گفت وگو با ندا هنگامی کارگردان نمایش خانه ای در انتهای خیابان بهار
مادر با رفتنش یک جور کار انتحاری انجام می دهد
ایران تئاتر:ندا هنگامی مدرس ، نویسنده و کارگردان تئاتری بیش از یک دهه است که حضور جدی در تئاتر دارد و به تازگی نمایش نیمروز اسکاتلند را براساس نمایشنامه مکبث درسی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر اجرا کرد و پیشتر نیز این اثر را در قالب اجرای عمومی به صحنه برده بود.ماضی استمراری و در خواب به سراغم آمد اجراهای قبلی هنگامی هستند.
ندا هنگامی در اجرای نمایش خانهای در انتهای خیابان بهار از متن محمد چرمشیر استفاده کرده است. چرمشیر یکی از مهمترین نامهای درامنویسی است. از بازخوانیهای او از متون ادبی و نمایشی به عنوان ویژگی خاصش در تاریخ ادبیات نمایشی ایران یاد میشود. علاوه بر این چرمشیر نمایشنامهنویس بسیار پرکاری است . نمایش خانهای در خیابان بهار زندگی 5 دختر جوان در خانه پدریشان را روایت میکند . در خانهای که پدرِ آنها مرده است، ولی حتی هنوز بعد مرگش سایهی سنگینش بر روی دختران خانهاش حس میشود. دخترانی که در طول نمایش دلایل زیادی برای عدم خروجشان از آن وضعیت ارائه میکنند؛ دخترانی که بینِ انفجار و شکستن بنیانهای پوشالیِ خانواده و امنیت و حفظ خانوادهی تیکّهپارهشان که در شُرُف آن انفجار و رخدادِ تصمیمناپذیر است، سردرگماند. درکلیت نمایش ویژگیهای زنانه قابل توجهی دارد و دنیای زنان توسط نویسنده و کارگردان به خوبی در زیر سلطه پدرانه روایت میشود. در این اثر نمایشی ، لیندا کیانی، نازنین بیاتی، مهسا ایرج پور، شیرین اسماعیلی و معصومه رحمانی به ایفای نقش میپردازند. مرضیه ازگلی دراماتورژی این نمایش را انجام داده و هادی علی محمدی تهیهکننده و محمد قدس مدیر تولید نمایش را بر عهده دارند .همچنین دستیار کارگردان و برنامهریز رها جهانشاهی، علی کوزه گر طراحی نور، ندا هنگامی طراحی لباس، لعیا خرامان طراحی گریم، وحید میثاقی طراحی گرافیک و مهدی آشنا عکاس، منشی صحنه روژان کردنژاد، مدیرصحنه داوود ونداده، مهدی حیدر خان، امیر تک فلاح، ساخت تیزر فتاح مینو بخش، مشاور رسانه عباس غفاری، مهرانگیز قهرمانی، عکاس تبلیغات امیر حقبر، تبلیغات مجازی علیرضا حسینی ، فرید حسینی، تبلیغات محیطی بنیامین صیادی نیا دیگر عوامل اجرایی این نمایشاند. با هنگانی درباره اجرای نمایشش گفتوگویی انجام دادهایم.
دخترهای نمایش از عدم ارتباط صحیح بین خودشان عاجز هستند. آیا این مسئله به دلیل شرایط زیست ایزولهشان است؟
این دخترها هر موقع که با هم مشغول دیالوگ گفتن هستند،دعوایشان میشود و هر موقع که قرار است از خودشان حرف بزنند واگویه و مونولوگ دارند.بنابراین بلد نیستند درباره خودشان با یکدیگر حرف بزنند و این امر را زندگی نیاموختهاند و ایزوله بودنشان این وضعیت را تشدید میکند. البته ظاهراً امروز آدمهای جامعه ما ارتباط بیرونی دارند. اما در اصل ایزوله و تنها هستند.
بیشتر درگیر تکنولوژی و ارتباط از طریق دنیای مجاز هستند؟
بله، موقعی که دیالوگ در بین آدمها حذف میشود. آدمها نمیتوانند حتی از درون خودشان هم با هم حرف بزنند و با شروع کوچکترین ارتباط کلامی ، یک طرف میگوید " حالا ولش کن، بعداً راجع به آن حرف میزنیم" و مشخص هم نیست کی قرار است این بعداً اتفاق بیافتد . به نظرم هیچ بعدی وجود ندارد.معتقدم اساساً معنای ارتباط به مفهوم دیالوگ را از دست دادهایم.
آیا میتوانیم نمایش خانهای در انتهای خیابان بهار را یک نمایش مدرن بدانیم؟
دیدن نمایشم احتیاج به کشف و مکاشفه دارد .مخاطبی که میآید خودش را در آدمها و جامعه پیرامونش جستجو کند و بعد از خاتمه نمایش با خود و دنیای پیرامونش وارد یک چالش جدی میشود. مخاطب تنبل به درد نمایشم نمیخورد و مخاطبی که در دیدن نمایش به دنبال قصه و داستان سر راست و یکی بود یکی نبود است ،شاید بعد از دیدن نمایش خسته بشود و با مفهومش ارتباطی برقرار نکند. تماشاگر کاذب این روزهای تئاتر که میآیند به دنبال سرگرم شدن نمیتواند از نمایش معنا و مفهومی استخراج کند .
چهره آرایی بازیگران نمایش یک جورهایی یادآور چهرهآرایی تئاتر کابوکی و موید یک نوع مسخشدگیشان است. چقدر به این مسئله اعتقاد دارید؟
خوب است که شما اینطوری نگاه میکنید .اما من به این سمت نرفتم.با چهرهپرداز نمایش صحبت کردم .به او گفتم علاقه دارم موقعی که مادر از خانه میرود و در دنیای عاشقانه او دخترانش خلل به وجود میآید و عشق در خانه رنگ میبازد.باید همهچیز چهره بازیگران مثل همان زمان باقی بماند و دختران در مرور زمان هم چهرهشان مثل آن زمان ثابت باقی بماند . درزمان حال که دختر بزرگ سیودو سال سن دارد .شکلش درست نظیر شکل سن 14 سالگیاش است که مادر از خانه رفته است. طراحی لباس را بر همین مبنا کارکردیم و چهره بازیگران شبیه عروسکهای دوران کودکی است و انگاری در سن خردسالی مدام در حال درجا زدن است. جسم رشد کرده و ذهن و شیوه محبت ورزیشان ثابت مانده است.
دفترچه خاطراتی که از مادر بهجای مانده و دست دخترانش میافتد. آیا مادر عمدی در اینجا گذاشتن داشته است؟
مادر برای رفتن از خانه تصمیم جسورانهای میگیرد و این نوع جسارتها در جامعه ما گمشده است.به نظرم موقعی که آدمها عشقی ندارند ، نمیتوانند به دیگران عشقورزی کنند. حتی اگر مثل مادر نمایش ما صاحب 5 دختر باشند. مادر با رفتنش یکجور کار انتحاری انجام میدهد. مادر میداند اگر در خانه میماند نمیتوانست به دخترانش مهرورزی را بیاموزد. البته در خروجش هم نشان میدهد نتوانسته به دختران کمک کند و نمیدانیم هم بعد از رفتنش آیا مزه خوشبختی را چشیده است .البته من هر قضاوتی را در این بحث به عهده مخاطب قرار میدهم.
آیا دختران در وجودشان نشان و خصلتی از مادرشان دارند؟
بله، هرکدام از دختران نشانهای از مادرشان دارند.یکی مثل یلدا نشان مادرانگی دارد و دوست دارد صاحب فرزند بشود و مدام احساس میکند باردار است. مهناز به واسطه فرزند بزرگ خانواده بودن تحت تأثیر پدرش مردانه عمل میکند و پدر او را جایگزین خودش کرده است و او سعی میکند تقلید وار کیان خانواده را حفظ کند و تصور میکند اگر چنین کاری را انجام بدهد همهچیز نجات پیدا میکند.آن دختری که بیشتر میتواند شبیه مادر باشد دختر کوچک خانواده است و اولین کسی است که عنوان میکند دفترچه خاطرات مادر را خوانده است و سطح خرد و آگاهش هم بالا است. او به نظرم من میتواند نماینده قشر روشنفکر و عملگرا باشد. اما متأسفانه ضعف جسمانی دارد و از لنگی پا در رنج است. او دوست دارد انتحاری عمل کند و قفلهای درون خانه را باز کند و به بیرون برود. اما ضعف حرکتش فرصت چنین عمل فیزیک الی را از او میگیرد.
کارکرد افکتهای صوتی که با زمین خوردن کاسه و سایر وسایل فلزی درون صحنه ایجاد میشود ، چه کارکردهایی دارد؟
در نمایشهای اخیرم همه اشیاء و آن چیزی که میتواند به عنوان دکور ذهن بازیگر را مشغول کند را از کار حذف کردهام . درنهایت آن چیزی را به بازیگرم میدهم که برای انتقال مفهوم به تماشاگر لازم است و البته اشیاء برایم معانی متفاوتی دارند.
گفتوگو از احمد محمد اسماعیلی