باد اسب است در خانه نمایش اداره تئاتر
سایهی انتقام بر پشت پردهی حرمسرای قاجاری
"باد اسب است"، روایتی از لایههای زیرین ستمدیدگان اندرونیها و حرمسراهای پادشاهی قاجار است که در قالب داستانی کوتاه ولی شایستهی توجه ارائه میشود.
ایران تئاتر- بهنام حبیبی: "مرجان" زن بیستوچهار سالهای است که هنگامی که تنها شش سال داشته است در پی سفر "ناصرالدینشاه" به دوشان تپه، مورد توجه شاه قرار میگیرد و تا غروب همان روز سفر، به عقد پادشاه ایران درمیآید. او توانایی زایش فرزند ندارد و در کشمکش سکوت و یا انتقام از شاه، مقدمات ترور پادشاه را فراهم میکند. "محمدحسین" پسر جوانی که عاشق "مرجان" است، در پی از دست دادن او، برای انتقام از شاه اعلام آمادگی میکند و تن به میدان نبرد رودررو با نماد ستم میسپرد.
داستان، با مقدمهچینی "مرجان" برای متقاعدکردن "محمدحسین" برای انتقام از پادشاه که مانع وصل این عاشق و معشوق بوده است، آغاز میشود. دختر، در باب توسل و توکل به قدرت خدا و لازمهی حرکت انسان به امید او، میگوید: "آن که انتخاب نمیکند، خداوند مُردهاش میپندارد. تیر را تو از چله میرهانی و خدا بر هدف مینشاند.". او برای دلخوشی بیشتر مرد جوان، کیسهای پول نیز در کنار چاقو به او پیشکش میکند و توصیههای زیادی در مجاب کردن این عاشق دلباخته برای انجام قتل شاه، ضمیمهی کارش میکند. "مرجان" زخمخوردهای است که دنیا را ساخته و پرداخته بر ستونهای زور و فریب و ستم میداند. او میگوید: "دنیا این است. یا فریب میدهی، یا فریبت میدهند.". وجود سیاهپوش زن در صحنهی اول نمایش، به نشانهی اهریمن درون "مرجان" و حضورش در بین "مرجان" و "محمدحسین"، اگرچه قابل درک است اما به نظر میرسد که کاربرد رویدادی چندانی در این داستان رئالیستی ندارد. در جایی از داستان، "مرجان"، انار را در دستان خود میشکند و خُرد میکند تا نمادی از شکستن و کشته شدن عشق درونش را به مخاطب نمایش دهد.
"باد اسب است"، روایتی است از دستهی بازگویی خاطرات که بر محور دیالوگهای روایتیاش میچرخد و به پرسوناژ اصلیاش، نقش راوی و قصهگو میدهد. متن، سرشار از اسامی اشخاصی است که شاید در دربار قاجاری شناختهشده باشند ولی برای مخاطب امروزی، بازشناسی و یادآوری آنها نه کاری است آسان، و نه سهمی در پیشبرد داستان در مسیر رویدادیاش دارد. "باد اسب است"، روایتی از دختری سیاهبخت است که در دوران سیاه ستمکاریها و هرزگیهای شاهان قاجار، روانهی خانهی سیاهِ بخت خود میشود و عاشق منتظرش را برای همیشه در انتظار رها میکند، اما در پی کشف عدم تواناییاش در زایش فرزند برای شاهنشاه، به فکر گرفتن انتقام از این مرد ستمپیشه میافتد. پرسوناژها از شخصیتپردازیهای لازم برای بیان درونمایه های شخصیتی برخوردار نیستند. شخصیت "محمدحسین" در کمترین اندازهی دیالوگی و موومان صحنهای از این نمایش سهم میبرد و در واقع در لایهای از ناآگاهی برای مخاطب باقی میماند. "مرجان" خود نیز پرسوناژی است با کمترین بهره از شناسنامهی کارکتری و خانوادگی و اجتماعی. وجود دو شخصیت دیگر مرد و زن نیز، بدون آگاهیرسانی کافی به مخاطب برای شناخت آنها در مسیر رویدادی داستان جای میگیرند. "باد اسب است" همچون بسیاری دیگر از نوشتههای "محمد چرمشیر" از بیان کلاسیک زیبایی برای آفرینش فضای نمایشی ایران زمان قاجار برخوردار است. نوع "دیالوگ محور" این نمایش، مجال خودنمایی بیشتری به دیالوگهای آن میدهد تا با بیان خود به آفرینش و روایت خاطرات و داستانهای پرسوناژ اصلی این داستان یعنی "مرجان" بپردازند.
"باد اسب است" با کارگردانی "مینو نوبهاری" و البته با کمک "سیروس کهوری نژاد" فضایی مناسب را در صحنهی بدون دکور و اکسسوار خانهی نمایش ادارهی تئاتر میآفریند. میزانسن موومان های بازیگران در صحنه، با نوع دیالوگهای آرام و روان و کم تنش این داستان، بار کمتحرکی رویدادی نمایش را به دوش میکشد و یکنواختی رویدادیاش را جبران میکند. تقسیم خوب فضاها و آفرینش تابلوهای صحنهای کافی، از خوبیهای قابل ذکر این کار است.
بازیگران "باد اسب است"، اگرچه در جریان نمایشی کم رویداد و کمتحرک، صفحات پیدرپی یک کتاب خاطرات را میسازند ولی در جایگاه فردی، کنشهایی خوب و قابلقبول را ایفا میکنند.
طراحی لباس این نمایش که شاید تنها نوع طراحی این طراحی مینی مالیستی را در بر میگیرد، بسیار نشانه محور و ساده پیش میرود و شناخت مخاطب را به رنگها و فرمهای خاص تاریخیاش بسنده میکند. ولی طراحی نور این نمایش، به دلیل کاربری نورهای نقطهای و موضعی و بهرهگیریاش از آینه در نورپردازی، شایستهی ستایش است.
"باد اسب است"، روایتی از لایههای زیرین ستمدیدگان اندرونیها و حرمسراهای پادشاهی قاجار است که در قالب داستانی کوتاه ولی شایستهی توجه ارائه میشود. به نظر میرسد، داستان تنها در پرسوناژ "مرجان" به کنکاش و بررسی علاقمند است و دیگر پرسوناژها را چندان شایستهی نگاه ریزبینانه و موشکافانه نمیداند. "باد اسب است"، نگاهی تُند و گذرا به فرهنگ بیارزش شمردن جایگاه زن در جامعهی ایرانی با تأکید بر محور ازدواج اجباری در دوران قاجار است.