در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «نسبیت خاص» به کارگردانی سمانه زندی‌نژاد

اثباتِ علمیِ شکستِ عشقی!

ایران تئاتر_احمدرضا حجارزاده:گویا سمانه زندی‌نژاد این روزها علاقه دارد هرچه بیش‌تر مخاطبان آثارش را غافلگیر بکند. پس از اجرای نمایش متفاوت و بی‌نظیر «کلاغ» توسط این کارگردان جوان و خلاق، حالا نمایش «نسبیت خاص» را روی صحنه برده که نه به شیوه اجرایی آثار سابقش شباهت دارد و نه به تغییر سبکش در اجرای کلاغ!

هرچند «نسبیت خاص» نمایش جدیدی در کارنامه زندی‌نژاد نیست و در واقع یکی از اجراهای جشنواره مونولیو است که اکنون فرصتی برای دیده‌شدن پیدا کرده. با وجود این، نمی‌توان و نباید از کنار این مونولوگ کوتاه و جذاب به سادگی گذشت.«نسبیت خاص» بیش‌ترین موفقیتش را مدیون متن و بازی راحت و روان بهار کاتوزی است. نمایشنامه بی‌آن‌که بخواهد حرف بزرگی بزند یا ادعایی را مطرح بکند یا شعاری سر بدهد، یک رابطه عاشقانه را با استناد به فرمول‌ها، قوانین و نظریات فیزیکی روایت می‌کند؛گیرم این رابطه به سرانجامی نرسد اما شخصیت «مونا دانش‌بنیان» در نهایت به خاطر تجربه متفاوتی که در رابطه عاشقانه‌اش پشت سر گذاشته، به امیدواری و احساسی خاص نسبت به نسبیت خاص می‌رسد. روایت ماجرا از زمان ورود تماشاگر به سالن تا پایان، ریتم یکنواخت و مناسبی دارد. با این‌حال، آغاز نمایش تا یک دقیقه، یعنی زمانی که شخصیت ـ بازیگر با جدیت تمام به تماشاگران خوش‌آمد می‌گوید و به سرعت سراغ تشریح پایان‌نامه‌اش می‌رود، مخاطب را متعجب و سرخورده می‌کند، زیرا ابتدا گمان می‌رود با نمایشی کسالت‌بار درباره علم و قوانین فیزیک سر و کار داریم که به مذاق هر کسی خوش نخواهد آمد:

ـ «خوش آمدید ... من با تعریف کلی چند تا کلیدواژه اصلی پایان‌نامه‌م،کارو براتون شروع می‌کنم. نسبیت خاص: نسبیت خاص نظریه فیزیکیه که در سال 1905 توسط آلبرت انیشتین به جهان علم عرضه شد و جهان علم‌رو تکون داد. انیشتین اومد اصل نسبی‌بودن حرکت یکنواخت‌رو با در نظرگرفتن پدیده سرعت ثابت گسترش داد و گفت زمان هم امر نسبیه. یعنی چی؟! یعنی بستگی مستقیم به سرعت‌تون داره. هرچی شما سریع‌تر حرکت کنید، زمان برای شما کندتر می‌گذره. بعدها در 1915 بحث نسبیت عام‌رو مطرح کرد. البته نسبیت خاص در سرعت‌های بسیار بالا نزدیک به سرعت نوره که فقط جواب می‌ده ...».

پس از شنیدن این توضیحات، درست از دقیقه دوم بیننده با شنیدن مسائل غیرعلمی و غیردرسی از زبان دانشجوی رشته فیزیک، به موضوع مورد بحث او علاقه‌مند می‌شود و از این لحظه به بعد، دیگر هم سرنوشت عاشقانه مونا دانش‌بنیان برای او جذاب خواهد بود و هم قوانین و فرمول‌های پیچیده فیزیک. حتی تماشاگر به دلیل وجود طنز ظریفی که در اثبات پیروزی و شکست‌های مونا از طریق فرمول‌های فیزیک نهفته است، بیش از پیش علاقه‌مند و منتظر می‌شود تا دانشجوی عاشق با تکرار جمله‌های «توی علمم همینه‌ها» یا «علمم همین‌رو می‌گه»، مثال‌های علمی بیش‌تری بزند و او را سر ذوق بیاورد. از سوی دیگر بازی بهار کاتوزی تکنیک عجیب و غریبی ندارد و همین موضوع موجب می‌شود مخاطب او را در نقش یک دانشجوی فعال و خونسرد با همه ویژگی‌های آشنا در چنین اشخاصی بپذیرد؛کسی که هرگز عشق چندان برایش جدی نبوده یا آن‌قدر درگیر درس و مطالعات علمی بوده که فرصت پیگیری آن را نداشته اما ناگهان در ترم جدید یک استاد دانشگاه خوش‌پوش و جذاب او را دچار مساله‌یی می‌کند که حل‌کردنش چندان ساده نیست.

نکته ویژه و جالب توجه «نسبیت خاص»، شباهت نمایشنامه به داستان کوتاهی از «مصطفا مستور» نویسنده حرفه‌یی و شناخته‌شده است. نخستین داستان در مجموعه‌ی «چند روایت معتبر»، داستان کوتاهی است به نام «چند روایت معتبر درباره عشق» که در جهت خلاف نمایشنامه کاتوزی روایت می‌شود، یعنی این‌بار یک معلم فیزیک دل‌باخته‌ی دانش‌آموز خود می‌شود و چون نمی‌تواند موضوع را بیان بکند، سعی در حلِ آن به کمک معادلات ریاضی و فیزیک دارد، و اتفاقاً مستور هم در طول داستان، از طریق مثال‌های علمی، در جهت حل مساله عاشقانه معلم می‌کوشد:«هرگاه جسمی تحت تاثیر نیروی ثابتی واقع شود و شتاب بگیرد، این شتاب با نیرو نسبت مستقیم و با جرم نسبت معکوس دارد»،«وقتی جسمی بدون سرعت اولیه در اثر وزن خود سقوط کند، سرعت آن لحظه‌به‌لحظه افزایش می‌یابد»،«نور در اثر برخورد با لبه‌های اجسام از مسیر راست خود منحرف می‌شود»/ داستان «چند روایت معتبر درباره عشق» نوشته مصطفا مستور.

در بخش کارگردانی، نمی‌توان نقش سمانه زندی‌نژاد را نادیده گرفت، ولی «نسبیت خاص» در یک نگاه کلی از کارگردانی ویژه‌یی برخوردار نیست. در واقع آنچه حضور زندی‌نژاد را در مقام کارگردان اهمیت می‌خشد، پیشنهادهای او برای چگونگی اجرای متن است، وگرنه نمایشنامه کاتوزی صرفاً از یک روایت عاشقانه فراتر نمی‌رود. او از میمیک خود به ندرت استفاده می‌کند، و البته نیازی هم به این کار نیست.

میزانسن‌های بازیگر ـ شخصیتی،که یا پشت میز کار و لپ‌تاپش نشسته یا گاهی هم برمی‌خیزد و یکی‌دو قدم این‌طرف و آن‌طرف می‌رود و دیالوگ می‌گوید، در همین سطح باقی می‌مانند و کمکی به قاب‌بندی و تماشایی‌ترشدن نمایش نمی‌کنند.کاربرد ویدیوپروجکشن‌ها در فضاسازی و عینی‌ترشدن آنچه مونا دانش‌بنیان توصیف می‌کند، چندان تاثیرگذار نیست و از قضا گُل‌درشت و شعاری شده.

بخصوص هنگامی که مونا از ورود استاد به کلاس می‌گوید و تماشاگر همان نماها را در ویدیو می‌بیند یا هم‌زمان با مباحث علمی، تصاویری از اجرام آسمانی، ابرها، دریاها و غیره پخش می‌شود. تنها ویدیوِ ضروری نمایش، پرده میانی است که جمله‌ها و فرمول‌های ریاضی و فیزیک بر آن نقش می‌بندد. با این همه،«نسبیت خاص» تجربه جذابی در بستر تئاتر و از درهم‌آمیختگی روابط عاشقانه با قوانین علمی است که می‌توانند هر چیزی را اثبات بکنند، جز سرخوردگی و ناکامی در عشق را، و شاید به همین خاطر، وقتی پس از دعوای مفصل و قهر میان دو سوی رابطه عاشقانه، یکی از سیاه‌چاله‌ها یا به تعبیر مونا دانش‌بنیان،«جاروبرقی فضایی» یا «حفره بدون بازگشت»، معشوق او را برای همیشه در خود فرو می‌بَرد، او ابراز امیدواری می‌کند یا زمان به عقب برگردد تا همه‌چیز را تغییر بدهد یا دیگر هیچ نوری جذب نکند و غیب بشود:«من به نسبیت خاص خیلی امیدوارم. امیدوارم یک روزی بشه زمان‌رو برگردوند و همه‌چیزرو تغییر داد. نمی‌دونم، ولی من هنوز هم انرژی اون آدم‌رو می‌گیرم. الان دیگه تنها چیزی که می‌دونم اینه که واقعن دلم می‌خواد دیگه هیچ نوری جذب نکنم و غیب بشم».




نظرات کاربران