گفت وگو با مجید امرایی کارگردان نمایش گوهرنیل
داستان یوسف و زلیخا داستان سیروسلوک عرفانی است
مجید امرایی کارگردان مستعد وخوشفکرتئاترپیشینه مهم وارزنده ای درحوزه مطبوعات دارد وسالها درخبرگزاری معتردرحوزه تئاتر قلم زده است ومدتی هم به عنوان مدیرروابط عمومی مجموعه تئاتر شهربه فعالیت پرداخته است
امرایی در اجرای نمایش گوهر نیل خوانش جدیدی از داستان یوسف و زلیخا در قالب فرم و تکنیک انجام داده است و به شیوه عروسکی – بازی زنده نمایشش را روی صحنه برده است. در اصل نمایش گوهر نیل با بهرهگیری از عروسک، ترکیبی از نمایش درمانی و نمایش صحنهای است. این نمایش از آذرماه اجرای موفقی دره سوگواره خمسه و در سالن ماه حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی داشت. مجید امرایی سال ۸۷ نمایش «عشق باران» را که تلفیقی از نمایش درمانی و نمایش صحنهای بود در حوزه هنری و همچنین جشنواره تئاتر دفاع مقدس روی صحنه برد. وی طی چند سال متمادی بهعنوان نمایش درمانگر به درمان جانبازان اعصاب و روان ۸ سال جنگ تحمیلی پرداخت. عوامل اجرایی این اثر نمایشی، عبارتاند از: علیرضا دهقانی و وحیده قوهستانی بازیگران، زهرا جعفری طراحی و ساخت عروسکها، علی انوری ساخت و تنظیم موسیقی، محراب رستمی دستیار کارگردان و پیمان شیخی مسئول امور رسانهای.با مجید امرایی درباره ساختار، فرمت، وجوه تکنیکی و مضمون نمایش جواهر نیل گفتوگویی انجام دادهایم.
به نظر شما نمایشهای با مضمون دینی که در قالب داستانپردازی روی صحنه میرود چقدر میتواند برای مخاطب دارای جذابیت باشد؟
اگر بخواهیم با یک نگاه کلی و جامع نسبت به داستانهای دینی که برگرفته از فرهنگ یک جغرافیا و بوم است توجه داشته باشیم. متوجه میشویم بستر مناسبی است برای هویت فرهنگی یک قوم و یا یک جامعه. آنچه که باعث میشود ما فرهنگ پویایی داشته باشیم اعتماد به گذشته فرهنگی و باورهای فرهنگی است. آنچه که باعث میشود این پویایی تداوم داشته باشد بهروزآوری آن فرهنگها است. فراموش نکنیم که تکنولوژی امروز در حوزه رسانه موجب شده است که فرهنگهایی با پیشینه کهن و قدیمی تاریخی دارند، آرامآرام پسزده شوند. درواقع یکجور یک بیهویتی را به این نوع فرهنگها تزریقشده است.
آیا این جریان با رشد مدرنیته توأم شده است؟
بله فرهنگهایی میتواند پویا و خلاق باشند که مدام خودشان را بهروز کنند. برای این بهروزآوری فرهنگها باید باورهای فرهنگی را حفظ کرد ویکی از بهترین و مناسبترین راهها برای به دست آوردن هویت فرهنگی ادبیات است. ادبیات نمایشی هم زیرمجموعه ادبیات است و وقتی به صحنه نمایش وارد میشود و اجرای زنده را درصحنه میبینیم، باورها مجدداً بهروزمیشود. برای رسیدن به هویت فرهنگی و بازآفرینش تئاتر راه مناسبی است...
داستان یوسف و زلیخا ازجمله دراماتیکترین داستانهای قرآنی است که بارها در سینما و تلویزیون مورد اقتباس قرارگرفته است؟
داستان یوسف و زلیخا داستان سیروسلوک عرفانی است که حضرت یوسف (ع) از ابتدا تا به انتها در آن حضور جدی و اثرگذاری دارد. چاه، پیراهن یوسف، نابینا شدن پدرواین سیرو سلوک، رفتن به مصر، به اسارت درآمدن، به زندان رفتن و مراحلی که پیدرپی یوسف آنها را طی میکند، درواقع یکجور سیر و سلوک عرفانی است که یوسف را به سرمنشأ ابدی و ازلی نزدیک میکند.
بحث انتخاب یوسف هم بر جذابیت دراماتیک بودن این داستان افزوده است؟
بله یوسف انتخابگراست. آنچه خداوند در تمام کتابهای آسمانی آورده است بحث اختیاراست. اختیاری که به یوسف داده میشود تا راهش را انتخاب کند. آنچه که در این داستان به آن توجه داشتیم، این بود که از هیچ اسمی برای شخصیتها استفاده نکردیم. برای بهروزآوری داستان نعل به نعل به این داستان وفادار نبودیم.
داستان را دریک فضای معاصر روایت کردید؟
بله و از تکنیکهای روز نمایشی هم استفاده کردیم.
به چه دلیل در ساختار اجرای نمایش تلفیقی از حضور عروسک و بازیگر استفاده کردید؟
یکی از مهمترین نکاتی که در حوزه نمایش درمانی مدنظراست. توجه و تمرکز مخاطب و شخص مراجعهکننده است؛ که در اینجا برای ما بازیگر مطرح است. مخاطب در این نمایش روی ریزترین حرکات عروسکها توجه دارد و تمرکز میکند روی لحظهبهلحظه اتفاقاتی که در داستان رخ میدهد. عمدهترین هدف ما در نمایش در کنار روایت این ملودرام تاریخی، تقویت توجه و تمرکز مخاطب است.
این تقویت و توجه مخاطب در چه اهدافی متمرکز است؟
به مضمون، حرکات، تکنیک، بازیها و جزئیترین حرکات بازیگر و عروسک متمرکز است.
بنابراین عروسکهای نمایش همسان بازیگران در نمایش جایگاه و نقش دارند؟
همینطوراست. هیچ نقشی برای هیچ بازیگری ثبتنشده است. هر دو بازیگر نمایش جای همه شخصیتها خودشان را بازی میکنند و در ضمن جای همدیگر نیز به بازی میپردازند. خودشان را روایت میکنند و نقش یکدیگر را نیز روایت میکنند. این تکنیکی است که درواقع در نمایشهای کهن ایرانی مدام تا به امروز حفظشده است. در نمایشهای ایرانی همواره نقشآفرین و یا بازیسازی خودش را بازی میکند و پرده، نقش مقابل را برای شما توضیح میدهد. گاه با یکتکه چوب سوار اسب میشود. این مدام پریدن از این نقش به آن نقش باعث میشود که تماشاگر همواره حس کند که دارد نمایش میبیند.
در اظهارنظر مخاطبانی که نمایش را دیدهاند، چقدر این مفاهیم به آنها منتقلشده است؟
اغلب مخاطبان داستان یوسف و زلیخا را خواندهاند و این نوع داستانها مثل تعزیهای است که من و شما ابتدا، انتها و سرانجامش را میدانیم. اما همواره مینشینیم و در روز عاشورا و سایر ایام محرم تعزیه را تماشا میکنیم و برای امامخوان اشک میریزیم. موقعی که میبینیم یزدیان در برابر سپاهیان امام حسین (ع) قرار میگیرند حس ویژه و خاصی در درونمان تقویت میشود. در این داستان هم ما چنین وضعیت و رویهای روبهرو هستیم و مخاطب علیرغم اینکه فرجام داستان را میداند آمده است تکنیک روایی ما در حین اجرای نمایش ببیند و اینکه ما چگونه به این داستان نگاه کردهایم.
بنابراین میتوانیم نمایش گوهر نیل را یک نمایش تکنیکال بدانیم؟
بله از تکنیک بازی گرفته تا استفاده از عروسکها، استفاده از نور این رویه دیده میشود. نور نقشی اساسی در کارمان دارد.
به چه دلیل عروسکهای نمایش دستوپا ندارند؟
پیشینه غنی تاریخی در ساخت عروسک داریم و عروسک و پیکرکهای عروسکی قدمت زیادی در فرهنگ نمایشی ما دارند و قدمتشان بالغبر چهار هزار سال است... این عروسکها احجامی بودند که سروشکل ثابتی داشتند. روایتگر برخوان درجاهای مختلف اینها را به مخاطب نشان میدادند که آلان از کجا به کجا رفتهاند، عین مهرههای شطرنج. عروسکهای نمایش احجام ثابتی هستند که درواقع جابهجا شدنشان کمککننده در پیشبرد روند داستان است. دست، پا، چشم و صورت در عروسکها وجود ندارند. این عروسکها کاربرد ویژهای برای تصویرسازی دارند.
گفتوگو از احمد محمد اسماعیلی