در حال بارگذاری ...
نقد نمایش حادثه در ویشی به کارگردانی منیژه محامدی

انفعال و خوش‌بینی‌ای که غول فاشیست را می‌سازد

ایران تئاتر-سید علی تدین صدوقی : یکی از خصایص بارز منیژه محامدی انتخاب‌های درست و بجا همسو با اکنون است. به همین دلیل گزیده کار می‌کند اما تأثیرگذار او به دنبال متونی می‌گردد که به‌نوعی مفاهیم جهان‌شمول داشته باشند وبر هر زمان و مکان جامعه‌ای قابل انطباق باشند.

 نمایش حادثه در ویشی هرچند که مربوط به جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط نازی‌هاست اما بر زمان جهان امروز و وقایع و اتفاقات پیرامون ما و بخصوص در منطقه و خاورمیانه و به طبع آن در دیگر نقاط دنیا به‌نوعی مربوط است و همسو. میلر در فضایی اکسپرسیونیستی دهشت و هراس و خطر نازی‌های فاشیست را به صحنه می‌کشد. او از هر قشر نماینده‌ای را در ماجرایش وارد می‌کند. بنا به اعتقاد راسخی که نازیسم‌ها به پیروی از رایش سوم مبنی بر نژاد برتر داشتند شروع به شناسایی و دستگیری یهودیان کردند. آن‌ها معیارهایی به‌اصطلاح علمی و پزشکی را در شناسایی یهودیان وضع کرده بودند. پزشکان بسیاری تحت لوای آزمایش‌های ژنتیکی و نژادی این نشانه‌ها را در افرادی که دستگیر می‌شدند جستجو کرده و بکار می‌بستند و برحسب معیارهایی که داشتند و جواب‌هایی که از آزمایش‌هایشان بر روی آدم‌ها انجام می‌دادند نژاد آنان را به خیال خود مشخص می‌کردند. چنانچه فرد بر اساس همان معیارها یهودی تشخیص داده می‌شد به اردوگاه‌های کار و کوره‌های آدم سوزی فرستاده می‌شد.

در نمایش حادثه در ویشی نیز تعدادی زن و مرد برای تشخیص هویت و نژاد اصلی به‌صورت رندم از بین مردم دستگیرشده و به زندان آورده می‌شوند. چنانچه با تائید پرفسوری که آنجاست هویت و نژادشان یهودی تشخیص داده شد توسط قطار به اردوگاه‌ها فرستاده می‌شوند. هرکدام از این آدم‌ها که برحسب اتفاق در یکجا یعنی زندان گرد هم آمده‌اند دارای افکار و خصوصیات و دیدگاه‌های مختلف نگاه متعارض با یکدگر هستند. در لایه زیرین متن هراس و دهشت هولناکی وجود دارد که تک‌تک این آدم‌ها نیز درگیر آن هستند چراکه مرگ را زیر گوششان احساس می‌کنند. اما خوش‌باوران هرکدام فکر می‌کنند که مرگ آن دیگری را خواهد ربود و دست فاشیست گلوی آن دیگری را خواهد فشرد اما نوبت خودشان هم به‌زودی فرامی‌رسد.

این خوش‌باوری را بیشتر از همه خانمی که بازیگر است دارد او حتی دیگران را برای این عدم اطمینان و اعتمادشان به آلمانی‌های اشغالگر آدم کش سرزنش می‌کند. او هنوز باور ندارد که آلمان‌ها کوره‌های آدم سوزی راه انداخته‌اند. او همه‌چیز را یک شایعه می‌داند. می‌گوید باید به قانون احترام گذاشت. اما نمی‌داند که اشغال گری بهر صورتش خود بزرگ‌ترین قانون‌شکنی است و اشغال گران قانون‌های بی‌رحمانه خود را د درند. زن بازیگر آن‌قدر در این افکار خوش‌باورانش غرق است که پیرامونش را نمی‌بیند و یا شاید نمی‌خواهد که ببیند. او یک هنرمند تئاتر خودشیفته است که تحلیل درستی از اوضاع ندارد پیش‌خدمت کافه بیشتر از او وخامت اوضاع را درک کرده و جسارت مقابله با آن را دارد.

هنرمند درواقع با استدلال‌های بیهوده وقت را آن‌قدر تلف می‌کند که دیگران نمی‌توانند نقشه فرارشان را عملی کنند. در این میان هنرمند نقاش اما جسارت پیدا می‌کند و با مردم همراه می‌شود شاید وقتی می‌بیند که چاره‌ای جز مقابله و فرار ندارد تصمیمش را می‌گیرد و با جمع همراه می‌شود تا فرار کنند. این درواقع تفاوت دو دیدگاه و دو عملکرد نزد دو هنرمند است. کسی که با پی بردن به حقیقت تغییر پیدا می‌کند درواقع همان اشراف‌زاده است او یهودی نیست وازهمان اول همه می دانند که آلمان‌ها رهایش خواهند کرد. اما او زندگی و آزادی خود را به سروان ارتش هدیه می‌کند شاید پیش خود می‌اندیشید حالا که این سروان به حقیقت وجودی خود در خصوص انفعالش در برابر نازی‌ها رسیده حالا به یک مبارز واقعی و یا یک نجات دهند تبدیل‌شده است. سروان حالا می‌داند که چه باید بکند. و در برابر نازی‌های فاشیست و اشغالگر دیگر منفعل نباشد. پس او شخصی است که لیاقت آزادی و نجات جانش را دارد.

درواقع در زیر متن می‌توان این مفهوم را جستجو کرد که این ما هستیم که از یک اشغالگر درهرصورتش غولی بی‌شاخ‌ودم می‌سازیم. این ما هستیم که فاشیست و دیکتاتور را دیکتاتور می‌کنیم. چون او و قدرتش را باور می‌کنیم. چون از او می‌ترسیم. چون با دیدن او و جنایاتش هراس در دلمان می‌افتد و لاجرم منفعل می‌شویم. چون مانند گوسپندان منتظر می‌مانیم تا ما را یکی‌یکی به مسلخ ببرند. چون بیش‌ازحد خوش‌بین هستیم و هرروز می‌گوییم شاید فردا بهتر شود و یا اتفاقی بیفتد. غافل از آنکه این ما هستیم که باید اتفاق را رقم بزنیم. تا این‌گونه عمل می‌کنیم و منفعلانه به امید کسی یا چیزی یا اتفاقی نشسته‌ایم، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد؛ و اوضاع بر همین منوال خواهد بود. تا اینکه روزی هم نوبت ما شود واین قطار مرگ که زوزه کشان چون غولی دمان بی‌مهابا سروکله‌اش پیدا می‌شود مار را نیز با خود به مسلخ ببرد.

منیژه محامدی با نگاهی پرسش‌گرانه این‌همه را از ما می‌پرسد اینکه تا کی منفعل با تکیه‌بر افکار روشنفکر مابانه امان در جا بزنیم ویکی یکی به مسلخ برده شویم. او در مقام کارگردان فضای اکسپرسیونیستی را بدون آنکه بخواهد خیلی اغراق‌آمیز نشان دهد به صحنه آورده است از این روبازی‌ها نیز به همین منوال صورت پذیرفته است.

مفهوم اکسپرسیونیستی با بازی‌هایی رئالیستیک همراه رگ‌هایی از اکسپرسیون. این درست‌ترین کاری بود که می‌شد با چنین متنی انجام داد. چون موضوع به‌اندازهکافی دهشتناک و هول‌انگیز هست. حال چنانچه به سبک و سیاق کارهای اکسپرسیونیستی بازی‌ها و میزان و حرکات صورت می‌پذیرفت مانع از درک مفاهیم زیر متن می‌گردید. انسجام دربازی‌ها، ارتباط بازیگران به لحاظ حسی و کنشی با یکدیگر، طبیعی صورت پذیرفته بود. شاید نقش سروان ارتش و روان‌پزشک می‌توانست به لحاظ شخصیت‌پردازی‌ای که دارد حداقل در نوع حس و حال و تحول در بازی و کنش و واکنش‌ها به گونه دیگری صورت پذیرد.

درواقع نه آن‌قدر اگژله و درجاهایی منوتون. منوتون نه به لحاظ بیان بلکه ارائه حس و تحول در بازی هرچند که هومن کیایی زحمت خود را کشیده بود و لحظات نابی هم داشت. در این میان می‌توان از بازی‌های روان محمد اسکندری، محمد نادری، مجید جعفری و مهناز افشار پناه نام برد. طراحی میزان سن و حرکات با هوشمندی صورت پذیرفته بود. بخصوص در بخش‌هایی از حرکات و میزان سرگرد و سروان ارتش. طراحی صحنه کاربردی و دراماتیک بود.

دخمه‌ای که زندان است و دهنه‌ای گرد چون ورودی کوره‌ای بزرگ که در انتهای صحنه و رو به تماشاگران قرار دارد. این دهنه کوره آن‌چنان تأثیرگذار است که توگویی هرلحظه می‌خواهد تو را نیز ببلعد و به کام آتشین خویش فروبرد. هرچند که صدای هولناک قطار هر بار افکارت را می‌گسلد انگار آمده است که همه را با خود به قعر کوره ببرد. کوره‌ای که می‌تواند نشانی از حماقت و انفعال ما باشد. آتشی که خودمان با پذیرفتن فاشیست و دیکتاتوری شعله‌ور‌ترش می‌کنیم وبر قدرتش می‌افزاییم از سویی فضا و رنگ سرد حاکم بر صحنه تاثیرفشار فاشیسم را بیشتر نشان می‌دهد. طراحی صحنه به‌گونه‌ای است که می‌تواند بیرون موتورخانه یک کشتی را نیز تداعی کند کشتی‌ای که همه ما سوار آن هستیم و فاشیست‌ها آن را هدایت می‌کنند ونیروی محرکه‌اش نیز جان‌های ماست. جان‌هایی که براثر ترس و انفعال و خوش‌بینی و اعتقاد بیهوده وبی ثمر ما به رعایت قوانین از سوی فاشیست‌ها زیر چکمه‌هایشان له‌شده و از بین می‌رود. باید گفت نمایش حادثه در ویشی بیانگر اوضاع امروز دنیا و منطقه ماست. این نمایش را می‌توان یکی از کارهای قابل‌توجه منیژه محامدی دانست به او گروهش خسته نباشید می‌گویم.

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران