نگاهی به نمایش همسرایی یتیمان نوشته و کار یرژی ژون حاضر در بخش بین الملل فجر35
فضایی دریغ شده از عواطف
ایران تئاتر، رضا آشفته: در نمایش همسرایی یتیمان مسئله اصلی بیان خلوت وزندگی مجموعهای از یتیمان است که در پرورشگاهی تحت نظارت دو مربی زن قرارگرفتهاند اما قوانین سفت و سختی بر آن اعمال میشود که اینها را تحت اختیار قرار بگیرند.
یتیم به آدم بیسرپرست میگویند که والدینش را ازدستداده یا اینکه والدینش از او دل کندهاند. یتیم دردها و آههای خودش را دارد و برای همین همواره از سوژههای مطرح بوده و در برخی از این موارد آن آثار شهرت جهانی هم یافتهاند چنانچه الیورتوئیست اثر جاودانۀ چارلز دیکنز انگلیسی یا در ایران ما فیلمهای سهگانۀ سازدهنی، دونده و آب، باد، خاک اثر امیر نادری از چنین جایگاه و اعتباری برخوردار شدهاند.
این تنهایی و بدون سرپرست بودن کودک است که میتواند مرکز ثقل توجه دیگران قرار بگیرد و به دلیل نداشتن کانون خانواده نظم ذهنی این کودکان برهم میریزد و از میان اینها آدمهای ناب و بیبدیل پرورانده میشوند. برای مثال ژان ژنه فرانسوی و ادوارد آلبی آمریکایی دو نمایشنامهنویس طراز اول جهانی هستند که اولی در پرورشگاه و دومی در نزد والدینی ثروتمند رشد کردهاند اما در روزگار جوانی بهسوی تئاتر گرایش پیداکرده وازنام آوران جهان شدهاند.
در نمایش همسرایی یتیمان مسئله اصلی بیان خلوت وزندگی مجموعهای از یتیمان است که در پرورشگاهی تحت نظارت دو مربی زن قرارگرفتهاند اما قوانین سفت و سختی بر آن اعمال میشود که اینها را تحت اختیار قرار بگیرند. این قوانین است که نیاز آنان را به مادر یا پدری که ندارند تشدید میکند و از آنسو نیز این مربیان اصلاً مهر و محبتی ندارند که دستکم مرهمی باشند بر آن زخمهای ناسوری که بر دلهایشان نشسته است.
پرورشگاه باید محلی برای جبران مافات باشد اما در اینجا یک شکنجهگاه است و این درستتر است چنانچه روزگار الیورتوییست را به ما یادآوری میکند که چه سخت میگذرد بر هر بچهای که به هر دلیلی بی والدین شده باشد. این بچه میتواند یکسر راهی باشد. میتواند فرزند ناخواسته در یک رابطه پنهانی و حتی نامشروع باشد. میتواند فرزند یک پدر و مادر نازنین باشد که برحسبتصادف حادثه دلخراش مانند زلزله، سیل، جنگ، تصادف رانندگی، بیماری و مانند اینها، آنها را از بین برده باشد. بههرروی یک انسان بیسرپرست شده و اینجاست که انسانهای دیگر باید به داد این بیچاره برسند و این یتیم را نوازش کنند و بهدوراز کمبود والدین بتواند در مسیر درست زندگی ترقی کند و در آینده بتواند روی پاهای خود به شکل مستقل مسیر زندگیاش را بپیماید.
در این یتیمخانه مدام بچهها تحت ستم واقع میشوند و هیچگونه حامیای نیز ندارند که بتواند مقاومتی را شکل بدهد برای جلوگیری از شکنجههای بعدی و به همین ترتیب اینان در تعارض با محیط قرار میگیرند. شاید تنها دلیل بیقراری این بچهها هم همین کمبود محبتی است که از آنان دریغ شده است. اگر مهر و عاطفهای باشد حتماً بیقراری شتاب نخواهد گرفت و اینگونه ناهنجاریهایی را به دنبال نخواهد داشت که بخواهند نظم محیط را معترضانه بر هم بریزند.
این کارگردان لهستانی به سراغ سوژهای رفته که بخواهد انسان را در فضایی دریغ شده از عواطف نمایان سازد. حتی در محیطهای حیوانی نیز همواره این عواطف حضور پررنگی دارد اما در محیط انسانی در نبودنش باید ملاحظه کرد که چه پیامد دردناک و هولناکی دارد و میتواند این کمبودها ما را تهدید کند. محیط بر اساس حرکت و موسیقی اینان نقش میگیرد و برجسته میشود، برای همین تراوشها ذهنی نیز ما را به خود میآورد که در اینجا باید شاهد رویدادهای عجیبوغریب باشیم. حضور بچهها در کنار هم لبریز از انرژی و هیجان است و حالا اینان باید شورشی و عصیانگر باشند چونکه زمانه با آن ها خوب تا نکرده است؛ بنابراین باید شاهد یکروال غیرعادی باشیم. این غیرعادی بودن را میتوان در لباسهایشان دید و در نوع برخوردی که با آن ها میشود و درعینحال حضور خودشان که هیچ آرام و قراری ندارند و همۀ اینها بدون کلام و با فیزیک بدنی بازیگران نمایان میشود؛ یعنی محور اصلی رویدادها و فضاسازی همین حضور فیزیکال است که باید همهچیز را تحتالشعاع خود قرار دهد و در کل درد نامهای باشد از محیط یک یتیمخانه... در این نمایش یتیمان به شکلی موزیکال میخواهند همنوایی کنند با این دردها که غیرقابل کتمان است. نگرۀ اصلی همان رنجی است که بر این کودکان بیزبان روا داشته شده است. به همین سادگی ما از زبان بیکلام به مفاهیم ژرفی از زندگی این یتیمان خواهیم رسید چنانچه در طول تاریخ بر این دردها اشاره و گاهی مفصل پرداختهشده است.