در حال بارگذاری ...
نقد نمایش میراث به کارگردانی اصغر خلیلی

 میراث نیاکان در دست نا اهلان و سیاست بازان

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش میراث نوشته بهرام بیضایی به کارگردانی اصغر خلیلی، حال‌وروز سال‌های معاصر ایران است. کشوری که در بین تجدد و مدرنیته و سنت و تاریخ باستان و یادگار نیاکان و... مانده است. نسل‌هایی که در یک گم‌گشتگی هویتی ، فکری ، فرهنگی اسیرشده‌اند.

 در نمایش ما شاهد تقابل سه نسل هستیم نسل قدیمی که ارباب است و دستور می‌دهد و متکلم الوحده است و هیچ نظری را جز نظر و دیدگاه خودش قبول ندارد و به مردم زیردست و طبقات اجتماعی پایین‌تر اجازه حرف زدن نمی دهد چه برسد به اظهارنظر. این نسل علیرغم اینکه می‌خواهد تاریخ و سنت و هویت را حفظ کند اما منفعل است و فقط حرف می‌زند و تاب شنیدن نظر مخالف را ندارد و می خواهد عقیده خود را به کرسی بنشاند . نسل بعد از او که برادر وسطی‌ است  نامش میان آقا است.

یک ارتشی است که از ارتشی بودنش فقط لباس و مدال‌هایش را دارد. او حتی جرئت عمل را نیز ندارد. گردنش عیب کرده واین اشاره ای است به گردن شکستگی او. نسل سوم و جوان که کوچک آقا نام دارد در خارج تحصیل‌کرده است. او می‌خواهد همه‌چیز را تغییر دهد درست نقطه مقابل بزرگ آقا و برعکس میان آقاست که درواقع اهل تعامل و اعتدال و میانه‌روی و محافظطه کار ی است. این نسل شاید شجاعت  دگرگونی را داشته باشد اما عجول است وبه بیراهه  می رود .

کوچک آقا  می‌خواهد همه‌چیز نو شود بدون آنکه به عواقبش فکر کند وبداند چه می خواهد وچگونه می خواهد . او در گیر ظواهر مدرنیته وفرهنگ غرب است بدون آنکه به ساز وکار وکنه آن پی برده  باشد .  وعاقبت همین ظواهر مدرنیته و تجدد و غرب‌گرایی افراطی است که بدون داشتن فرهنگ خاص آن مملکت را به باد  می دهد . در نهایت همین  ژست روشنفکرمآبی و روشنفکر نمایی موجب تباهی می شود . بزرگ آقا می‌گوید تو می‌خواهی خانه پدری امان را به همسایه‌ها بفروشی. میانه آقا می‌گوید باید این خانه را خراب کنیم چون پوسیده است و کهنه‌شده، همه‌چیزش کهنه است و قدیمی، بزرگ آقا می‌گوید پس چرا همان همسایه‌هایی که تو می‌گویی دارند لوازم قدیمی ما را می‌برند در خانه‌های تازه‌ساختشان می‌گذارند.

درواقع بیضایی می‌خواهد بگوید که کشورهای غربی در پی تاریخ‌سازی و هویت‌سازی باستانی و تاریخی برای خود و کشورشان هستند. البته با غارت کشور ما. خانه همان ایران است. ایرانی که دارد غارت می‌شود و همسایه‌ها دارند زیر و رویش می‌کنند و تاریخش و سنتش و اساطیرش و گذشته باستانی‌اش و... را به یغما می‌برند. بزرگ آقا می‌گوید پدر را طبیبان کشتند. طبیبانی که نسخه‌ها جورواجور می‌دادند و از ما پول می‌گرفتند که دارو به ما بدهند. منظور همین روشنفکرانی هستند که ادای روشنفکر بودن را درمی‌آوردند و هرکدامشان نسخه‌های ناجور برای این مملکت می‌پیچیدند و درنهایت مملکت را ویران کردند . خودشان اما همین که اوضاع را ناجور دیدند  به همان کشورهای همسایه رفتند. حال این مملکت هرلحظه دارد غارت می‌شود و بزرگ آقا می‌گوید گفته‌اند در زیر این خانه دفینه‌ای نهفته است و دارند درخت‌ها را می‌برند و باغ را زیر رو می‌کنند. این دفینه درواقع همان ذخایر زیرزمینی و معادن و کانی‌ها و نفت و گاز و مس و طلا و سنگ و خاک و... این مملکت است که دارد به یغما می‌رود. درنهایت حتی لباس‌های این سه برادر را هم از تنشان درمی‌آورند و به‌اصطلاح لختشان می‌کنند و همه‌چیزشان را می‌برند ؛ اما این سه نفر هنوز در پی حل کردن اختلاف‌نظرشان هستند و هرکدام بر روی مواضع خود پافشاری می‌کنند. غافل از اینکه دزدان همه‌چیز را دارند  به یغما می‌برند. در این میان دو کارگر خانه که سال‌هاست مقیم این خانه هستند درواقع همان مردم عادی‌اند.

همین صاحبان اصلی و مردم این مرزوبوم که نظرشان هیچ‌گاه مهم نبوده چراکه ارباب اهل گفتمان نیست و تک‌صدایی است. ارباب می‌گوید بروید به طبقه خودتان یعنی زیرزمین حرف نزنید و مزخرف نگویید و... این مردم هستند که درنهایت بیشترین ضرر به آنان می‌رسد و درنهایت این خانه روی سر آنها خراب خواهد شد. بیضایی به‌خوبی تاریخ معاصر ایران را برایمان بازمی‌گوید. این خانه همه‌چیز دارد از تعزیه گرفته تا نقالی و شبیه‌خوانی و شاهنامه‌خوانی و داستان ضحاک و فرش ایرانی و گلاب‌پاش و پرده بته‌جقه و سفره قلمکار و چراغ‌های لاله. عباسی و ... باغ و درخت و دفینه و گنج و زیرخاکی و ... اما طبیبانی دارد که مقلدند. روشنفکرنما هستند.

بدون آنکه بداند و به عواقب کار خود بیاندیشند . مدام نسخه‌های جورواجور برای مملکت می‌پیچند و درنهایت اوضاع را که خراب دیدند پا به فرار می‌گذارند؛ و به همان کشورهایی که آن‌ها را الگوی فکری خود قرار داده‌اند می‌روند؛ و یا برعکس مانند کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها و... که بجای اینکه به قبله آمالشان یعنی کشورهای کمونیستی بروند به غرب می‌روند و ازآنجا هم مدام نسخه روشنفکر مابانه و اداواصول روشنفکر نمایانه برای مردم و کشور می‌پیچند و شعار می‌دهند و... اصغر خلیلی اما با تلفیق این‌ها در قالب یک اجرای مدرن سعی دارد کنه مطلب و عمق تراژدی‌ای که برای این خانه و ساکنان و صاحبان آن در حال رقم خوردن است نشانمان دهد. بیضایی با شیوه‌ای روایی سعی دارد همه آنچه را که در حال وقوع است بنمایاند؛ و هشدارهای لازم را بدهد. هرچند که وجه روایی متن بر وجوه دراماتیکش می‌چربد و درجاهایی اشاره‌ها و نشانه‌ها و ارجاعات بعضاً در سطح است و به‌نوعی مستقیم و شعارگونه؛ اما نیاکان و هویت و فرهنگ و هنر و میراث مادی و معنوی غارت‌شده تو را نشانت می‌دهد تا بلکه منفعل نمانی و کاری بکنی.

واین از دست و قلم و اندیشه کسی جز بیضایی بر‌نمی‌آید. اصغر خلیلی اما با نشانه‌های اجرایی با طراحی صحنه شیب‌دار به سمت تماشاکنان به نشانه سقوط غریب الوقوع و نوع آکسسوار و چیدمانش سعی دارد به لحاظ دراماتیک زیر متن نمایش را به‌گونه‌ای بیرون کشیده و به مخاطبان بنمایاند. کارگردانی و هدایت بازیگران نسبتاً خوب‌صورت پذیرفته. بازی‌ها بعضاً روان و قابل‌باور است مانند بازی حبیب دهقان نسب، لیلا حقانی، علی نیک زاد، بازیگر نقش خدمتکار مرد و... اما بعضی دیگر از بازیگران بیانشان مفهوم نبود و بازی اشان نیز به‌سوی تصنع می‌رفت. حتی طنزی هم که در نمایش هست از نوع طنز تراژیک است و نباید کمدی و یا تأکید بیش‌ازحد لزوم بر طنز و کمدی بشود که تأثیر خودش را از دست می‌دهد. ریتم نمایش هم می‌توانست بهتر از این باشد.

بخصوص در بخش حرکات و میزان بازی‌سازان و یا بازی بین دو خدمتکار و... متن، میراث فاجعه‌بار و اسفناک و تراژیک این مرزوبوم کهن و مردمانش  را نشان می‌دهد. مردمانی که اگر این میراث را نداشتند شاید الآن زندگی و روزگار بسیار بهتر و شادکام‌تر و... خوشبخت‌تری  را تجربه می‌کردند و از سر می‌گذراندند. مانند کشوری چون ژاپن . یا مردمانی که میراثی ندارند. البته داشتن میراث به‌تنهایی چیز بدی نیست. به شرطی که همسایگان ناجور و روباه‌صفت و غارتگر و استعمارگر و... نداشته باشی. ایضاً سردمداران و طبیبان و روشنفکرانی که به اصطلاح راهبران و حاکمان  و... جامعه هستند  و باید نیک‌اندیش و مرد عمل باشند؛ که بیاد هماره و در هر حالی صلاح وپیشرفت  مملکت و مردمانشان را بخواهند. و نفع و صلاح و خیر مملکت و مردم را بر نفع و سود و صلاح و راحتی خویش ارجح بدانند. نه آنکه وسیله دست همسایگان طمع‌کار شوند و خودشان دزدتر و غارتگرتر از آنان از آب درآیند؛ اما مملکت ما همسایگان خوبی ندارد و همه دندان طمع تیزکرده اند که  این میراث را فرا چنگ آرند . از مدیران کج‌اندیش و روشنفکرنما و آب‌دست غرب و شرق خورده گرفته تا ... کسانی که فقط شعار لیاقت و کفایت و شایستگی و تعهد وارزش ها واخلاقیات و...را سر می‌دهند و در عمل چیز دیگری را از خود نشان می‌دهند و در نهایت آنها نیز سهم خواهی می کنند و نفع و سود شخصی خویش و خانواده و فامیل و همسایه وهم دستان هم‌پالکی‌هایشان را از این میراث برمی‌گیرند.

برایشان هم هیچ فرقی نمی‌کند که این خانه ویران شود چون رحل در خانه همسایه دارند. و به‌موقع بار خود می‌بندند و می‌روند و این خانه و اهلش را به امان خدا رها می‌کنند. چون زالو شیره جانش را می‌مکند و می‌روند. حتی به عصای سه‌پایه بزرگ آقا هم رحم نمی‌کنند. حالا سه نسل غارت‌زده برجای‌مانده‌اند. در خواب خرگوشی هی دارند باهم بحث می‌کنند وهیچگاه هم به نتیجه نمی‌رسند. این‌ها که مشغول مجادله هستند بیگانگان می‌زنند و می‌برند و غارت می‌کنند و به ریش همه ما می‌خندند. درانتها باید به موسیقی و طراحی لباس اشاره کرد که با خواست متن و اجرا همسو بود  با فکر صورت پذیرفته بود . هرچند که درجاهایی صدای بلند موسیقی مانع از شنیدن اشعار و بعضی از دیالوگ‌ها می‌شد .به اصغر خلیلی و گروه بابت اجرایی قابل‌تأمل و تعمق خسته نباشید می‌گویم.




نظرات کاربران