در حال بارگذاری ...

مزمزه شربت زعفرانی در مجلس غریب تنهایی

حسین پارسایی در گفت و گو با همشهری جوان: قرار است امسال محرم درتئاتر شهر ، هم آداب مردمی ببینیم هم نمایش های مفهومی. تئاتر ما نیاز به آشتی دارد. این خیمه گاه برکتی است برای تئاتر و اهالی آن تا یک بار دیگر ما و مردم یک جا جمع بشویم این نمایش ها نذر بچه های تئاتر است.

همشهری جوان:
کنار در نوشته: مدیریت . یک خانم منشی سرگردان و گرفتار که نمی داند به کی جواب بدهد. کلی تیپ کارگردان، بازیگر که می آیند و می روند و چند تا کارمند که روی صندلی های دفتر منتظرند. با این اوصاف، انتظار داریم از در اتاق که رفتیم تو، یک جور آدم دیگر را ببینیم. با هیبت و مهابت مدیریت، ولی حسین پارسایی، مدیر تئاترشهر و دبیر همایش آیین های عاشورایی سر و ساده تر و صمیمی تر از تصور ماست. اول با ادبیات کلیشه ای مدیر ها و دبیر همایش ها حرف می زند: از بیست و سوم بهمن ماه، از ساعت 30:18 تالارها و خیمه گاه میزبان علاقه مندان است و اما چند دقیقه بیشتر نمی کشد که پوسته می شکند و خودش می شود. می شود شبیه کارگردان های تئاتر محله ای و مردمی که با بدو بدو و امکانات کم و کار شبانه روزی یک برنامه ای را راه می اندازند و ذوق دارند که مردم را هر جایی شده جمع کنند و برایشان اجرا بگذارند. آن قدر هم انرژی دارند که چیزی نتواند جلویشان را بگیرد.
با وجود این همه کار اجرایی، کارهای هنری اش هم رها نکرده. همان موقع که ما داریم وقتش را می گیریم قرار بوده سر تمرین نمایشی باشد که خودش کارگردانش است: فرات .
می گوید: ذهن پیچیده ای دارم. می توانم همزمان چندتا کار را انجام بدهم. درطول جشنواره چند بی سیم و خط تلفن و گوشی موبایلم هم مرتب زنگ می خورد، تازه در کنارش سر تمرین هم می رفتم. وسط تمرین هم کارهای اداری ام را می کنم.
ما چشمه ای از همزمانی همه کارهایش را می بینیم . در همان مدتی که ما آنجاییم هم تیزر آماده شده همایش را می بیند و نظر می دهد، هم یک مصاحبه تلفنی زنده با رادیو فرهنگ انجام می دهد. هم بدو بدو از این اتاق به آن اتاق چند تا کار خرده ریز مالی و اداری را ردیف می کند. البته تو هیچ کدام این کارها هم قیافه اش مثل آدم مهمی نیست که کلی کار ریخته سرش و حالا ما هم آمدیم وقتش را گرفتیم.
همایشی برای آشتی
تئاتر ما نیاز به آشتی دارد، نیاز دارد مردم به اش اعتماد کنند، نیاز دارد خانواده ها بیایند سراغش و این خیمه گاه عاشورا که وسط تئاتر شهر بنا کردیم قرار است دوباره مردم را به تئاتر دعوت کند. این خیمه گاه برکتی است برای تئاتر و اهالی آن تا یک بار دیگر همه ما در جایی دور هم جمع بشویم. نمایش مذهبی در دهه گذشته خدمت بزرگی به تئاتر کرده. چون توده وسیعی از مردم به خاطر باورهای خودشان به این نمایش ها و در نتیجه به تئاتر روی آوردند.
خیمه ای که پارسایی از آن حرف می زند، در فضای باز تئاترشهر و درست به سبک تکیه دولت قدیمی درست شده. زیر داربست های فلزی و برزنت سبزی که شمایل های قدیمی به آن آویزان شده. یک سن بزرگ در وسط و نیمکت های چوبی در سه سطح برای تماشاگران. شبیه همانی که در سریال شب دهم بود. یکی از درخت های قدیمی افتاده تو فضای تکیه و با نورپردازی سبز حس و حال قشنگی پیدا کرده. مردم از همین حالا به درخت دخیل بسته اند. قرار است همه چیز تلفیقی باشد. هم تئاترهای حسابی بازی کنند که استانداردهای واقعی این مکان را دارد هم چایی بدهند که سنت عزای مردمی بوده. ظهر عاشورا قرار است شربت بدهند.و نذورات را بپذیرند.




تئاتری ها با این کارهای تان مخالف نیستند؟ این تئاترشهر همیشه برای خودش یک ابهتی داشته، کلی کلاس و افه و این چیزها؟
ما سعی کردیم تئاترشهر با همان تعاریفی که همه ازش انتظار دارند در عاشورا سهیم بشود نه این که کاری خارج از حوزه و استانداردهای خودش بکند. تقریبا همه هم استقبال کردند.
نمایش هایی که قرار است روی صحنه برود، نمایش هایی است که سال های پیش در جاهای مختلف اجرا شده اند؟
نه، 6 نمایش در سالن ها روی صحنه می رود که نوعا جدیدند. نمایش ها در حوزه های مختلف و با دیدگاه های متفاوت عرضه می شود. مثلا نمایش پوست داغ یک نمایشآیینی است ولی نمایش سالن اصلی به موضوعات دیگر می پردازد.
این همایش سفارشی بوده یا ایده و سلیقه شماست؟
ایده اولیه اش را من دادم ولی اصلا فکر نمی کردم این قدر گسترده شود. من هرسال همین طورم، از ده روز قبل محرم، ذهنم می شود درگیر کارهایی که باید برای این ماه بکنم.
چرا؟
همه آدم ها قول و قرارهای پنهانی دارند که خودشان می دانند و خدای خودشان. من هم با خودم و خدایم و امام حسین یک قراری گذاشتم که تا آن جا که از دستم برمی آید و بلدم یک کاری توی این ماه بکنم. این نمایش ها، نذر بچه های تئاتر است. ما یک ماه این ها را اجرا می کنیم برای یازده ماه پشتوانه داریم. آدم احساس می کند یک کم عمیق تر شده. شهود پیدا کرده. احساس می کند کاری را کرده که باید می کرده.
این جور همایش ها کم کم مثل مراسم های آیینی خارجی ها نمی شود؟ تبدیل نمی شود به یک سری کار بی روح که به خاطر حمایت های دولتی ساخته شدند؟ تاثیرگذاری شان کم نمی شود؟
من خودم هم اعتقادم این است که اگر این ماجرا رنگ و ریا بگیرد، تاثیرش به کل از دست می رود. ما نمی خواهیم شکل تشریفاتی به خودش بگیرد چون با هر مقوله ای شوخی داشته باشیم با این جور امور بزرگ که نمی توانیم شوخی کنیم. ثوابش از دست می رود و هیچ می شود. معمولا برنامه ها و همایش های شبیه به این تبلیغات شان بیشتر از کاری است که توی خودشان انجام می شود. دقیقه نود یک تیمی جمع می شوند و جسته گریخته از همه جا یک چیزهایی جمع می کنند و حالا چون مناسبت است، آن را ارایه می دهند. ولی ما از سر عشق و آگاهانه از خیلی وقت پیش برنامه ریزی ها را شروع کردیم. حواسمان بیشتر به کیفیت آثار بوده تا تبلیغات.
برای حسین پارسایی، خود تئاتر و این که استانداردهای زیبایی این هنر حفظ بشود، چقدر مهم است؟ اگر کار عاشورایی و مذهبی باشد ولی تئاتر درست حسابی نباشد چی؟
برای حسین پارسایی تئاتر خیلی مهم است. من از هفده هجده سالگی تو حال و هوای نمایش بودم. حتی آن موقع که خیلی تو این خط ها نبودند. رفتم قرارگاه کربلا گفتم من تئاتر کار می کنم. من را بفرستید خط مقدم، تو دل گردان عراقی ها من همان کاری را می کنم که تخصص ام است .تئاتر اجرا می کنم. از کل امکانات نمایشی یک تکه پارچه مشکی داشتیم که همه جا می شد صحنه تا مثلا تماشاچی تمرکز داشته باشد. چند تا جعبه مهمات و میز و یک کاست موسیقی و همین.
نمایش هاتان چی بود؟
می رفتیم پیش فرمانده قرارگاه می گفتیم این جا مشکل چی داری؟ می گفت مثلا کم سن و سال اند می خواهند بروند جلو یا زیاد تقاضای مرخصی می کنند یا ما همان سوژه را بداهه اجرا می کردیم و در لا به لا ی قصه های نمایش رفتیم جزیره مجنون گفتند یک دسته در کمین داریم، که ماه هاست مرخصی نرفتند. عراقی ها نمی گذارند. گفتم آقا یک قایق بدهید ما برویم برایشان تئاتر اجرا کنیم. گفتند آقا ول کن بیا برو. می زنند. سوار قایق موتوری شدیم رفتیم بغل کمین. ما را کشیدند تو سنگر گفتند الان می زنندتان. گفتم من ده دقیقه آمدم تئاترم را برای شما بازی کنم و بروم. رفتیم رو پل شناور که مثلا سن باشد. شروع کردیم یک کار طنز را بازی کردن. دیده بان عراقی دید و از همه طرف شروع کردند به زدن. بچه ها ما را کشیدند تو. گفتم پس بگذارید بقیه اش را همین جور نشسته تو سنگر تعریف کنیم. روده بر شده بودند از خنده. موقع رفتن مان یکی شان گریه کرد. گفت آقا من سه ماه بود مرخصی نرفته بودم. الان سبک شدم. جان گرفتم.
یک مرتبه تو بیابان های دارخوین داشتیم بازی می کردیم، دیدیم تماشاچی ها دارند فرار می کنند. مار آمده بود. حالا از ما اصرار که بیایید بقیه اش را ببینید. از تماشاگرها هم انکار. گفتیم بیایید ایستاده ببینید. بقیه نمایش تماشاچی و بازیگر مدام پایشان را می آوردند بالا. نکند که باز مار باشد.
برگردیم به همایش. این نمایش های مذهبی مناسبتی مثل بقیه موج هایی که تو جامعه ما می افتد نمی شوند که یکهو زیاد بشوند و بعد از سکه بیفتند؟
ما دوجور نمایش مذهبی داریم. یکی به طور مستقیم به واقعه می پردازد و از همان اشکال سنتی تعزیه و از عناصری چون روضه و نوحه استفاده می کند. شروع این نمایش ها با خورشید کاروان بود. گروه فدک و آقای حسین مسافرآستانه این ژانر را معرفی کردند که نباید جسارت و تلاش آن ها را نادیده بگیریم که در آن دهه به زحمت این گونه نمایش را به مردم معرفی کردند. بعد گروه آیین که من هم عضو آن هستم با نمایش های غریب شام و بانوی بی نشان و این سیر را جلوتر برد. رفته رفته این گونه نمایشی اپیدمی شد و البته بی عوارض هم نبود.
چه عوارضی؟ هر اپیدمی که مشکل ساز نیست؟
آسیبی که به طور جدی نمایش مذهبی را تهدید می کند، نگاه تحلیلی خلا ق و جنبه های زیباشناسانه اثر است، نباید با استفاده از باورهای مخاطب، به جنبه سوگواری روی آورد از نظر محتوا و ساختار نوعا ضعیف جلوه می کنند.
چرا که در چند سال گذشته اتفاق دیگری افتاد. گونه دوم آثار دینی متولد شد. این حرکت از دل همان حرکت اول پیدا شد. این گونه به جای این که مستقیم به یک اتفاق مذهبی و تاریخی بپردازد، یک نگاه تحلیلی داشت. محمد رحمانیان با پل و اسب ها این جریان را به وجود آورد. سراب هم از همین دست بود. موضوع همان سلحشوری و حماسه عاشوراست ولی آدم ها قرار نیست فقط سوگواری کنند قرار است فکر کنند عمیق بشوند چند تا سوال از خودشان بپرسند. قرار نیست فقط مخاطبی که با ما اعتقاد مشترک دارد بیاید. این حماسه حتی فقط شیعی نیست. می تواند دستمایه آثار هنری بزرگی قرار بگیرد. بنابراین حالا ما تئاتری می خواهیم که هم جنبه های زیبایی شناسی دارد، هم نگاه تحلیلی. این جور تئاتر دیگر محکوم به مناسبت نیست. اگر از دل هم برآمده باشد، مانا می شود.
آخر حرف، یک سوال کلی راجع به تئاتر هم بپرسیم. اگر این روزها یک جوانی را ببینید که خیلی عشق تئاتر است. استعدادش هم واقعا دارد. بهش می گویید از چه راهی برود، چه مسیری را برود جلو؟
به اش می گویم تئاتر نخواند. این جا غم نان وجود دارد. تا وقتی برای جذب این همه فارغ التحصیل تئاتر فکری نکردیم، من ترجیح می دهم هیچ کس تئاتر نخواند. از تئاتر پول درنمی آید. جوانان علا قه مند و دانشجو از کمترین امکان برای بروز استعدادهای خود بهره مند هستند. بروند چیزهای دیگر بخوانند بیایند اگر خواستند کار ذوقی کنند.