پژوه ای دراماتیک بر وجوه اشتراک و تباین نمایشنامه مرگ دستفروش و فیلم فروشنده
گربهای که زیر باران تطهیر میشود ...!
ایران تئاتر، سید علی تدین صدوقی : ابتدا در نقد و نگاه به فیلم فروشنده باید دید که چرا اصغر فرهادی نام فیلم را فروشنده گذاشته است. چرا در فیلم بهصورت موازی ما شاهد تمرین و اجرای بخشهایی از نمایش معروف مرگ دستفروش یا مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر هستیم؟
مگر چه چیزی بین این دو مشترک است و یا اصولاً وجوه اشتراکی بین شخصیتها و داستان فیلم فرهادی با نمایشنامه مرگ دستفروش میلر وجود دارد یا نه؟ برای رسیدن به پاسخ، ابتدا باید دید که شخصیت اصلی فیلم فروشنده چه چیز را میفروشد و یا اصولاً چه چیزی دارد که آن را به معرض فروش بگذارد. عماد وهمسرش رعنا بازیگران تئاتر هستند برخلاف دیگر تئاتریها آنها وضعشان چندان بد نیست یکخانه از خودشان دارند، اسباب و اثاثیه اشان بد نیست، اتومبیلی امروزی دارند و... یعنی اوضاعشان به لحاظ مادی در حد متوسط ونسبتا خوب است مشکل مالی آنچنانی ندارند در فیلم هم به این نکته که آنها شرایط مالی خوبی ندارند اشاره نمیشود. پس فرهادی نمیخواهد یک فیلم تکراری با موضوعی تکراری و کلیشهای از مشکلات هنرمندان و بخصوص هنرمندان تئاتر بسازد او به دنبال چیز دیگری است. مواردی عمیقتر و حادتر. او حتی نمیخواهد که برای موضوع تجاوز ضارب و یا تعرض کسی که اشتباهی به منزل رعنا و عماد آمده فیلم بسازد. درواقع مشکل او تجاوز نیست چراکه بر این امر هم خیلی پافشاری و تأکید نمیکند. این امر میتواند یکی ازانگیزههایی باشد تا او به داستان و موضوع اصلی ورود کند و حرفی را که به این بهانه میخواهد بگوید بزند. عماد معلم است و در دبیرستان و یا آموزشگاه، تئاتر وهنرهای نمایشی تدریس میکند. او راجع به فیلم گاو مهرجویی با شاگردانش صحبت میکند یکی از شاگردان از او میپرسد « آقا چگونه انسان گاو میشود»؟ و عماد پاسخ میدهد « بهمرور» و ما درروند فیلم میبینیم که خود «عماد چگونه بهمرور گاو میشود»؛ و انتقام و تعصب و غیرت سنتی ایرانی مردسالارانه او را کور میکند. آنگونه که گریبان گیر هنرمند روشنفکری چون عماد هم میشود تا حقیقت را نتواند ببیند. بهزعم کارگردان این خصلت مذموم مردان ایران است که حماقت و قلدری و تعصب و...را با غیوری و غیرتمند بودن اشتباه گرفتهاند و به جهت همین غیرت بهاصطلاح مردانه چه مسایل و فجایع و قتلهایی اتفاق افتاده و میافتد. همین مورد را ما در «جدایی نادر از سیمین هم دیدیم».
عماد بهمرور دچار این مالیخولیایی غیرتمند بودن میشود که چون خوره به جانش افتاده و با ایجاد شک در او وجودش را میخورد تا درنهایت شاید بهگونهای موجب مرگ پیرمرد هم میشود. او نیز مثل مشت حسن فیلم گاو مهرجویی از سر تعصب و غیرت کورکورانه که خود ایجاد شک میکند و همه اینها را از سر عشق و دوست داشتن میداند در چنبره غیرت و تعصب و...مردانه اسیرشده والینه میگردد. رعنا به او میگوید اگر به خانوادهاش بگویی، (خانواده پیرمرد) دیگر نه من و نه تو. درواقع این حس زنانه رعناست که میخواهد از زن پیرمرد حمایت کند زنی که سنتی است و شوهر خود را بهترین مرد دنیا میداند رعنا نمیخواهد این تصویر در ذهن زن پس از چهل سال واندی زندگی مشترک شکسته شود. درواقع او دارد از زن پیرمرد بهنوعی حمایت میکند؛ مانند زن ویلی لومن او نیز نمیخواهد تصویری را که از شوهرش در ذهن ساخته ویران کند. او برای لومن زنی ایده آل است و ویلی نیز برای او بهترین شوهر دنیا. درواقع این حس فمینیستی رعناست که او را به حمایت از زن پیرمرد وامیدارد. اما برعکس عماد طوری رفتار میکند که خانواده پیرمرد شک میکنند ومتوجه چیزی غیر عادی بین پیرمرد وعماد می شوند. با توجه به اینکه معلوم نیست اصلاً اتفاقی بین زن عماد رعنا و پیرمرد افتاده باشد یا نه. پیرمرد میگوید من کاری نکردم ترسیدم و فرار کردم. ما هم که چیزی در فیلم ندیدیم. اما همین ندیدن که علم تماشاکنان است موجب میشود که مخاطب عماد را برای شکش و عکسالعملهای بهاصطلاح متعصبانه و غیرتمندانه مردانهاش که از سر شک و خودخواهی و جاهطلبی و نشان دادن غیرت مذموم مردانه است فردی تندرو عصبی و سنتی و خشن و متعصب بداند که از روی تعصب و احساسات خام و سنت گرایانه و نه از روی خرد و عقل تصمیم میگیرد. درواقع همه عشق او به رعنا در این خلاصه میشود که او زنی راستگو و پاک باشد رعنا در این خصوص هرچه بگوید بهزعم عماد راستش را نگفته است او شک کرده است که حتماً اتفاقی افتاده. «عماد میگوید تو که گفتی صورتش را ندیدی وزن سکوت میکند». «زن همسایه به او میگوید اگر خانمت رامی دیدی که چگونه و با چه وضعی در کف حمام افتاده بود آنوقت نمیگفتی مگر برایش اتفاقی افتاده »(همان تجاوز) به همین دلیل چون پز روشنفکر مابانه دارد و هنرمند است پس همه تنفر و حرسش و خشمش را که از غیرت ابلهانه و متعصبانه مردانه نشأتگرفته بر سر پیرمرد میریزد. هرچند که سعی میکند امروزی باشد و امروزی رفتار کند و انسانی عمل نماید. حالا فرهادی میخواهد بگوید اگر این اتفاق برای فردی بهجز عماد میافتاد که هنرمند وروشنفکرنبود شاید در برخورد اول دستبهکاری میزد که قابل جبران نمیبود شاید کسی را میکشت. پس تا اینجای قصه شانس آوردیم که با یک هنرمند طرف هستیم. اما بهزعم کارگردان او نیز به «مرور گاو» میشود و هیچ گریزی از این نیست. تا زمانی که فرهنگ ما کلاً عوض نشود و تغییر پیدا نکند تا زمانی که قرائت از غیرت و مسایلی اینچنین شکل درستش را پیدا نکند. شکلی که هماکنون مثلادر کشورهای اروپایی هست. ما بهجایی نمیرسیم. هرچند در آخر بهظاهر عماد میپذیرد که اتفاقی نیفتاده است. اما عمل او چیز دیگری را نشان میدهد. او که حالا بهمرور الینه شده و به گاوشدن نزدیک است صداقت، اعتماد فیمابین، عشق، رفتار و کنش و عمل و عکسالعمل هنرمندانه و انسانی و مدرن و امروزی و از سر خرد و عقل و... را به خشم و تنفر و غرور و عصبانیت و عمل و واکنش از سر تعصب غیرتمندانه مردانه و سنت گرایانه «فروخته» است. او حتی زندگی عاشقانه و آرام وبی دغدغه با همسرش را نیز به این غیرت «میفروشد». او حالا شاید یک قاتل باشد. وجه مشترک ویلی لومن با عماد در همین نکته نهفته است با این تفاوت که لومن به آن شرایطی که داشت کار خاصی از دستش ساخته نبوده وعملا نمیتوانسته کاری کند و چیزی را تغییر دهد او در بحران اقتصادی آمریکا وامانده بود و درواقع عمرش را فروخت اما درنهایت چیزی به دست نیاور.
عماد در بحران اجتماعی گیرکرده او طوری رفتار میکند که انگار رعنا مقصر است و میتوانسته کاری انجام دهد و نداده حالآنکه ما بهعنوان تماشاگر میدانیم اینگونه نیست. اینها خو دلایل محکمی است برای محکومیت تفکر و حرکت و عکسالعملهای عماد بهعنوان همسر. پس فرهادی میخواهد این غیرت ابلهانه سنت گرایانه و مذموم ایرانی را که از سر تعصب و باورهای غلط شکلگرفته محکوم کند اوعملا نشانمان میدهد که این عمل چقدر بیهوده وبی خردانه و غیرانسانی است و خب دیگر بیش از این چه میخواهد بگوید. حال اگر این اتفاق در عالم واقع برای کسی بیفتد تکلیف چیست؟ با وصفی که او از مردان ایرانی می کند معلوم است دیگر. زندگی رو به سردی میگراید ودر نهایت جدایی حاصل می شود. در اینجا این پرسش مطرح میشود که از منظر نویسنده کارگردان ریشه این تفکر ابلهانه در کجاست؟ او فیلم را با یک بحران شروع میکند یعنی فروریختن آپارتمان چندطبقهای که رعنا و عماد دریکی از واحدهای آن زندگی میکنند. آپارتمانی که متزلزل است. به نشانه تزلزل محل زندگی و نوع کار عماد ورعنا که هنرمند هستند و آن جایی نیست، جز کشورشان ایران. درواقع آپارتمان نشانهای از ایران است. ایرانی که متزلزل است و در حال فروپاشی و فروریختن، ایرانی که جای مناسب و مطمئنی برای هنرمندان نیست همین تزلزل و فروپاشی شروعی و علتی میشود برای مهاجرت رعنا و عماد به مکانی یا جایی دیگر هرچند بهصورت موقتی که نشان از مهاجرت هنرمندان و نخبگان و فرهیختگان از وطن است. اما بحران لومن از نوع دیگری است او در بحران اقتصادی کشورش گیرکرده تمام این سالها کارکرده و در سفر بوده است اندوخته او همان خانه ایست که آخرین قسطش را با مرگش میپردازد او مردی خودرأی نیز هست غروری ابلهانه دارد و نسلی را که در حال عوض شدن است نمیفهمد. آمریکایی که از پس این بحران طلوع خواهد که درواقع مستلزم غروب افرادی چون لومن است. به همین دلایل شاید عمق فیلم فروشنده بهاندازه نمایشنامه مرگ دستفروش میلر نیست. درهرحال رعنا و عماد موقتی تا بهبود اوضاع بهزعم خودشان مهاجرت میکنند. آنها بهجایی میروند که نمیدانند چه چیزهایی بر سر راهشان کمین کرده هرچند که بهظاهر یک تغییر مکان ساده است ونباید خطری داشته باشد، اما دارد وتاثیر عمیق و ژرفی بر زندگی و رابطه این دو میگذارد. آنان به آپارتمانی میروند که دوستشان بابک به آنها معرفی میکند بابک هم بازیگر است ویکی از نقشهای منفی نمایش فروشنده را بازی میکند. ابتدا بهظاهر همهچیز خوب است وبر وفق مراد تا اینکه در بدو ورود، آنها به گربهای برخورد میکنند که روی تراس درگوشه ای لمیده. این البته یک نشانه است. گربهای که با انسانها غریبه نیست و گویی اهلی است او گربه مستأجر قبلی بوده. و گربه تأکیدی است بر نقشه ایران و اشاره مستقیم به ایران. ایرانی که زنانش مورد ظلم و تهاجم و ستم رفتارهای مردسالارانه ومعتصبانه قرارمیگیرند وزمانیکه بر هر دلیل از شوهرشان جدا میشوند و سرپرستی خود و فرزندشان را بهتنهایی به عهده میگیرد چارهای جز رفتن به راههایی که خلاف عرف جامعه است را ندارند. یعنی جامعه مردسالار وبی تفاوت نهتنها جز این راهی برایشان باقی نمیگذارد بلکه از آنان سو استفاده هم میکند. در این میان همسایههایی که بهشدت میخواهند افرادی معقول و اجتماعی و پایند به اخلاقیات و باورها و ارزشها و...خود را نشان دهند بجای آنکه از خود بپرسند چرا یک زن تنها که سرپرستی فرزندش را نیز در این وانفسای اقتصادی به عهده دارد بهزعم آنان دستبهکارهای غیراخلاقی و خلاف عرف میزند. گویی که سوژه تازهای پیداکرده باشند هی پشت سر او بد میگویند واو را نفرین کرده و هرچه بخواهند از ناسزا و... بارش میکنند. بدون آنکه خواسته باشند کمکش کنند. آن زن که نمیخواسته روسپی شود «آنچه شیران را کند روبهمزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج» در این میان حتی بابک هم که خود هنرمند است و بهظاهر نباید تن به این کارها دهد از آن زن سو استفاده میکرده. یعنی فساد تا عمق جامعه نفوذ کرده. ما (تماشاکنان) زن یعنی همان مستأجر قبلی را نمیبینیم، اما نشانههای او و سایه او روی فیلم سنگینی میکند و حضورش مدام احساس میشود. از سویی زمانی که پیرمردهای این جامعه که بهواقع باید بزرگان و ریش سپیدان و خردمندان و...باشند والگویی برای جوانان تا راه سالم زندگی کردن را به آنان بیاموزند ونشان دهند اینقدر فکرشان و عملشان فاسد باشد دیگر از جوانان و بقیه اقشار جامعه چه انتظاری میتوان داشت و باز اشاره به این نکته که فساد و اخلاق گریزی و روسپیگری فکری و جسمی و عملی تا به کجا در کنه جامعه نفوذ کرده است.« چراکه تنها زنان روسپی نمیشوند ما مرد روسپی هم داریم که صد درجه خودش ورفتارش وتفکرش بدتر از زن روسپی است.» پیرمردی که زن دارد و در حال داماد گرفتن است. چقدر میتواند خیانتکار و فاسد باشد و با این فکر که دارد به این زن کمک نیز میکند و کاری پسندیده انجام میدهد خود راضی نگه دارد و خویش را توجیه کند. زن هم که راضی است پس دیگرمشکلی در بین نیست .اینجا باید پرسید پیرمردی که بیماری قلبی دارد ونمیتواند چند پله را بالا برود و نفسش می گیرد.
چگونه است که وارد خانه میشود و سروقت رعنا میرود؟ و بعد مانند مردی جوان بهسرعت با به فرار میگذارد و از آنهمه پله بهسرعت پایین میرود و هیچ اتفاقی هم برایش نمیافتد؟ این از نقاط ضعف فیلم است و انگیزهای لق که فیلم بر اساس آن بنا نهاده شده است و هرآنگاه که انگیزه اصلی لق بزند کل فیلم میلنگد و علت و معلولی منطقی ندارد. برعکس نمایشنامه میلر که انسجام دراماتیک محکمی دارد. شاید شهوت و کمبودهای جنسی به او و تفکرش غلبه کرده « خودش میگوید شیطان گولم زد و... از این حرفها ...» پیرمرد بهظاهر در نزد خانوادهاش فرد معقول و پایبند به ارزشها و اخلاقیات است و مردی باورمند. دیگر مردانی که همسایه آن زن بودهاند نه به خاطر اخلاقیات و عرف جامعه و ارزشها و... دست به اعتراض زدهاند و میزنند. بلکه اینگونه معلوم است چون خودشان به خاطر معذوراتی که دارند و داشتهاند ونمی توانستهاند با آن زن ارتباط بگیرند از در مخالفت با او برآمدهاند وآنقدر پشت سرش حرفهای ناجور میزنند، درواقع شاید نوعی حسادت مردانه به دیگر مردانی که با آن زن در ارتباط بودهاند. وگرنه بهواقع اگر این مردان وزنان به این اندازه آدمهای پاک و اخلاق مدار و باورمند و... بودند چرا به آن زن کمک نکردند ومثلا برایش کاری آبرومند جور نکردند و یا زنان شان چرا درد آن زن را درک نکردند چرا یکبار با او همصحبت نشدند که دردش را و مشکلاتش را بفهمند تا شاید بتوانند به او کمک کنند. شاید آن زنان هم بهنوعی به این زن که حالا آزادشده است و آزادانه زندگی میکند حسادت میورزیدند. اصلاً از کجا معلوم که آن زن کار خلاف عرف و خلاف اخلاق میکرده؟ شاید شرعاً با مردان ارتباط برقرار مینموده است. از کجا معلوم. که اینگونه نبوده؟ درواقع هرکسی از منظر خوش آن زن را قضاوت نموده و پیشاپیش محاکمهاش میکرده. شاید آن زن «کار در منزل» میکرده است یعنی مثلاً کارهایی را که میشود در منزل انجام داد مانند برشهای تولیدی لباس و... سفارش میگرفته و آن رفت آ مدها از آنکسانی بوده که میآمدهاند تا سفارشهایشان را ببرند و... چرا ما اینگونه سالم فکر نمیکنیم؟ هماره ابتدا جنبه منفی را میبینیم و آن را پی میگیریم و بزرگ میکنیم و از کاه کوه میسازیم. کاری که عماد هنرمند و استاد هنر هم بهنوعی انجام میدهد او حتی همسرش رعنا را پیشاپیش قضاوت میکند این از شکش معلوم است از عکسالعملهایی که نشان میدهد و حبس کردن پیرمرد و اعتراف گرفتن به آن شکل از او و... همه اینها به دلیل ایرانی متزلزل است که اتفاق میافتد. جایی که زنانش امنیت ندارند. جایی که هنرمندش امنیت کاری، فکری، شغلی و... ندارد و ناچار به نوعی مهاجرت میشود وباید این خطرات هم برایش بوجود آید. هنرمندی که بجای آنکه به این اتفاق به عنوان یک معضل اجتماعی نگاه کند وبدنبال چرایی آن به عنوان یک فرهنگی ویک هنرمند باریک بین تئاتر بگردد و درصدد جواب آن برآید. به دلیل همین تزلزل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...غیرت متعصبانه چشم بصیرت و عقل و خرد او را کور کرده و درصدد انتقام برمیاید آنهم از پیرمردی که خودش بیمار است واصلا معلوم نیست که توانسته باشد با همسرش کاری کند. فکر دیدن بدن عریان همسرش توسط پیرمرد عماد را بهنوعی جنون کشانده است.
درحالیکه این حاکی از ضعف در فیلمنامه و شخصیتپردازی پیرمرد است. مگر میشود مردی با زنی سالها ارتباط داشته باشد اما او را از روی اندامش و صدایش و... نشناسد میدانیم که این امکان ندارد. شاید ارتباط لومن با روسپیها کمی منطقی بنظر برسد اولاً زن ویلی زنی سنتی است و معمولی که همهاش توی آشپزخانه است و مشغول کار ویلی دائم در سفر است و شاید این بهنوعی بخشی از عملش را توجیه کند حالآنکه کلاً رعنا و عماد با ویلی وزنش متفاوتاند واین درواقع قیاسی معالفارق است پیرمرد هم به لحاظ شخصیتی و موقعیتی که دارد با ویلی تفاوت دارد. همسایهها میگویند آن زن رفتوآمدهای مشکوک زیادی داشت ما میخواستیم از او شکایت کنیم حالآنکه همانطور که گفته شد شاید از تولیدیها سفارش میگرفته و آن را در منزلش انجام میداده. تازه آنها میباید بود بهعنوان یک انسان به آن زن کمک میکردند حتی اگر میدانستند که دارد کار خلاف اخلاق انجام میدهد. آنگونه شاید زن دیگر دستبهکار خلاف عرف و اخلاق نمیزد. درواقع آنان با بیتفاوتی اشان وبی خیالی اشان نسبت به زندگی یک هم نوع وهم وطن و همسایه تنها کاری که کردهاند فضولی و سرک کشیدن در زندگی او بوده و با این کار به ادامه دادن راهی که میرفته دامن زدهاند. آن زن چون گربهای که روی دیوارهای اتاقش نقاشی شده مرموز است لااقل برای ما بهعنوان تماشاگر اینگونه مینماید چراکه گربه هماره حیوانی مرموز بوده. مرموز و دارای نیروهایی خاص که در ازمنه گذشته مورد پرستش هم قرار میگرفته است. گربه الهه مصری بنام «باستت» بود و«باستت دختر رع یا خورشید که خدا بود» و دشمن «آپوفیس خدای زیرزمین» که به شکل مار بود وباستت سر او را قطع کرد پس آنقدر تأکید روی گربه در فیلم بیجهت هم صورت نپذیرفته است .درواقع آن زن در اینجا کارکردی نمادین پیداکرده و بهنوعی نشانه زندگی است .زنی که ما او را نمیبینیم مانند «الی» که حرفش هست اما خودش نیست . گربه با رعنا زود عجین میشود و خو میگیرد .گربهای که نشانه وجود و حضور آن زن هم هست .زنی که «رع است و بهنوعی دختر خدا ست» پس نمیتواند ناپاک باشد چراکه نشانهاش گربه اساطیری و باستانی است که «رع است و دختر خورشید» خورشید نمیتواند ناپاک باشد .همانگونه که رعنا پاک است ودراین میان کوچکترین گناه و تقصیری ندارد و البته به طریق اولی آن زن نیز. در بدو ورود رعنا گربه را میبیند گربهای سپید و ملوس او گربه را در آغوش میگیرد گربهای که متعلق به مستاجرقبلی بوده .خب درواقع آنقدر تأکید روی گربه و رابطهاش با زن و پسازآن با عنا برای چیست؟ پرواضح است رعنا هم مانند آن زن مورد قضاوت نادرست اطرافیان وهمسرش قرار میگیرد و بدتر از همه آنها بر اساس همین قضاوتشان حکم هم صادر میکنند. کاری که نسبت به آن زن روا داشتند .حتی گربه در میان اثاثیه زن که در تراس تلنبار شده لانه کرده و باز تأکید بر بیپناهی و پاکی زن .عماد ورعنا درواقع دارند هنرشان را میفروشند برای زندگی کردن . همانطور که هنر لومن فروشندگی است . هنراینان نیز بازیگری است .
ما در ابتدای فیلم ،دو تخت خواب را میبینیم که جدا از هم گذاشتهشدهاند در بین این دو تخت یک آباژور است درصحنه نمایش همتخت ویلی لومن وزنش را میبینیم تختی دونفره اما درواقع جدا چراکه ویلی اکثر مواقع در سفر بوده و این دوعملا به لحاظ فکری و عملی نیز از هم جدا هستند .اما هماره روی یکتخت سر بر بالین میگذارند .ویلی زمانی که خودکشی میکند تازه همسرش آخرین قسط خانه اشان را داده است . رعنا و عماد هم مشکل خانهدارند آنها خانه اشان روبه ویرانی و فروپاشی است و دلیلش هم بلدوزری است که دارد کنار آپارتمان آنها گودبرداری میکند بدون آنکه قوانین رعایت شوند و خب معلوم است که چه کسانی قدرت اینگونه ساختوسازها رادارند همانگونه که بارها در تهران اتفاق افتاد و منازلی نیز فروریخته است .درواقع هجوم نوکیسههای تازه به دوران رسیده یا همان بورژواها که برایشان هیچچیز جز نفع مادی اشان مهم نیست چه برسد به خراب شدن آپارتمانی که در آنیک خانواده هنری زندگی میکند .برای آنان هنر و هنرمند محلی از اعراب ندارد .نبودشان بهتر از بودنشان است . چارلی هم که صاحبکار ویلی است یکخرده بورژواست .درواقع جدایی فکری و روحی و... عدم تفاهم و درک زوجها یکی از مواردی است که فیلم بدان اشاره میکند زوجهایی که تختهایشان از هم جداست.همانگونه که یکی از بازیگران نمایش با همسرش مشکل دارد و جدا از هم زندگی میکنند درباره او نیز فکر میکنند چون نقش روسپی را بازی میکند پس خودش هم اینکاره است . و باز قضاوتها و برداشتهای نادرست .درواقع فیلم درباره «بخشش و گذشتن و انتقام نگرفتن و قضاوت نکردن وحکم ندادن است .» اما با تمام این حرفها باید گفت دیگر ابهام جزئی از شیوه کار فرهادی شده است حال هرچند که به لحاظ تکنیکی درست یا غلط باشد و چون میدانیم که ابهام با ایهام و چندمعنایی بودن و تعلیق بسیار متفاوت است و جز ضعفهای یک کار دراماتیک محسوب میشود اما فرهادی از آن بهعنوان یکی از عناصر اصلی کارش استفاده میکند . همین ابهام موجب پایانهایی باز در شخصیتپردازیها و عاقبت تصمیمگیریها وانتهای فیلم میشود . و این ابهام البته میتواند جز نقاط ضعف فیلم باشد .از سویی پیر مردی که نمیتواند چند پله را بالا برود و هیجان و استرس برایش بد است تا جایی که او را به سکته میکشاند چگونه توانسته به همسر عماد حمله کند وخود از پای درنیاید و هیجان این عمل او را بهسوی سکته نکشاند . شاید پیرمرد فقط داخل شده و از ترس فریادهای رعنا شوکه شده و گریخته است ودراین میان کس دیگری حمله اصلی را انجام داده . شاید رعنا دلش بحال پیرمرد سوخته و... ویلی لومن هرگز به زنان حمله نمی کرده اما پیرمرد قصه ما با اینکه می بیند اشتباهی گرفته باز به کارش ادامه می دهد تا جایی که رعنا با او مقابله میکند .شاید کسی که اول وارد شده پیرمرد نبوده . زمانیکه او آمده با پیکر بی هوش رعنا روبرو شده ترسیده وگریخته است . اینها همه ابهامهای فیلم و اشکالات آن است بهواقع زمانی که انگیزه اصلی لق میزند هر آنچه بر اساس آن شکل میگیرد و در پی آن انگیزه و عمل اصلی میآید هم به لحاظ دراماتیک دچار لغزش و ضعف خواهد بود . درواقع عناصر تشکیلدهنده رویدادها ضعیف است . البته ازنظر فیلمساز همهچیز روبه فروپاشی و اضمحلال است این جابجایی ناخواسته اجباری بهواسطه ساختوسازهای تازه و خاکبرداریهای بیحسابوکتاب وبعضا غیرقانونی صورت پذیرفته.ساختوسازهایی که حتماً بااطلاع و اجازه شهرداری و مقامات مسئول در پایتخت صورت میپذیرند که عمدتاً توسط پولدارها و تازه به دوران رسیدهها انجام میشود. مقصر اصلی آن اتفاق، گود برداری آن بولدوزری است که واقعهای را موجب شده که برای این خانواده هنرمند افتاده است . و حالا چه کسی میتواند جوابگو این واقعه واین فاجعه وحشتناک باشد . درنهایت آن خانه متزلزل بیشتر بدرد همان زندان میخورد .زندانی که عماد ازآنجهت حبس موقتی پیرمرد استفاده میکند . درواقع ورود پیرمرد به منزل عماد تجاوز به حریم خصوصی اوست و حالا عماد متجاوز را در حریم خصوصی قبلیاش یعنی همان خانه متزلزل که نشانه ایران است و حالا مبدل به زندانی موقتی شده است محبوس میکند . خانهای که بیشترین ترکها را اتاقخوابش برداشته به نشانه فاصله و ترک بین روابط همسران . ترکی که شاید به این سادگیها قابل جبران نباشد و شاید یکی از دلایلش ولع بیشازحد بورژواها برای کسب پول و ثروت این مردم باشد . همه اینها موجب تغییر شخصیت عماد میشود و آن مرد سنتگرای متعصب غیرتمند برخلاف آنچه تا حال میگفته و به آن اعتقاد داشته در او بیدار میشود تا انتقام بگیرد واین گونه بهنوعی خود را آرام کند . درواقع فرهادی قشر هنرمند را که از روشنفکران جامعه هستند گرفته و روی آن کارکرده تا بگوید هنرمندان و روشنفکران که شعار مساوات حقوق زن و مرد میدهند و از دموکراسی و آزادی دم میزنند بعضاً اینگونه اسیر مردسالاری وسنتگرایی و تعصب و شک و مسایلی چون غیرت و حسادت مردانه و انتقام و... برمیآیند .وای به حال دیگران . باید ابتدا اینان که جلوداران جامعه هستند تفکرات خود را اصلاح کنند تا دیگران و جامعه اصلاح شوند در اینجا غیرت و تبعات آن مذموم شمردهشده است .در انتهای فیلم نه آن رعنا زن اول فیلم است و نه عماد آن مرد ابتدای فیلم آن عماد مرده است چون ویلی لومن که خودکشی کرده .ویلی لومنی که آن قدر درک و غیرت مردانه دارد تا اشتباه خود را بپذیرد و با انتقام از خویش خود را مجازات کند .پیرمرد مانند ویلی است او نیز دستفروش است و در اوقات کار گریزی هم میزند . ویلی اما اعمالش را به گردن شیطان نمیاندازد خویش خود را عقوبت میکند واین شاید گوشهای از دمکراسی باشد که نسل قبل به نسل بعد میآموزد پذیرفتن اشتباهات خود .حال که نسل گذشته ما بههیچعنوان شجاعت ویلی را ندارد . ویلی با اتومبیل نسل خودش خود را عقوبت میکند و پیرمرد با اتومبیل نسل خود به دیگران تجاوز مینماید واین است تفاوت بین دو نسل آن یکی آینده را میسازند و این یکی به نابودی اش می کشاند . ویلی نیز در بحران اقتصادی گیرکرده و پیرمرد هم اینگونه است با این تفاوت که بحران ما تنها اقتصادی نیست و تبعات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی نیز دارد فروپاشی وانحطاط اخلاقی و اجتماعی وفردی جامعه . عماد با تأسی به این انتقام (انتقام از پیرمرد) درواقع دست به خودکشی شخصیتی و فرهنگی وهنری زده است . او حالا به آرمانهای خودش وهمسرش بهعنوان روشنفکر و هنرمند خیانت کرده و پشت پا زده .
رعنا نیز دیگر آن زن ابتدای فیلم نیست او نیز بهیکباره پیر شده است . سکوت او شاید دنیایی از حرف باشد و حالا آن زنی که ما هیچوقت نمیبینیم و شاید نمونه او در نمایش مرگ دستفروش همان بازیگر نقش روسپی است را درک مینماید . حالا رعنا به واقعیاتی در خصوص مردان وایضا همسر خودش رسیده که بیشتر او را برای ادامه زندگی مشترک دچار تردید کرده از همین رو در سکوت به راه چاره میاندیشد چون شکاف فکری و...بین خود وهمسرش را تازه دیده واین گونه است که آن ترک روی دیوار تبدیل به زخم نا سور وترکی عمیق در زندگی زناشویی رعنا و عماد میگردد. تو گویی که این اتفاق باعث شده که او تازه شوهرش را بشناسد .فاصله حاصل از این شناخت درروند فیلم رفتهرفته بیشتر شده و درنهایت رابطه آن دو به سردی میگراید. و همه اینها تقصیر نسل گذشته است که نمیداند کجا میرود و چه میکند. نسلی که مثل «گاو» سرش را پایین میاندازد و داخل میشود . نسلی که باید بهاصطلاح الگو و راهنمای جامعه و نسل جوان و نسلهای بعدی باشد اما دردسرساز است و بدون فکر و اندیشیدن عمل میکند و درنهایت همه را به گردن شیطان میاندازد . کاری که ویلی لومن نمیکند .او اشتباهات خویش را میپذیرد و درنهایت خود را مجازات میکند و به پاس یک عمر زحمت وتحمل همه چیز رابرای همسرش می گذارد . نسلی که فکر و عملش روسپی و منحرف و فاسد است . نسلی که موجب به وجود آمدن بورژواهای بولدوزر سوار شده است که به جان مال و خاک و ناموس این مردم افتادهاند و میخواهند آنها را از ریشه بکشند و بخشکانند.و در آخر نسلی که همهچیز را خراب کرده و جز تجاوز به حریم خصوصی آدمها چیز دیگری را نمی داند و یاد نگرفته است . نسلی که درزمان خود به اصطلاح یک تغییر اجتماعی ایجاد کرده و سوار بر اتومبیلی که متعلق به نسل گذشته است برای تجاوز به حریم خصوصی یک هنرمند میآید اما آن را بهاجبار جا میگذارد .اتومبیلی که چون خود او فرسوده است اما نمیخواهد کنار بکشد برعکس ویلی لومن که خود و اتومبیلی که نشانه صنعت و اقتصاد شکستخورده نسل خویش است را نابود میکند تا راه را برای نسل بعدی باز بگذارد واین شاید نمونهای از دموکراسی فردی و اجتماعی باشد .
نمونه ای از درک و فهمی که نسل گذشته ما شاید به نوعی فاقد آن باشد .عماد بهتوسط همین اتومبیل او را مییابد یعنی با استمساک به گذشته باید اشکالات ومعذلات حال و مسببان آن را پیدا کرد و حبس نمود .باید از گذشته عبرت گرفت تا دیگر نگذاریم نسلی بر ما استیلا یابند که به ما تجاوز کنند و ما را بهسوی تزلزل و فروپاشی و نابودی ببرند . و اتومبیل وانت پیکان در اینجا چون واسطه و مرکبی برای رسیدن به این گذشته است وگرنه چرا آنقدر روی این اتومبیل تأکید میشود و چرا اصلاً وانت پیکان است . وانت پیکان یک حس نوستالژیک و یک پیشینه تاریخ اجتماعی معاصر را با خود به همراه دارد .و باید چون ویلی لومن آن اتومبیل و سرنشینش را به ته دره بفرستی یا به کوه بزنی تا نسل بعدی نفسی بکشد البته این مهم زمانی میسر میشود که دموکراسی فردی و اجتماعی وجود داشته باشد .وباز از این بابت نمایشنامه میلر گویاتر ودراماتیک تر و درست تر است .این آگاهی به آنچه یافتهای و بهتوسط آن از گذشته درس گرفتهای باید موجب حرکت و عمل درتو شود تا داد خویش از نسلی که به تو و حقوق حقه تو تجاوز کرده است بستانی.همانطور که دکور نمایش فروشنده در فیلم سرد است و سرتاسر فلزی و خشن همچون زندگی رعنا و عماد که به سردی میگراید هرچند که این دکور و طراحی صحنه تکراری است و کلیشه ای وغیر دراماتیک چرا که در واقع زندکی ویلی وهمسرش آنقدرها هم سرد نیست زن او خانه وزندگی ای ایده آل را برای خود و ویلی وفرزندانش درست کرده است . ویلی بخاطر شرایط اقتصادی ای که در آن گیر کرده وشرایط سنی اش که دیگر نمی تواند مانند گذشته کار کند وعدم فهم نسل جوان وایضا عذاب وجدان برای خیانت هایی که به همسرش در طول این سالها کرده دست به خود کشی می زند . وراه را برای بقیه باز میگذارد . هرچند که میدانیم همسر ویلی تا حدودی به خیانتهای او پی برده بود اما به رویش نمی آورده او عاشقانه ویلی را دوست دارد . سردی روابط این دو درونی است واین ویلی لومن است که نمی تواند خود وشرایطش را تحمل کند پس بازی نقش او وهمسرش باید درونی تر با حس و حال بسیار بیشتر ورفتار وکنش ومیزانسن وحرکاتی که با شخصیت ومتن ومفاهیم زیر متن همراه باشد اتفاق بیفتد که متاسفانه به هیچ عنوان اینگونه نشده وبخش تئاتر فیلم چون وصله ای ناجور می نماید . ازاینها که بگذریم باید گفت همیشه در فیلمهایی که رنگ و بوی روشنفکری دارند یا میخواهند متفاوت باشند .صحنههایی از تئاتر گنجانده میشود یا چند سکانس در تئاتر اتفاق میافتد یعنی بیربط با ربط لوکشین را صحنه تئاتر انتخاب میکنند ویا اینکه مانند این فیلم شخصیتهای اصلی ،کارشان تئاتر است ولا جرم بخشی از وقایع در لوکشین های تئاتر میگذرد . اما چیزی که در این میان اتفاق میافتد تصنعی بودن این تئاتر است یعنی صحنههایی که در فیلمها وایضا این فیلم در تئاتر میگذرد آنقدر غیرطبیعی و تصنعی است که انگار این دوستان هرگز تئاتر کارنکردهاند و در تئاتر نبودهاند و پشتصحنه تئاتر را ندیدهاند و مراحل اجرای یک نمایش را نمیدانند .از سویی اجرای تئاتر در این فیلمها هم تصنعی است همانگونه که در فیلم فروشنده اتفاق افتاده وتو کاملاً متوجه میشوی که این تئاتر نهبخشی از زندگی و کار شخصیتها بلکه قسمتی از لوکشین فیلم است و کاراکترهایی که نقش بازیگران تئاتر رادارند هم در این قسمتها غیرطبیعی و تصنعی بازی میکنند .واین مشکل اکثر فیلمهای است که بهنوعی تئاتر در قصه اشان نقش دارد .از طراحی صحنه برای نمایش فروشنده گرفته تا بازیها و بده بسانها و صحنه نهایی یعنی تابوتی که عماد در نقش لومن درآن میخوابد تا کسانی که نقش تماشاگر تئاتر را در این فیلمها بازی میکنند همه مصنوعی و غیر تئاتری است و معلوم است که مثلاً دارند نقش تماشاگر تئاتر را ایفا میکنند این بخشها تصنعی و کلیشهای مینماید .درصورتیکه بخشی از اصل فیلم است ومی باید به لحاظ تکنیکی درست پرداخت شده و ساخته شوند .
بیایید از منظری دیگر نگاه کنیم . ما پیرمردی را میبینیم که علیرغم آنکه متوجه می شود شخصی را که برای او آمده اشتباهی گرفته جوراب و لباسهایش را درآورده و داخل حمام شده است .اما با عکسالعمل شدید زن روبرو می شود . بااینحال پول هم گذاشته ورفته است . حال یک پیرمردی که بیماری قلبی دارد چگونه این کار را کرده بماند .درواقع از منظری میتوان به عماد حق داد.نسلی که آنقدردروغ میگوید و اشتباه میکند وبی حیا و شهوتپرست و منحرف و... است ونمی خواهد اشتباهش را بپذیرد و تاوان گناهش را بدهد وهمه را بگردن شیطان می اندازد همان بهتر که نابود شود چراکه نسلهای آینده را به نابودی و فساد و تباهی و انحراف میکشاند . همانطور که ویلی سالها به همسرش دروغ گفته و به او خیانت کرده با این تفاوت که او خود گناه خویش به گردن می گیرد . پاکسازی این نسل البته وظیفه هنرمند است . هنرمندی که با فروختن آبرویش میخواهد آبروی ملتی را بخرد و این وظیفهشناسی او را میرساند . او خودش باید داد خویش بستاند چون همسایه میگوید همان بهتر که به پلیس مراجعه نکردید . چون اسیر کاغذبازی و بروکراسی میشدید .واین نیز یکی از معضلات جامعه است .او یعنی هنرمند خود باید صلیب خویش بدوش بکشد واو اینکاررا میکند و خودخواسته در تابوت اعمال و افکار خویش میخوابد .هرچند که این صحنه از تئاتر هم غیر دراماتیک است وتصنعی وکلیشه ای از آب درآمده .در اوایل فیلم باران میبارد و اثاثیه زن (همان مستاجرقبلی) زیربارن بهنوعی شسته شده و تطهیر میشود . باز به نشانه پاکی زن و قضاوت اشتباه دیگران نسبت به او .باید گفت بازی شهاب حسینی آرام و روان و درعینحال زیرپوستی بود شاید درجاهایی میتوانست بهتر عمل کند اوتاز ه متوجه شده است که چگونه باید بازی را بازی نکند واین مهمترین عنصر دراماتیک بازیگریاش در این فیلم است .اینکه آرام باشی و بگذاری درونت با بیرونت صحبت کند وتو گوش فرادهی و خویش را در اختیار خویش بگذاری بدون آنکه بخواهی خودنمایی کنی .اما در بخش تئاتر متأسفانه بازیاش بسیار بیرونی ، غلو شده وتصنعنی است او باید بیشتر تئاتر کار کند . واین البته مشکل اکثر بازیگران فیلم است .شاید به دلیل فشاری که بر رعناست میباید بود نماهای بسته بیشتری از او میدیدم که اینگونه نشده است تعداد نماهای بسته کم است واین گونه ما نمیتوانیم به کنه شخصیت و ژرفنای تفکر و اندیشه و حس و حال شخصیت پی ببریم .
شاید این نقیصه مربوط به لول دوربین فرهادی است او بجای آنکه لول دوربینش را با بازیگربه لحاظ فیزیکی وبا شخصیت پردازی او وحس و حالش به لحاظ هنری و دراماتیک وسینمایی تنظیم کند با خودش تنظیم کرده است! شخصیتهایی که از هر طرف مدام زیر فشارهای متعدد فکری و جسمی و روحی و اجتماعی و کاری و اقتصادی و اخلاقی و...هستند واین دیگر یک نقص بالقوه تکنیکی است . هر چند که در عالم واقع ودر تئاتر اینگونه نیست اما کارگردان خواسته اینگونه وا نمود کنند که حتی زمانی که دارند تئاتر بازی میکنند آدم حس کند که آنها مدام تحت نظارت بسر میبرند و زیر نظرند و احساس عدم امنیت هماره با آنان است .وبخشی ازاین منظور البته باید با نماهایی بسته نشان داده شود . کاری که هیچکاک استاد آنست وانجام می دهد و فرهادی نمیکند ویا نمیداندکه چگونه انجامش دهد .در آخر باز زندگی ادامه دارد اما هیچکدام از این دو یعنی رعنا وعماد دیگر آن آدمهای ابتدای فیلم نیستند . همچون زن ویلی لومن که در انتهای نمایش دیگر آن زن ابتدای کار نیست .حتی بچه های او تغییر کردهاند . وباز با این تفاوت که همسر ویلی این کار او را درک میکند و ویلی برای او همان منزلت قبلی را دارد و او همچنان عاشق اوست .حال با این مسایلی که فرهادی میخواسته بگوید وبا همه حرف هایی که زده شما انتظار داشتید که جایزه نگیرد و جشنوارهای چون کن که از این نوع فیلمها استقبال میکند به او جایزه ندهد؟ دیگر با چه زبانی بگوید که ایران خرابآبادی است متزلزل که روبه ویرانی فیزیکی و ساختاری و فکری و اقتصادی و اجتماعی و فردی و خانوادگی و... است . دیگر با چه زبانی از اضمحلال شخصیتی و انسانی مردمانش بگوید .و چگونه از عدم امنیت فکری و کاری و نبود استقلال و امنیت فردی حرف بزند . پس شاید این جایزه حق او بوده است .نشان دادن اینهمه مشکلات ومعضلات داخلی بهزعم بر گذار کنندگان فستیوال های خارجی مورد تمجید است .