سیزیف در تماشاخانه باران مجازات میشود
سیزیف و خدای مرگ ؛ پنجه در پنجه عقل و باور
ایران تئاتر - بهنام حبیبی: سیزیف، آشوبگری طغیانگر است که بر تخت و تاج خدایان المپ میتازد و ناتوانیشان را در بازپسگیری قلم عالیجناب "مرگ" به ریشخند میگیرد.
"سیزیف"، رستورانداری که به همراه همسرش "آریسته" در پیرامون شهر زندگی میکند، به چهرهای آنارشیستی تبدیل شده است که گاهوبیگاه بر ناتوانی و سستی جایگاه خدایان المپ میتازد و در این راه، مردمانی را نیز با خویش همراه ساخته است. این بار اما، داستان از ماجرای دزدیده شدن قلم عالیجناب "مرگ" یا همان خدای مرگ توسط "سیزیف" آغاز میشود که "کورینس" دوست خانوادگیشان را بر آن میدارد تا در پی یافتن این قلم به رستوران بیاید و با پرسشهای پیدرپی، تلاش کند تا قلم خدای مرگ را بیابد و به او بازپس دهد، تا مگر مرگ در تاریخ بازستاندن جان کورینس تخفیف دهد و آن را به هنگامی دیرتر بیفکند. "سیزیف و نمایش مرگ" سوگوارهای خندهآور است که بیجا نمینماید اگر آن را گروتسکی شاعرانه دانست از تراژدی رویارویی عقل در برابر کُرنش خندهآور بیچونوچرای انسان در برابر باورهای خودساختهی اساطیریاش. این بازینامه، با تم عقل، و با پلات پوچگرایی انسان کهن، اکسیون هایی در ناتوانی و پوچی قدرت خدایان المپ را در بر میگیرد و با فدا کردن عشق زمینی بین "سیزیف" و "آریسته"، اوج خودباختگی و باور مذهبی انسان را در برابر خدایان خودساختهاش به هزل میکشد. با درماندگی "کورینس"، "آریسته" همسر "سیزیف" به کار متقاعد کردن "سیزیف" میپردازد اما در پی ناتوانی او، "آرس" خدای جنگ وارد این کارزار میشود و "سیزیف" را تهدید میکند که در صورت سر باز زدن از بازپسگیری دادن قلم عالیجناب "مرگ"، مجازاتی را برای "سیزیف" به اجرا میگذارد که در اجرای آن "سیزیف" باید هر روز سنگ بزرگی را از پایین کوه به بلندای آن هُل دهد و درست به هنگام رسیدن سنگ به نوک کوه، سنگ به پایین کوه سرازیر میگردد و "سیزیف" باید پیدرپی به انجام دوبارهی این کار بپردازد. "سیزیف" اما در پی آن است که به هر قیمتی شده با پنهان داشتن قلم مرگ، مردمان را از ترس پوچ قدرت مرگ برهاند و آنان را از بندهای باورهای بیپایهشان در کُرنش و بندگی خدایان المپ رهایی بخشد. اما در پایان داستان، این "آریسته" است که مغلوب وسوسههای "کورینس" میشود و قلم مرگ را به "کورینس" باز پس میدهد و نهضت آزادیبخشی "سیزیف" را ناتمام میگذارد.
داستان نمایش از متنی روان و گویا برخوردار است. دیالوگهای پرسوناژها به سادگی و بیپیرایگی از شخصیت آنان جاری میشود. داستان نمایشنامه، از ساختار کلاسیک ارسطویی در مقدمه سازی و گرهافکنی و فرود پیروی میکند تا در فرجام نمایش، "سیزیف" را به باداَفره تلخِ تراژیکش برساند و بیننده را به ترس و شفقت حاصل از آن میهمان کند که در این کار موفق مینماید.
کارگردان نمایش، داستان و کشمکش این اکسیون عقلی – فلسفی را در قالبهایی دیالوگ محور و مناظرهای پی میریزد و از طراحیهای میزانسن های صحنهای و آفرینش تابلوهای زیبای دراماتیک بهرهی چندانی نمیبرد. اساس میزانسن های صحنه در چارچوب تنگ بین میزهای رستوران "سیزیف" در چند پوزیشن مشخص و تکراری رقم میخورد که جای آن داشت تا به تنوع پوزیشن های صحنهای توجه بیشتری میشد.
بازیگران نمایش، به درستی و شایستگی نقش میآفرینند و هر یک در جایگاه خود، در پیشبرد هدف داستان به سوی جایگاه از پیش تعیین شدهشان میروند، اما گویی هر یک از چهار بازیگر نمایش، از ساختار بازی ویژهی خود بهره میبرد و هماهنگی و میلی در یکی شدن نوع بازیگران وجود ندارد.
طراحی صحنهی "سیزیف و نمایش مرگ" با پیروی از ساختار مینی مالیستی اش، فضایی باز و بدون محدودیتهای حاصل از اکسسوار صحنه میآفریند اما جا داشت تا در پی این چینش، طراحی میزهای رستوران، بهجای چینش عرضی، در طول صحنه از آوانسن تا عمق صحنه را در بر میگرفت تا از محدودیت میزانسن بازیگران قدری بکاهد. طراحی نور و موسیقی و افکتهای دیداری و شنیداری برای این اجرای گروتسک، بسنده مینماید.
"سیزیف" ابراز میدارد که هدفش از بازپس ندادن قلم مرگ، نه آن است که خدایان و انسان را در جایگاهی همتراز بگذارد، بلکه در پی آن است تا همه خدایان و جنایتکاران را بیکار کند و توانایی کشتن انسانها را از آنها بستاند تا که دیگر هیچ آزاری بین انسانها و خدایان درنگیرد و موهبت دوستی در بین آنان جایگزین گردد. او در پاسخ به تهدید "آرس" در کیفر خداییاش در کشاندن پیدرپی و پوچ سنگ بزرگ به بلندای کوه، با خنده و ریشخند پاسخ میدهد که این کار هر روز آدمیان است که از بامداد تا شامگاه در برنامهی خود دارند و این پوچی در بنیان وجود و زندگی آدمیان سرشته است. "سیزیف"، با مونولوگ بیپروایش در پوچی زندگی آدمها، سرشت دادائیستی یا پوچگرایی نهفته در فطرت و عقل انسان را به تاریخی بس دورتر از رنسانس اروپا در برابر الهیات مسیحی میبرد، تا جایی برای آن در الهیات اساطیری یونان باستان، و رویارویی انسان کهن باور آن دوران در برابر "زئوس"، خدای خدایان بیابد و اومانیسم امروز آدم را قدمتی به دوری زندگی بشر روی زمین ببخشد. "سیزیف" نماد آنارشیسم عقلی آدم است در برابر دگماتیسم سنگین مرگ هراسی بشر، از آغاز پیدایش هستی و شاید تا پایان وجود جهان.