یادداشتی از دکتر فرزاد تقی لر به مناسبت درگذشت جعفر والی
والی دلهای شکسته سرزمین مادری
انگار همین دیروز بود که با مهربانی در گشود و توگویی دهها سال بود که آشنا بودیم
شاید این از سحر تئاتر است که در هرکجای جهان که باشیم کافیست بدانیم که میعادگاهمان صحنه است تا زود اطمینان کنیم، سریع بجوشیم و در اندک زمانی سفره دل را پیش رویهم بگسترانیم. آنهم در قرن نئون و ساندویچ دل و جگر که زمهریر است و سرها سخت در گریبان و ناگزیر عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد. با دو استکان چای دبش خوشرنگ که بوی ایران میداد از خیل آشفته سایهها گذشت و با آن دم اهوراییاش گرم و نجیب از جاودانگی ساعدی گفت و از بیکرانگی رادی و اینکه قدر بیضایی را بایست سخت بدانیم و خویشتن رفیعش چنان در پیله فروتنی پیچیده بود که نمیدانست هر دم و بازدمش صحنه را غنیمتی است و تا پرواز رنگین رؤیا گونهاش تنها مجال بهاندازه یک لبخند و اعترافی صادقانه است. والی دلهای شکسته سرزمین مادری، پروازت را در خانه پدریمان جشن میگیریم و تا لحظه جاریست ترنمهای هنرمندانهات را سرمشق مدرسه عشق میکنیم.