یادداشتی بر نمایش «خانه ابری»
سوگنامه ای برای انسان معاصر و انسان فردا
ایران تئاتر _مرتضی اسماعیل دوست: نمایش «خانه ابری» به کارگردانی مشترک سیامک احصایی و حمید پورآذری، در عین برخورداری از فضایی کمیک، سوگنامه ای است برای انسان معاصر
نمایش «خانه ابری» سوگنامه ای است برای انسان معاصر و شاید انسانِ فردا که از پس جهانی تنیده شده در چرخه زور و زوال و تزویر به سر می برد و چنان نفس هایش در بند فضایی مسخ شده قرار گرفته که زمانی برای زندگی به معنای واقعی اش نمی یابد. شخصیتهای زن و مرد نمایش «خانه ابری» در قید زمان و مکان مانده اند و گویی راه گریزی از این شرایط تحمیلی ندارند؛ دچار شدن در مکانی خط گذاری شده که یادآور فیلم «داگویل» لارس فن تریه است و قرار گرفتن در چرخ دنده های زمان و مکانیکی شدن که تداعی گر شخصیت چاپلین در فیلم «عصر جدید» می باشد.
در نمایش «خانه ابری»، مفهوم «زمان» کاربردی بسیار می یابد و می توان گفت این اثر در توجه و نقد به مقوله زمان است، چه به معنای مدتی طی شده و چه در تداعی غایتی چون آگاهی. ازاینرو به صدا درآمدن زنگ و هراس از شنیدن «زمان» نزد شخصیتهای نمایش بارها تکرار شده و در دور باطلی که می پیمایند، این «زمان» است که بانگ آگاهی برای رجوع-هر چند کوتاه- به آن ها می بخشد و در عین حال «زمان» است که آن ها را مقید به نظم تحمیلی و بی روحی از نحوه زیستن ساخته است! پدیدآورندگان نمایش «خانه ابری»، با نشانه گذاری درست در متن روایی و چینش موقعیت های تکراری و زبانی گزنده سعی کردند این سرنوشت محتوم بشر را در فضایی منجمد، جهانی گروتسگ و برداشتی رعب آور برای مخاطبان تجسم کنند.
شخصیتهای نمایش «خانه ابری» هراس از مواجهه با زمان و مکانی تازه دارند و ازاینرو با وجود آرزوهای پیدا و پنهان بر شرایط موجود تن داده اند، هر چند هنوز هم به دنبال قطرات باران در شبِ سرد و تاریک زندگانی خود هستند.
در این نمایش شاهد به سخره گرفته شدن روح انسانیت در چنگال فضایی توتالیتر هستیم که بهتدریج قوت حیات، فرصت خنده و امکان زایش را از آدمی میگیرد و «زایش» رکن مهم نمایش «خانه ابری» است؛ از همان ابتدای نمایش که واگویه لالایی خوانی را از شخصیتی میشنویم که حسرت تلخ دیگر شخصیتها را به دنبال دارد و نیز عنوان نمایش و فضای ذهنی کاراکترها و به انتظار نشستن باران همگی حکایت از امر غایب «زایش» دارند؛ زایشِ آسمان که باران پدید میآورد و زایش زن که فرزند از آن تولد میابد و زایش مرد که حسرت عشق را به سامان میرساند. اما جهان قبضه شده در عصر ماشین فرصتی برای امر طبیعی زایش فراهم نمیسازد و زنگِ پایان آرزو را برای طی کردن روالی تکراری از نحوه زیستن به صدا درمیآورد و این چرخه محتوم روزگار برای آدمی، هراس از مواجهه با موقعیتی تازه میسازد و ازاینرو شخصیتهای نمایش «خانه ابری» در عین آرزومندی، هراس از زایش دارند و تولد آرزوها... بااینحال شخصیتهای نمایش «خانه ابری» فرصتی دارند که شبی در بالای بام انتظار به تماشا بنشینند «خسوف» را تا ماه آرزوهای گرفتهشده خود را شاید در آسمان بجویند!