در حالی که در دیگر عرصهها چنین قدرشناسی کمتر به چشم میخورد.
اساس تئاتر بر روی قدرشناسی بنا شده است. و اینکه افراد به یکدیگر احترام بگذارند و قدر استادانشان را بدانند. وقتشناسی و نظم هم جزوی از ذات تئاتر است. به همین خاطر برای من داشتن چنین دیدگاهی از سوی اهالی این حرفه دور از ذهن و عجیب نیست.
در بخشی از صحبتهایتان به این موضوع اشاره کردید که شما در شرایطی به هنر تئاتر پرداختید که امکانات کمی در اختیار داشتید. احتمالا برای بسیاری این سوال پیش میآید که در دوران کودکی و با توجه به اینکه شما دور از تهران زندگی میکردید چطور شد که به تئاتر علاقمند شدید؟
خوب شد که این سوال را مطرح کردید. چون با وجود اینکه در طول سالها ما هنرمندان شهرستانی بسیاری را در حوزههای مختلف هنر داشتیم اما همچنان عدهای تصور میکنند دور بودن از پایتخت به منزله عدم شکوفایی استعدادشان در عرصه هنر است. در حالیکه چنین دیدگاهی درست نیست. هر چند که هنرمندان شهرستانی ممکن است با سختی بیشتری برای رسیدن به هدفشان مواجه شوند اما از آنجایی که هر گنجی بعد از رنج به دست میآید، ماحصل تلاش این افراد هم معمولا به کار خوبی بدل میشود. به همین دلیل از همین جا به همه جوانها در جایجای ایران توصیه میکنم که بدون در نظر گرفتن محدودیت جغرافیایی، خودشان و تواناییشان را کشف کنند و برای تبلور آن دست به تلاش بزنند. اما در مورد سوالتان باید بگویم من در جلفای اصفهان به دنیا آمدم و بزرگ شدم و در آن منطقه ناخودآگاه در معرض هنر قرار گرفتم.
آن طور که شنیدهام در جلفای اصفهان به دلیل حضور ارامنه، تئاتر رونق زیادی داشت؟
همین طور است. آنها با جدیت خاصی، هنر به ویژه تئاتر را دنبال میکردند و برای تحقق خواستهشان در این حوزه از جان مایه میگذاشتند. نگاه آنها به این هنر با تقدس همراه بود و تلاش میکردند در نمایشهایشان درس اخلاق و وطن دوستی بدهند.
شما هم با تماشای این نمایشها در دوران کوکی به تئاتر علاقمند شدید؟
بله حس میکردم. آنها در حال جادوگری هستند. نوع لباس پوشیدن، جنس اکت و نحوه بیان دیالوگهایشان برای من بسیار شیرین و اثرگذار بود. به همین خاطر خیلی زود متوجه شدم این راهی است که من میخواهم در آینده آن را بپیمایم.
خانوادهتان با این موضوع مخالفت نکردند و نگفتند پسر این چه کاریست، بچسب به درس و مدرسه تا برای خودت کسی شوی؟
نه. در خانواده ما خبری از این حرفها نبود. از طرفی اوضاع تحصیلیام نگرانکننده نبود. خانوادهام هم از اینکه میدیدند من سرم به کاری گرم است خوشحال میشدند.
در آن زمان تشکیلات تئاتر اصفهان خودکفا بود یا معلمانی از تهران برای ارتقا سطح تئاتر به آنجا سفر میکردند؟
هر دو مورد به نوعی وجود داشت. تئاتر اصفان ضمن خودکفایی از استادهایی که در تهران تدریس میکردند هم کمک میگرفت حضور این استادها باعث میشد سطح کلاسها بالا برود و ما با اندیشههای روز آشنا شویم.
با وجود فراهم بودن شرایط تئاتر در اصفهان چه شد که تصمیم گرفتید به تهران بیایید؟
به هر حال میخواستم با جهانبینی تازهتری آشنا شوم. وقتی به تهران آمدم به کلاسهای مدرسه هنرپیشگی رفتم و دوره سه ساله آن مدرسه را پشت سر گذاشتم. آن دوره که در آن با افرادی نظیر اسماعیل شنگله و جمشید لایق همکلاسی بودم، در روند بازیگریام تاثیر بسبار مثبتی داشت. بعد از فارغالتحصیلی به طور جدی وارد عرصه تئاتر شدم.
در آن دوران شما بیشتر به جامعه باربد، تئاتر نصر و دهقان تمایل داشتید یا تحت تاثیر شاگردان نوشین بودید؟
دورهای که من به تهران آمدم اتفاقات سیاسی که منجر به تحت فشار قرار گرفتن چپها بود باعث شده بود که دار و دسته نوشین به نوعی عقبنشینی کنند و در حاشیه قرار بگیرند. در آن مقطع جامعه باربد و تئاتر دهقان پویایی بیشتری داشت و ما بعد از اتمام کلاسهایمان نمایشهای آنها را دنبال میکردیم.
شما هم جزو اولین نسلهایی به شمار میرفتید که کارمند اداره هنرهای دراماتیک شدید؟
بله و در آن اداره با افراد کمنظیری مانند عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و... آشنا شدم. آنجا بود که فهمیدم این دوستان چه دغدغه بزرگی برای ارتقا تئاتر دارند. یادم است آن دوران نصیریان نمایش «بلبل سرگشته»اش به فرانسه راه یافته بود و در آنجا سر و صدای زیادی به پا کرد. شاید این حرفها این روزها ساده به نظر بیاید اما برای ما که هیچ چیز خاصی در نمایش در مقابل فرانسوی نداشتیم ارائه یک کار خوب بسیار مهم بود. علی با آن کار همه ما را روسفید کرد و نشان داد که در عرصه نویسندگی تا چه حد تواناست. به هر حال حضور ما در اداره هنرهای دراماتیک و افرادی نظیر داوود رشیدی و سمندریان که در فرنگ تحصیل کرده بودند به ارتقا سطح این هنر کمک شایانی کرد.
اگر اشتباه نکنم در آن زمان شما به شکل هفتگی در تلویزیون ثابت پاسال نمایش زنده داشتید؟
بله. این نمایشها به معنای واقعی باعث شد تا مردم با تئاتر خوب آشنا شوند و سلیقهشان نسبت به تئاتر بازاری که آن روزها روی بورس بود ارتقا یابد. آن روزها ما تمام توانمان را به کار میبستیم که روی متنهای خوب کار کنیم و اثر قابل تاملی را ارائه دهیم.
بار بخشی از این متنها هم روی دوش غلامحسین ساعدی بود؟
بله. در شرایطی که ما نمایشنامههای ایرانی خوبی در اختیار نداشتیم حضور ساعدی غنیمت بزرگی به شمار میرفت. بعدها البته بهرام بیضایی هم آثار خوبی در اختیار اهالی تئاتر قرار داد.
نگاه متعصبانه و دلسوزانه اهالی تئاتر در آن موقع باعث میشد که بسیاری از آنها ترجیح دهند که به سمت سینما نروند و صرفا در عرصه تئاتر فعالیت کنند؟
این نگاهی بود که در ما پرورش پیدا کرده بود. یادم است مرحوم دکتر فروغ هرروز با ما در مدرسهشان درباره جایگاه انسانی هنرمند حرف میزد و به ما گوشزد میکرد حفظ این جایگاه تا چه حد اهمیت دارد. از طرفی او نسبت به شرایط سینمای آن دوران معترض بود و تمایلی برای حضور کارمندانش در این حوزه نداشت. به هر حال همه ما هم تا ارائه یک پیشنهاد خوب و در شان برای ورود به عرصه سینما صبر کردیم.
این روزها فرصت میکنید تا تئاتر را دنبال کنید؟
دنبال کردن تئاتر برای کسی با حال جسمی من راحت نیست. بعضی از نمایشهایی که میروم بسیار خوب است و من را امیدوار میکند و برخی دیگر مایوسکننده است. اما از اینکه میشنوم در گوشه کنار ایران به ویژه تهران تئاتر ریشه دوانده و سالنهای خصوصی زیادی شکل گرفته خوشحالم. امیدوارم دوستانی که وارد این حوزه میشوند قدر قداست آن را بدانند.
به عنوان سوال پایانی، دلتان برای صحنه تئاتر تنگ نشده است؟
برای کسی مانند من که عمرش را در صحنه گذرانده این دلتنگی هرروزه است، اما افسوس که شرایط جسمی من دیگر اجازه کار را به نمیدهد. ضمن اینکه من سالها پیش گفتم از تئاتر کنارهگیری میکنم تا برای کار جوانترها باز شود. امیدوارم که این میراث گرانبها همچنان حفظ شود و جوانها میراثدار خوبی باشند.
گفتگو از نگار حسینی