در حال بارگذاری ...
گروتسک رسانه در نمایش

مزدوری پروپاگاندا در ترور دموکراسی

ایران تئاتر - بهنام حبیبی: صحنه‌ی تالار ارغنون، سوگواره‌ای از مسخ و نابودی انسان به نمایش می‌گذارد که تماشاگرش را به اندیشیدن و کنکاش درون خود، فرامی‌خواند. "خبرگو" اعتراضی است به آسمان خاکستری و خفه‌ی نظام‌های به ظاهر دموکراتیک.

یک مرد خبرگوی پیر، به همراه همسرش، به کارگزاری بنگاه خبرسازی دولت مشغول است. آن دو آن چنان مشغول کار خود در ارائه‌ی دقیق برنامه‌های خبرگزاری هستند که در طول سالیان زندگی مشترکشان حتی فرصت آمیزش و تولید فرزند را نیافته‌اند. زن آن‌چنان در تکرار پیوسته‌ی روزمرگی‌اش گرفتار شده است که حتی گذشت زمان را درک نمی‌کند و از همسرش درباره‌ی ایست ساعت می‌پرسد ولی مرد با خونسردی و اطمینان به او پاسخ می‌دهد که او اشتباه می‌کند چرا که مدیر به او گفته است که حتماً ساعت کار می‌کند و زمان در حال گذر است. در اردوگاه کارفرمایان اما، آقای مدیر و خانم روانکاو در حال بررسی راه‌های پیش رو در راستای چیرگی پیوسته و بیشتر، بر جان و روان خبرنگار و همسرش هستند. روانکاو معتقد است که روش پیشینیان در تأکید فشار بر کهولت جسم و افسردگی ذهن می‌تواند به راحتی به نقطه‌ی ضعف و اهرم فشار لازم برای خنثی‌سازی خطرات احتمالی خبرگو تبدیل شود. مدیر و روانکاو تلاش می‌کنند تا با بهره‌گیری از روش‌های هیپنوزگر خود، فکر و روان خبرگو را در اختیار مطلق برنامه‌های سیستماتیک خود گیرند. به خبرگو دستمال توالت‌هایی داده می‌شود که روی آنها اخبار نوشته‌شده است و او می‌بایست این اخبار را برای مخاطبان خود بخواند. متن اخبار، دربرگیرنده‌ی مطالبی درباره‌ی وجود تلاش و بشاشیت و امید و سربلندی و افتخار مردم در راستای برنامه‌ها و اهداف روزمره‌شان است.

در خبرها سخن از پاکی هوا، و آسمانی پاک و آبی به میان می‌آید. همچنین، اخبار دربرگیرنده‌ی مطالبی از توانایی نظامی بزرگ کشور در حضورش در هفت قاره و پنجاه منطقه از جهان است. قدرت اقتصادی کشور در توانایی‌اش در خرید سازمان ملل متحد و سازمان‌های وابسته‌اش، زندان‌های کشور که بر اثر خالی ماندن، از آنها به عنوان انباری بهره‌برداری می‌شود، و وضعیت معیشتی عالی هنرمندانی که از اسکناس به جای دستمال توالت بهره می‌برند، دیگر عناوین خبری مندرج بر روی کاغذ توالت را تشکیل می‌دهند. کنش رویدادی داستان از جایی آغاز می‌شود که خبرگو اظهار می‌دارد که آسمان خاکستری، و ترافیک شهری شدید است اما مدیر معتقد است که خبرگو اشتباه می‌کند و حواس او اشتباه می‌کنند. در راستای حل این بحران پیش‌آمده، مدیر و روانکاو، در پی این برمی‌آیند تا به پالایش فکر و روان خبرگو بپردازند.

آنان در آغاز، خبرگو و همسرش را مورد ستایش‌های حرفه‌ای قرار می‌دهند. به خبرگو یادآوری می‌شود که همه‌ی رفتار او زیر نظر افرادی پنهان است که خبرگو توانایی یافتن و دیدن آنها را ندارد. مدیر بنگاه، تلاش می‌کند تا همسر خبرگو را به شادی و رقص آورد ولی گویی زن، هیچ توانایی در انجام این خواسته‌ی مدیر در رسیدن به شادی و رقص ندارد. در این میان، فریاد  اعتراض دانشجویانی که خبرگو را مزدور و دست‌نشانده‌ی حکومت قلمداد می‌کنند، بر تردید خبرگو در درستی مسیرش می‌افزاید، دانشجویانی که مدیر و روانکاو آنان را ولگرد، قانون‌شکن، مبتذل، و بیکار می‌نامند.

این رویداد اعتراضی، بر همسر خبرگو نیز تأثیرگذار است و باعث می‌شود تا او نیز باز شدن و افزایش توانایی بینایی خود را احساس کند.روانکاو در راستای حل بحران پیش‌آمده، اقدام به اجرای برنامه‌ی سنتی خود می‌کند، برنامه‌ای که به بیان خودش، شامل سه بخش "پاکسازی"، "نرمسازی"، و "جاسازی" است. طبق این برنامه، در آغاز، ذهن خبرگو توسط جاروبرقی از افکار و اندیشه‌های نادرست پاکسازی می‌شود، سپس در تاریکی مطلق، جان و روان او برای دریافت اندیشه‌های درست آماده و نرم می‌شوند، و در پایان، اندیشه‌های درست توسط روانکاو در ذهن او جای می‌گیرند. در پایان این دوره‌ی روانکاوی حرفه‌ای، خبرگو به بی‌ارزشی و پوچی شعر اعتراف می‌کند، بر تکرار نکردن اشتباهات گذشته‌اش تأکید می‌کند، و تا بدان جا پیش می‌رود که عدد هفتصد هزار و یک میلیون و دویست را عددی منطقی و درست برمی‌شمرد. با پایان این دوره‌ی سه مرحله‌ای مدیر و روانکاو با خیالی آسوده، تخمه می‌شکنند و استراحت می‌کنند. اما گویی روند رشد و آگاهی خبرگو پایان نیافته است و او همچنان به مراحل بالندگی خود ادامه می‌دهد تا جایی که درمی‌یابد که مردم، احمق‌ترین دلقک‌ها را برای ریاست جامعه انتخاب می‌کنند که این از میراث دموکراسی است.

او درمی‌یابد که دیگر چیزی برای گفتن نیست و همه چیز تمام شده است. با تأکید بیشتر راوی، خبرگو به پوچی و بی‌هدفی خود و کارش آگاه می‌شود و خودکشی می‌کند. رییس که تا این جا، خود را پنهان داشته است، درنگ بیشتر را درست نمی‌داند و با ورود خود به داستان، با بیان بی‌لیاقتی مدیر و روانکاو، راوی داستان و روانکاو را از ادامه‌ی کارشان منع می‌کند و در کیفر مدیر، او را مجبور می‌کند تا به مدت یک شبانه‌روز، با زدن سیلی‌های پی‌درپی به صورتش، خود را تنبیه کند.

"خبرگو" با تم مسخ انسانیت و با پلات رویارویی توتالیتاریسم و دموکراسی از متنی ساده و روان برخوردار است. داستان "خبرگو" با اکسیون بحران آگاهی یک خبرگوی رسانه‌ای در جامعه‌ای توتالیتر، مود خاکستری و خفقان این جوامع را با زبانی محاوره‌ای و دیالوگ‌هایی اندیشه محور به تصویر می‌کشد. سادگی دیالوگ‌ها، آغازی سبک را برای پایانی سنگین در خود پنهان می‌کند. داستان "خبرگو" که ساختاری نشانه گرا را به نمایش می‌گذارد، از مقدمه‌ای خوب و گویا برخوردار است اما در ایجاد نقاط کشمکش و بحران کمی کمرنگ می‌نماید. به نظر، داستان در بیان قدرت بالاسری در واکنش به بحران آگاهی خبرگو و همسرش نیازمند ریتم و ضربات سنگین‌تری در دیالوگ‌ها و موومان های داستانی است. داستان در بیان ایفای نقش کاتالیزوری رسانه در خدمت اهداف استثماری قدرت بالاسری، بسیار خوب پیش می‌رود و وجود راوی را برای یادآوری حافظه‌ی تاریخی جامعه، لازم و ضروری برمی‌شمارد. نویسنده، منظور خود را در بی‌ارزشی و نمادین بودن رسانه در جوامع توتالیتر، با بهره‌گیری‌اش از دستمال توالت به جای کاغذ خبر، به خوبی نشان می‌دهد.

"عادت"، "انطباق"، و "خو گرفتن"، عناصر مهمی در خنثی بودن و عقیم بودن جامعه‌ی ایستاست که نویسنده بر آن ها تأکید می‌گذارد. طنز تلخ عدد هفتصد هزار و یک میلیون و دویست، اوج شکست انسان در واگذاری منطق در برابر قدرت مطلق بالاسری را به مخاطب یادآور می‌شود.

"خبرگو" همچنان که از متنی نشانه گرا بهره می‌برد، در کارگردانی‌اش نیز با تأکید بسیار بر نشانه‌ها و میزانسن دیالوگ محورش، به هدف اصلی نویسنده - کارگردان نمایش در آفرینش نمایشی معنامحور کمک می‌کند. آن چه درباره‌ی کارگردانی این نمایش قابل بیان است، بهره‌گیری بسیار از میزانسن های تخت و افقی در طول نمایش است که به نظر می‌رسد اگر در کنتراست بین قدرت بالاسری و لایه پایین‌دستی، قدری به میزانسن های عمودی و حجمی توجه می‌شد، موومان های صحنه‌ای بهتری ایجاد می‌شد و از یکنواختی موومان های صحنه‌ای کاسته می‌شد، اگرچه در برخی نقاط نمایش، شاهد تابلوهای صحنه‌ای زیبایی هستیم.

بازیگران نمایش "خبرگو" گروه درهم‌تنیده‌ی خوبی را برای ایجاد ارتباطات صحنه‌ای به نمایش می‌گذارند. بازیگر نقش "خبرگو" پرسوناژی شایسته ستایش را بر صحنه به نمایش می‌گذارد که خبر از تجربه و مهارت او بر صحنه تئاتر می‌دهد. دیگر بازیگران نیز به خوبی پرسوناژ خود را می‌شناسند و با تماشاگر ارتباط خوبی برقرار می‌کنند.

"خبرگو" همچنان که در متن و کارگردانی‌اش مسیری مینی مالیستی در پیش گرفته است، در طراحی صحنه نیز به این امر وفادار می‌ماند. صحنه از لته هایی متحرک بهره می‌برد که ساده‌ترین رنگ‌ها و شکل‌ها را به روی خود دارد. اکسسوار صحنه نیز در نهایت سادگی و کاربری به روی صحنه خودنمایی می‌کنند. پرهیز از انواع افکت‌های دیداری و شنیداری و موزیک، بر تأکید هدفمند نویسنده و کارگردان در آفرینش نمایش ابزورد و مینی مالیستی اشاره دارد.

داستان "خبرگو"، با وجود راوی پنهانش که تنها صدایش به گوش می‌رسد، روایتگر جوامع توتالیتر به ظاهر دموکراتیک موجود در جهان است که با بهره‌گیری از توانایی رسانه و ایجاد پروپاگاندای روانی، در عقیم‌سازی و منکوب جان و روان مردم اقدام می‌کنند. "خبرگو" طنزنامه ای است ساده و بی‌پروا که تراژدی جان و اندیشه‌ی انسان مسخ‌شده‌ی امروز را زیر تبر سنگین و برنده‌ی توتالیتر رسانه‌ای به نمایش می‌گذارد.




مطالب مرتبط

نگاهی به نمایش «بنگاه تئاترال» نوشته علی نصیریان و کار هادی مرزبان

شورش دوباره مبارک بر اربابان ریاکار
نگاهی به نمایش «بنگاه تئاترال» نوشته علی نصیریان و کار هادی مرزبان

شورش دوباره مبارک بر اربابان ریاکار

بهنام حبیبی: نمایش ایرانی همواره و در همه شرایط اجتماعی ایران، با گونه‌های مردمی‌اش موردپذیرش تماشاگر ایرانی بوده است. از آن زمان که بر حوضی فرش‌شده در حیاط خانه، تماشاگرش را بر ضد حاکم ریاکار آگاه ...

|

نظرات کاربران