گفتوگو با عبد آتشانی، نویسنده و کارگردان نمایش «شب اسرارآمیز»
در کارهای کودک دنبال منطق نگردیم
احمدرضا حجارزاده: تالار هنر از اواسط آبانماه تاچند روز قبل میزبان نمایش «شب اسرارآمیز» با نویسندگی و کارگردانی عبد آتشانی؛کارگردان جوانی که سالهاست در حیطه نمایشهای کودک و نوجوان فعالیت دارد و به لطف دانش و تلاش و خلاقیت خود، همیشه نمایشهایی تاثیرگذار، موفق و پُرمخاطب روی صحنه برده است
پس از اجرای آثاری مثل «رینارد روباهه» و «سفر شگفتانگیز»، نمایش «شب اسرارآمیز» را میتوان از متفاوتترین کارهای آتشانی به لحاظ مضمون و شیوه اجرا نام برد؛ ماجرای دختری به نام رویا که وقتی در شب تولد برادر کوچکترش، لباس او را میسوزاند، به کمد لباسها پناه میبَرد و آنجا دنیای لباسها بیشتر آشنا میشود. در این نمایش،که با استقبال تماشاگران روبهرو شده، بازیگرانی همچون مریم آشوری، مینووش رحیمیان، آرین ناصریمهر، شیدا لطفی، پدیده تیموری، پریسا شاعری و عبد آتشانی ایفای نقش میکنند. درباره اجرای این نمایش با کارگردان آن گفتوگویی داشتهییم.
«شب اسرارآمیز» به لحاظ موضوع متفاوتترین نمایش شما تا امروز است. ایده سفر به دنیای لباسها و ارتباط آنها با شخصیت نمایش از کجا آمده؟
من ابتدا نمایشنامهیی را خواندم به نام «یک راز کوچولو» نوشته زیبا عروجیفلاح،که ایشان متن را به من سپردند تا برای جشنواره تئاتر «شهر» سال گذشته کار بکنم. متن را که خواندم، ایده اولیهاش برایم خیلی جالب بود. البته نمایشی که ما الان اجرا میکنیم، آن نمایشنامهیی نیست که خانم عروجیفلاح نوشته بودند. آن ایده را برداشتم و نمایشنامه دیگری نوشتم و یک اجرا هم در جشنواره رفتیم که در واقع کار با اشیاء را محک زدیم تا ببینیم اتفاق خوبی که مد نظر ماست میافتد یا نه، یعنی تماشاگر با نمایش ارتباط برقرار میکند یا خیر. بعد از اجرا در جشنواره،کمکم ایده را گسترش دادیم و آماده شدیم برای اجرا در تالار هنر.
اشاره کردید این نمایش بر اساس ایده نمایشنامه خانم عروجیفلاح آماده شده. چرا اصل نمایشنامه را اجرا نکردید و ایده نویسنده را دوباره نوشتید؟
آن نمایشنامه ضعفهای جدی داشت و آنقدر قوی نبود که بخواهیم همان را روی صحنه ببریم. فقط یک ایده خوب داشت که شخصیتهای نمایش لباسها بودند. من این ایده را آوردم به یک فضای رویایی و کمدی پر از لباسهای قدیمی و کهنه. قصه آن نمایشنامه یک چیز دیگر بود و من در بازنویسی آن را به فضایی آوردم که ارتباط لازم بین تماشاگر و نمایش برقرار بشود. برای مثال اگر کاراکتری قرار است صورت نداشته باشد، من نمیپسندم که صدا داشته باشد، یعنی فک و دهان ندارد اما صدا دارد! آن نمایشنامه خیلی دیالوگمحور بود که من کلِ دیالوگها را برداشتم و چند شخصیت را اضافه کردم. مثل شخصیت اطو که در آن نمایشنامه اصلی نبود. قصه کامل عوض شد و الان خودم راضیترم.
نمایشهای شما همیشه جنسی از فانتزی و تخیل دارد که مختص خودتان است و گاهی این فضا به رویاپردازی هم نزدیک میشود. این سبک فانتزی و رویایی، سلیقه و دیدگاه شماست یا
به نظرتان اصولاً نمایشهای کودک و نوجوان باید از چنین سبک و جهانی برخوردار باشد؟
راستش بخشی از این اتفاق به کودکی خودم برمیگردد، چون از همان زمان خیلی بچه خیالپردازی بودم. به نظرم کارگردانهای نمایش در هر کاری که میکنند، بخشی از روحیه خودشان را وارد میکنند. بخش دیگری هم مربوط به تجربه من در کار تئاتر است، یعنی طی این سالهایی که تئاتر کودک کار کردم، متوجه شدم این مدل از نمایشها، پاسخ خوبی از خاطب میگیرد. تماشاگر را درگیر میکند. بخصوص تماشاگران امروز که به هزار و یک مدل انیمیشن مختلف دسترسی دارند. بنابراین ما باید کاری بکنیم که فضای متفاوتی را تجربه بکند. در کار کودک اگر فقط دیالوگ بگوییم، تا یک جایی میتوانیم او را نگه داریم. در کار کودک باید از تمام عناصر نمایش در جای درستش بهره بگیریم. تمام تلاشم در اجرای نمایشهایم این بوده ارتباط تماشاگر با روند داستان تا لحظه آخر قطع نشود. در «شب اسرارآمیز»، برای نشاندادن لباسی که میسوزد، از چند تکنیک استفاده کردهام که هم از نظر عروسکگردانی مشکل بود و هم به لحاظ ساختن آن فضا،که یک بخش نور ماورای بنفش است، یک جا سایهبازی است، و غیره. هر کدام از اینها یک فکر و هزینهیی دارد، چون عروسکگردان خاص خودش را میخواهد، ولی نمیتوانم از آنها بگذرم. بنابراین معتقدم در نمایشهای کودک باید عنصر خیال وجود داشته باشد و در کارهای خودم، سعی کردهام این اتفاق بیفتد. تخیل بچهها خیلی فراتر از آن چیزی است که ما حس میکنیم. وقتی به بچههای اطراف خودم نگاه میکنم، حس خیالپردازی را در آنها بیش از هر چیزی میبینم.
پس هرگز نمایشی در فضای واقعگرایانه و منطقی برای بچهها اجرا نمیکنید ؟
نه، واقعاً مدلِ کار من نیست. مثالی میزنم؛ یک بار بچهیی را دیدم که یک سهراهیِ برق دستش بود و از من پرسید «میدونی این چیه؟».گفتم:«نه، شما بگو».گفت:«این پادشاه سهشاخ است»، بعد همان را برعکس میکرد و میگفت حالا فلانچیز است. من آنجا دیدم که بچهها کجا هستند و ما کجاییم. متاسفانه ما از این فضای تخیل دوریم. در کارهای کودک مدام دنبال منطق میگردیم. شاید بخش کوچکی از داستان، ربط و منطقی هم داشته باشد اما بچهها بیشتر از هر چیز نیاز دارند که شگفتزده بشوند.
جالب اینکه شما در حال روایت قصه، هرگز از جهان فانتزی نمایش هم دور نمیشوید و مدام با خیالپردازیهایتان مخاطب کودک را غافلگیر و حیرتزده میکنید؟
دقیقاً ... نمیشود به هیچوجه از اجرای لحظههای فانتزی برای کودک گذشت، بخصوص در این نمایش. ما اینجا برای طراحی صحنه از آقای مهدی نیکروش کمک گرفتیم که وقتی کارهایشان را نگاه میکنید، به لحاظ خلق شگفتی و فضای فانتزی، خیلی توانمند است و خوب کار میکند. ما میخواستیم اتفاقهای خاصی را با فکر و ابزار ساده و امکاناتی که داریم، نشان بدهیم. وگرنه دوست داشتم خیلی کارهای بزرگتر و پیچیدهتری انجام بدهم. آقای نیکروش از معدود کسانی است که میتواند یک فکر کوچک را به یک ایده فانتزی بزرگ تبدیل بکند. برای اجرای این نمایش خیلی لازم بود یکسری افراد متخصص بیاورم.
طی سالهای اخیر،کنار دو عنصر داستانگویی و فانتزی، عنصر سومی هم به نام «آموزش» در نمایشهای کودک و نوجوان وجود دارد که انگار تبدیل به قانونی نانوشته برای اینگونه نمایشها شده اما مساله آموزش با آنکه در کارهای شما هم وجود دارد، هرگز به شکل شعار و مستقیمگویی نیست، یعنی تماشاگر کودک در مواجهه با نمایش از قصه و جهان فانتزی اثر لذت میبرد و در عین حال، پیام را هم دریافت میکند. این شیوه انتقال مفاهیم آموزشی به مخاطب از کجا و چگونه وارد کارهایتان شده؟ آیا تعمدی در پرهیز از شعاردادن دارید یا
جنس کارهایتان اینگونه است؟
بله، این معضل خودم هم در برخورد با نمایشهای کودک طی سالهای اخیر بوده است. من نمایشی داشتهام که در پایان باید میایستادم و میگفتم این پیام نمایش است. در صورتی که آن شیوه واقعاً غلط بود، ولی این که از شعاردادن در کارهایم پرهیز بکنم، از نمایش «ریناردروباهه» در ذهنم شکل گرفت و در کار بعدیام به نام «سفر شگفتانگیز» مصمم شدم دیگر در پایان کار نایستیم و پیام نمایش را مستقیم به مخاطب بگوییم، چون هر چقدر ما مستقیمگویی بکنیم، هیچ اتفاقی در ذهن بچهها نمیافتد.«سفر شگفتانگیز» با آنکه کاملاً شکل آموزشی با موضوع زباله داشت، برای ما تجربه خیلی خوبی بود. آنجا تمام تلاشمان این بود که از آموزش مستقیم پرهیز بکنیم. به نظرم در گام اولیه، موضوع هر نمایش برای بچهها خیلی مهم است. ما باید بدانیم از اول مسیر میخواهیم چه کار بکنیم و چه بگوییم. اگر از بین تماشاگرانی که به دیدن کار ما میآیند، در ذهن یکی از آنها تاثیر کوچکی ایجاد بکنیم، من فکر میکنم کارم را انجام دادهام. یک بخش دیگر که باعث میشود مسیر اشتباهی را برویم، اینست که شاید چون خاستگاه چنین نمایشهایی مدارس است، یکسری ارگانها سفارش تولید نمایشهای آموزشی میدهند و این به سیستم نمایشهای کودک و نوجوان بیشتر آسیب میزند. البته ما به نمایشهای سفارشی هم نیاز داریم و متاسفانه یکسری از هنرمندان مجبورند به خاطر دغدغههای مالی، برخی کارهای سفارشی را انجام بدهند اما موضوع اینجاست که سفارشدهنده با اصول درست تئاتر آشنا نیستند و گمان میکنند آموزش باید اینطوری باشد که در پایان کار یک نفر بگوید آشغالها را روی زمین نریزید، آب را اسراف نکنید و غیره. من دوست دارم روزی برای یکی از ارگانها نمایشی موضوعی کار بکنم که آموزش در آن مستقیم نباشد.
یکی از نکات ویژه نمایشهای شما اینست که خودتان در نقش و سمتهای مختلفی حضور دارید. علاوه بر نویسندگی و کارگردانی، آهنگسازی نمایشها را هم خودتان انجام میدهید، بازی هم که میکنید و در کنار شما، همسرتان خانم مریم آشوری هم بازی دارند. این موارد طبیعتاً هزینه کارهایتان را پایین میآورد اما در تقابل با این ویژگی مثبت، شما علاقه عجیبی به ساخت و استفاده از دکورهای حجیم و پُرخرج دارید. در نمایش «ریناردروباهه» یک جنگل ساخته بودید و اینجا، یک چرخ خیاطی بزرگ،کمد لباسها و این همه لباسهای متنوع. چرا
در دکور نمایشها هم صرفهجویی اقتصادی نمیکنید تا دچار ضرر و زیان نشوید؟
به نظرم این خرجکردها در دکور و فضاسازی، یک نیاز ضروری است. من پس از این همه سال کارکردن در عرصه نمایش کودک، هنوز نتوانستهام هنر را برای منفعت مالی ببینم و کار بکنم. شاید این یک ایرادهایم باشد و شاید یکی از خوبیهای کارم. من وقتی نمایشی را روی صحنه میبرم، به ارزش هنریاش بیشتر اهمیت میدهم تا به سود مالی آن. هیچوقت از هزینهکردن برای نمایشهایم نگران نبودهام و اگر در نمایشهایم به دکورهای آنچنانی احساس نیاز بکنم، اصلاً نمیتوانم از آن بگذرم. به هر حال تماشاگر هم هزینه میکند و میآید که نمایش ببیند. هرچند نمایش به دکور و لباس نیست اما وجود چنین دکورهایی، احترامی است که به تماشاگر میگذاریم. متاسفانه مدتی است نمایشهایی باب شده که دکور ندارند و در فضایی خالی میخواهند تخیل بچهها را به کار بگیرند و اسمش را میگذارند «نمایش خلاق»! آن کارها هم جایگاه خودشان را دارند اما باید نمایشنامه پتانسیل لازم را برای کارکردن به آن شیوه داشته باشد، نه اینکه هر نمایشی را که نخواهیم هزینه بکنیم، بگوییم حالا فرض بکنید اینجا جنگل است و آنجا کوه و دشت. در نمایش «شب اسرارآمیز» خیلی چیزهای دیگر بود که دلمان میخواست اجرا بکنیم و نتوانستیم به خواستههایمان برسیم. هنوز در دکور و لباسها، ایدهآل مورد نظرم انجام نشده، ولی خوشحالم و خدا را شکر میکنم هنرمندانی که با آنها کار کردهام، افراد حرفهای بودند و خیلی کمک کردند. دکور این نمایش، جزو ابزار کار ما بود و خیلی کارمان را سختتر میکرد. الان ببینید، تمام وسایل روی صحنه، حرکت میکنند و بازی دارند. هر چیزی یک شخصیتی در نمایش ما دارد. وقتی لباسها زنده میشوند،کمد و تخت هم میتوانند راه بروند، اتو هم باید راه برود و نمیشد از اجرای این لحظهها بگذریم.
گفتگو از احمد حجارزاده